مرلوپونتی ستایشگر فلسفه
این کتاب عمده دغدغهها و اندیشه مرلو پونتی را به عنوان یکی از خلاقترین فیلسوفان قرن گذشته بررسی کرده است. وی از مطرحترین پدیدارشناسان قرن بیستم بود. شاخه اصلی کار او، پدیدارشناسی ادراک (یکی از سه سنت مهم در پدیدارشناسی) است.
این اثر شامل سیزده مقاله میشود؛ به علاوه یک مقاله تحت عنوان مقدمه در ابتدای کتاب که به معرفی کل اثر میپردازد. به گفته هانیه یاسری، مترجم کتاب، نویسندگان این اثر استادان دانشگاه و صاحبنظران فلسفه در اروپا و آمریکا هستند که بیشتر آنها تالیفات برجستهای دارند.
وضع بشر
کتاب « وضع بشر » یکی از برجستهترین آثار هانا آرنت فیلسوف آلمانی است که در سال ١٩٥٨ منتشر شد . منتقدان به اتفاق این کتاب را یکی از تأثیرگذارترین نوشتههای « آرنت » میدانند . چنانکه مجله نیویورکر درباره این کتاب نوشته است : « ترکیب توده عظیم عقلانی و عقل سلیم باعث شده است نگرش خانم آرنت به تاریخ و سیاست هم جذاب باشد و هم صریح . » وضع بشر کتابی است سرشار از نگرشهای غیرمنتظره که از بسیاری از وجوه به زمان حال بیشتر تناسب دارد تا زمان انتشارش در سال ١٩٥٨ . هانا آرنت در این کتاب به بررسی انسانیت مدرن میپردازد و انسان را از منظر اعمالی که توانایی انجامش را دارد مورد واکاوی قرار میدهد . مسائلی همچون از بین رفتن عامل انسانی و آزادی سیاسی ؛ این پارادوکس که هر چه قدرت انسان در جستجوی فنی و انسانگرایانه افزایش مییابد کمتر قادر به کنترل پیامدهای اعمالش است ، از جمله مسائلی است که هنوز هم پیش ما رخ مینمایاند . کتاب در ٦ بخش تنظیم شده است که به ترتیب عبارتند از وضع انسان ، حوزه عمومی و خصوصی ، تقلا ( زحمت ) ، کار ، عمل ، حیات فعال و عصر مدرن که در هر بخش به تفصیل به وجوه ریز و مختلف بحث پرداخته شده است . آرنت اگر چه هیچگاه تلاش نکرد مریدانی گرد خود جمع کند ولی همواره آموزگاری عالی مقام بود که تلاش میکرد چشمان خوانندگانش را با شیوههای نوین نگریستن به جهان و امور انسان آشنا نماید . او اغلب با طرح فرقگذاری و تمایزهای جدید که اغلب نیز سه وجهی بودند سعی داشت وجوه فراموششده تجربه را تشریح کند ، گویی که دوپارگیهای قراردادی و سنتی تفکرات و تخیلات منطقی او را محدود میکردند . « وضع بشر » سرشار از این فرقگذاریهاست .
چطور زندگی کنیم
قرن بیست و یکم مملو از انسانهایی است که مملو از خویشند. اگر به فضای مجازی سری بزنید با هزاران نفر روبرو میشوید که مجذوب و شیفته شخصیت خود هستند و خواستار جلب توجه. همه آنها فکر و ذکرشان تعریف از خودشان است. آنها خاطرهنویسی و چت میکنند و از هر کاری که میکنند در صفحات اینترنتشان عکس میگذارند. این ایده–یعنی نوشتن درباره خود به منظور خلق آینهای که مردم در آن به انسان بودن خود پی ببرند–همیشه وجود نداشت بلکه باید ابداع میشد . برخلاف بسیاری از ابداعات فرهنگی میتوان این ایده را تنها به یک فرد نسبت داد: «میشل اکم دو مونتنی»، یک نجیبزاده و دولتمرد که از سال ١٥٣٣ تا ١٥٩٢ در منطقهای در جنوب غربی فرانسه به نام « پریگور » زندگی میکرد.
او این ایده را صرفاً با انجام دادن آن ابداع کرد. او، برخلاف بسیاری از شرححالنویسان زمان خود، شرح حال خود را به منظور ثبت موفقیتها و دستاوردهای خود ننوشت. او کتاب خود را در سالهایی نوشت که جنگهای مذهبی و داخلی کشورش را به نابودی کشید . او که متعلق به نسلی محروم از ایدهآلیسم امیدبخشی بود که همعصران پدرش از آن بهرهمند بودند ، با تمرکز بر زندگی خصوصیاش خود را با بدبختیهای جامعه وفق داد. او به نوشتن قطعاتی درباره دوستی، نامها، بیرحمیها، تغییر رویه و. . . مبادرت کرد و در مجموع صد و هفت مقاله نوشت و به پرسش اخلاقی «انسان چطور باید زندگی کند» پرداخت.
صومعه پارما
صومعۀ پارمای استاندال در ١٨٣٩، نه سال پس از سرخ و سیاه، منتشر شد. رمان با حملۀ ناپلئون به میلان در ١٧٩٦ آغاز میشود و حوادث آن تا ١٨٣٠ ادامه مییابد. فابریس دلدونگو، شخصیت اصلی رمان، با شنیدن آوازۀ قهرمانیهای ناپلئون از ایتالیا رهسپار فرانسه میشود تا در رکاب ژنرال بناپارت بجنگد. اما چه سود که پیوستنش به ارتش فرانسه با هزیمت در واترلو مصادف است. فابریس در بازگشت از واترلو گرفتار پیشامدهایی میشود و سرنوشتش برای همیشه تغییر میکند. او در نهایت، به واسطۀ نفوذ عمهاش در دربار پارما، ناگزیر به این شهر خفقانزده رخت میکشد.
صومعۀ پارما که در عصر خودش تقریباً ناشناخته ماند امروزه از برترین آثار ادبی جهان به شمار میآید و الهامبخش بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بوده است. توصیف واترلو و حالات فابریس در برج فارنسه از بدیعترین صحنههای رمان است. در عین حال، پارما نمونهای از جامعهای آکنده از فتنه و نفاق است، جایی که امیال شخصی و دسیسههای سیاسی در هم گره میخورند و در چشم بههمزدنی افراد را از عرش به فرش میرسانند.
رسالهای درباره طبیعت آدمی
رسالهای درباره طبیعت آدمی اثری ارزشمند به قلم برجستهترین فیلسوف انگلیسی است. تقریباً همه فیلسوفان بر این اتفاقنظر دارند که او بزرگترین فیلسوف تاریخ بریتانیا و مکتب تجربهگرایی بوده است. این کتاب یکی از مهمترین متون کلاسیک فلسفه غربی است که محتوای آن عموماً در قرن بیستم مورد التفات جدی فلاسفه قرار گرفت. اهمیت این کتاب فقط در بیدار کردن کانت از خواب جزمیت خلاصه نمیشود؛ بلکه بدون شک سرچشمه اصلی فلسفه تحلیلی معاصر این کتاب است. از آنجا که محتوای آن در عصر هیوم بسیار نامتعارف و دور از ذهن بود، هیچ واکنش جدیای به دنبال نداشت. در مقابل، در عصر حاضر هر روز بیشتر جان میگیرد و بیشتر میدرخشد. حتی یافتههای جدید علوم شناختی تا حد زیادی در تطابق با یافتههای هیوم قرار دارد. جلال پیکانی، مترجم این کتاب، کوشش کرده است تا حد ممکن زبان کلاسیک اثر در ترجمه فارسی آن نیز منعکس شود.
زیباییشناسی
مجلد پنجم دانشنامه فلسفه استنفورد، با عنوان زیباییشناسی، با ترجمه جمعی از مترجمان تحت سرپرستی دکتر مسعود علیا، منتشر شد.
در این مجلد مدخلهایی با عناوینی نظیر زیبایی؛ هنر مفهومی؛ زیباییشناسی امر روزمره؛ مفهوم امر زیباییشناختی؛ فلسفه موسیقی؛ فلسفه فیلم و... ارائه شده که در آنها به مباحث کلیدی و بنیادی در حوزه زیباییشناسی و فلسفه هنر پرداخته شده است.
در قیاس با مجلد زیباییشناسی آلمانی که به صورت تفصیلی به شرح و بسط زیباییشناسی نزد فیلسوفان آلمانی، نظیر کانت، هگل، هایدگر و گادامر، اختصاص یافته است، اثر به تازگی منتشر شده زیباییشناسی به صورت موجزتر مفاهیم اساسی و نظریات مهم در فلسفه هنر را معرفی کرده است.
در این کتاب میخوانید:
- تعریف هنر
- زیبایی
- هنر مفهومی
- دست ساخته
- زیباییشناسی امر روزمره
- مفهوم امر زیباییشناختی
- تاریخ هستیشناسی هنر
- فلسفۀ موسیقی
- فلسفۀ فیلم
- فلسفۀ هنر دیجیتال
- زیباییشناسی اگزیستانسیالیستی
- زیباییشناسی فمینیستی
- زیباییشناسی گودمن
کارل مارکس
این کتاب در صدد شرح و تفسیر فلسفه کارل مارکس است. ولی نخستین پرسشی که باید بدان پاسخ داد این است که آیا مارکس اصلاً فلسفهای دارد یا نه. آموزش اصلی دانشگاهیای که مارکس دید در فلسفه بود، ولی او در اندیشۀ دوران کمالش بر اقتصاد سیاسی و تاریخ سرمایهداری متمرکز شد و معمولاً به نادیده گرفتن جنبۀ فلسفی حتی نظریههای خودش تمایل داشت. او در نوشتههای اولیهاش، غالباً بهطور مستقیم به مسائل فلسفی نمیپرداخت، بلکه به چنین مسائلی تنها در جریان بسط ایدههای خود دربارۀ جامعه معاصر یا انتقادکردن از ایدههای دیگران توجه میکرد. اگر بتوان مارکس را فیلسوف توصیف کرد، احتمالاً دقیقتر است که او را اقتصاددان، مورخ، نظریهپرداز سیاسی یا جامعهشناس، و از همه بالاتر سازماندهندۀ طبقه کارگر و انقلابی توصیف کرد. با وجود این، وقتی سخن از فلسفه مارکس میگوییم، بیدرنگ معلوم نیست که از چه صحبت میکنیم. با این وجود کارل مارکس متفکری نظاممند بود که اهمیت زیادی به روشهای زیربنایی و اهداف نظریهاش و دیدگاه کلی راجع به وضع ناگوار انسانی که در آن بیان شده بود میداد. او در سال ١٨١٨ در شهر «تریر» در کنار رود راین متولد شد. در سال ١٨٣٥ وارد دانشگاه بن شد، جایی که قرار بود حقوق بخواند. یک سال بعد به دانشگاه برلین رفت. در سال ١٨٤١ دکترایش را از دانشگاه ینا دریافت کرد. مارکس و رفیق همراهش انگلس نقشی کلیدی در تأسیس اتحادیۀ کمونیستی ایفا کردند. آنها مانیفست حزب کمونیست را در سال ١٨٤٨ منتشر کردند
شوپنهاور
اگر تاکنون کتابی درباره شوپنهاور نخواندهاید و یا او را نمیشناسید، این کتاب به شما کمک میکند کلیت تفکر این اندیشمند آلمانی قرن نوزدهم را بهتر درک کنید. فلسفه شوپنهاور، طبق معیارهای فلسفه قرن نوزدهم آلمان، فلسفهای است مختصر و مفید.
شوپنهاور در سال ۱۷۸۸در شهر بندری دانتسیگ (گدانسک کنونی) به دنیا آمد. او در بندر هامبورگ بزرگ شد و در محیطی رشد و نمو یافت که از آرامش بیبهره بود. شوپنهاور در یادداشتی دلشوره شدیدی را شرح داده است که به او دست داده بود: «هنگامی که والدینش خانه را ترک کرده بودند و او فکر میکرد آنها هرگز باز نخواهند گشت». این دلشوره در تمام زندگی با او ماند. او اظهار میکند: «همیشه دلشورهای دارم که باعث میشود وقتی هم که اصلاً خطری وجود ندارد، به دنبال خطر بگردم».
شوپنهاور اغلب بد خلق بود و به هیچ وجه نمیتوانست احمقها را با خوشرویی تحمل کند. او برخلاف فریدریش نیچه، کسی که فلسفهاش، با رابطهای آمیخته از مهر و لیکن توأمان، متأثر از فلسفه شوپنهاور بود، هیچگاه مردم گریز نبود.گفتوگو یکی از بزرگترین خوشیهای شوپنهاور بود.