چرا عاشق میشویم؟
«عشق چیست؟» هلن فیشر، انسانشناس برجسته، در این کتاب تلاش کرده است به این سؤالِ ظاهراً بی پاسخ جواب بدهد. وی در سال ١٩٩٦ تحقیقات چندجانبهای برای پرده برداشتن از این راز شگفتانگیز آغاز کرد.
تجربه «عاشق بودن».
تحقیقی کامل که از ریشههای عشق در مغز تا تپش هیجانانگیز آن در جسم و رفتار ما را در برمیگیرد. فیشر با همکاری تیم دانشمندانِ همکارش از مغز افرادی که اخیراً عاشق شدهاند اسکن مغزی میگیرد و چیزی را که تا همین اواخر روانشناسان دربارهاش به حدس و گمان بسنده میکردند ثابت میکند. این کتاب جدید و کامل با استفاده از این دادهها میگوید عشق صرافاً یک عاطفه نیست؛ بلکه انگیزشی است قدرتمند چون احساس گرسنگی.
همچنین سعی کرده است به پرسشهای پیرامون این مسئله پاسخ دهد، اینکه چرا عاشق میشویم، چرا در میان افراد مختلف یک شخص خاص را به همسری برمیگزینیم،
اینکه احساس عشق رمانتیک در مردها و زنها چه تفاوتهایی دارد، و به مسائلی چون عشق در نگاه اول، عشق و هوس، عشق و ازدواج، احساس عشق میان جانداران دیگر و... میپردازد.
چرا ترس از مرگ و مویه بر آن
از بین همه ترسهایی که در زندگی زمینی احاطهمان کردهاند، شاید بتوان گفت شدیدترین و فلجکنندهترین، ترس از مرگ است. در اکثر موارد، فقط اندیشه مرگ کافی است تا لرزه بر انداممان بیندازد. این اندیشه، چنان بر منطق و تعقل خدشه وارد میآورد که دیگر نمیتوانیم این حقیقت را دریابیم که مرگ، نه پایان همه چیز، بلکه درِ ورودی معبدی است که به حیاتی جدید راه میبرد. این کتاب بر آن است تا یاریمان دهد ترس از مرگ را برای همیشه برانیم و آشفتگی و غمگینی همراه با اندیشه مرگ خود و عزیزانمان را وداع گوییم، چنانکه مهاتما گاندی پیشوای فقید مردم هند توصیه میکند از مرگ نگریزید بلکه با چهرهای متبسم با آن روبرو شوید.
جهان و زبان در اندیشهی ویتگنشتاین
شمار نوشتههایی که به شرح دیدگاه ویتگنشتاین در باب «زبان» پرداختهاند بسیار است، اما آنچه در این نوشتهها مغفول مانده، چراییِ پرداختن ویتگنشتاین به زبان است. طرح این پرسش مهمل به نظر میرسد زیرا نسبت تفکر ویتگنشتاین با زبان به امری بدیهی و واضح تبدیل شده است. موضوع اصلی کتاب جهان و زبان در اندیشۀ ویتگنشتاین تجربۀ بنیادینی است که ویتگنشتاین را فیلسوف و او را ملزم به پرداختن به پرسش زبان میکند. این تجربه در فصل اول با عنوان «آغاز ویتگنشتاین، یک تجربۀ بنیادین» بر اساس کتاب «تراکتاتوس» چنین صورتبندی میشود: «من و جهان و زندگی یکی هستیم. گزارهها تصویری از جهاناند و مجموع آنها زبان را تشکیل میدهد. وجود جهان رازآمیز است و امر رازآمیز را نمیتوان گفت و باید دربارۀ آن سکوت کرد، اما میتوان آن را نشان داد.» در فصل دوم برای شرح روشنتر تجربۀ مذکور به تحلیل یادداشتهای ویتگنشتاین بین سالهای ١٩١٤ تا ١٩١٧ و نحوۀ تحول پرسش او پرداخته میشود.
نزد ویتگنشتاین وجود جهان از منظر ابدیت حیرتانگیز است و این حیرت از مرزهای زبان میگذرد: «در زبان، بیان درست معجزۀ وجود جهان -هرچند این خود گزارهای در زبان نیست- وجود خودِ زبان است.» این عبارت شاید غریبترین و دشوارفهمترین عبارت در کل نوشتههای ویتگنشتاین باشد. در فصل سوم با عنوان «وجود زبان، زبان وجود» پس از شرح «خطابۀ اخلاق» ویتگنشتاین و یافتن پیوند تجربۀ حیرت با زبانمندی انسان، دیدگاههای ویتگنشتاین دربارۀ زندگی، علم، دین و اخلاق بر اساس همین تجربه بهعنوان سرچشمۀ تفکر فلسفی ویتگنشتاین توضیح داده میشود. ویتگنشتاین با حیرت به جهان مینگرد، پس او را باید با حیرت خواند.
گشتی با افلاطون
تصور کنید سوار ماشین زمان شدهاید و میخواهید در طول تاریخ سفر کنید . شاید روی زندگی خودتان متمرکز شوید و به یاد گریههای دوران کودکیتان بیفتید . به مدرسهای که دارید در آن حساب یاد میگیرید سرک میکشید و ناگهان در هنگام دست و پا زدن در بحران میانسالی ، با اتفاقات عجیب و غریبی روبرو میشوید! زمانی که مرگ فرا میرسد ، ماشین زمان با صدای گوشخراشی ترمز میکند تا بایستد و شما آرام آرام جلو میروید تا ببینید آن سوی مرگ چه میتواند باشد ؟ این کتاب همان سفر عادی یا فوق العادهای است که با کتاب « گشتی با افلاطون » در پیش میگیرید . در این کتاب شما یک همسفر دارید . به صندلی کنار راننده نگاه میکنید و خود افلاطون را میبینید که آمده است تا به شما کمک کند از همه چیز سر در بیاورید . مثلاً عاشق شدن شما را ملاحظه میکند و برایتان توضیح میدهد که چطور این تجربه شما را به الوهیت پیوند میزند . کتاب « گشتی با افلاطون » بر آن است تا به لحظاتی که سراسر گذر بسیار کوتاه ماشین زمان به زندگی گذشته و تاریخ گذشته ما گشوده است شکل جدیدی بدهد و نگاهی تازه بیندازد . در این راه اندیشههای برجستهای برای کشف کردن وجود دارد .
« گشتی با افلاطون » در ٢٦٢ صفحه ن راهی بازار نشر شده است .
متافیزیک قدرت
انسان امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند «دوستی» و «ارتباط» است. اسپینوزا فیلسوفی است منادی الهیات دوستی، و فلسفه سیاسیای آفریده است متلائم با عشق و ارتباط و قائم بر ارزش انسان. همچنین اسپینوزا در فلسفه سیاسی امروز چنان جایگاهی یافته است که بخشی از تحولات این فلسفه با ارجاع به او صورتبندی شده است.
پژوهش حاضر از منظر تحلیل بنیانهای متافیزیکیِ فلسفه سیاسی اسپینوزا صورت میگیرد. در اغلب تفاسیر مربوط به اسپینوزا، نظریه او در باب مقولات مابعدالطبیعه، علمالنفس، معرفتشناسی، علمشناسی و نظریه اخلاق او بررسی میشود، و به سنجش نسبت این ابعاد فکر فلسفی وی با الگوی آرمانیاش در باب امر سیاسی و قدرت سیاسی پرداخته نمیشود.
نخستین کتابها درباره اسپینوزا و فلسفه او در دوران خود او نگاشته شد. از آن زمان تاکنون اسپینوزاپژوهی با ترجمه و تفسیر آثار او در زبانهای هلندی، آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی و اسپانیایی تداوم یافته، و امروز حجم انبوهی از تفاسیر در زبانهای مختلفِ عمدتاً اروپایی در دست است که علاوه بر اینکه راهگشاهی فهم اسپینوزا هستند، از منظری حتی مانعی معرفتشناختی برای مواجهه با آثار فیلسوف هلندی عصر روشنگری رادیکال فراهم ساختهاند.
شاقول اندیشه
قواعد درستاندیشی در سرتاسر زندگی، فکر و روابط ما انسانها جاری است، اما با به کار بستن منطق میتوان سریعتر و دقیقتر به اهدافی رسید که سهم عمده آنها را فکر و اندیشه تشکیل داده است. اگر افکارمان را بدون آنکه خودمان آنها را ساخته باشیم، از منبعی بگیریم که به صحت و سقم آن اطمینان نداریم و آن منبع را مبنایی برای زندگی خود و اطرافیانمان در نظر بگیریم، بدون امکان نقد و اصلاح آن، در دام تعصب گرفتار خواهیم شد.
علم منطق عهدهدار سنجش اندیشه و جلوگیری از بروز خطاست، از این رو این علم ابزاری شناخته میشود که در هر جا و هر زمینهای که اندیشه بشری به کار گرفته شود کاربرد خواهد داشت. بدین سبب بود که محمد حسینینژاد عبارت «شاقول اندیشه» را به عنوان توصیفی برای منطق در این کتاب به کار گرفته است.
داستان محوری، بیان روان، سیر آموزش از آسان به دشوار، استقلال محتوایی هر درس، نوآوری، ترتیب مباحث و معرفی برخی اصطلاحات، آوردن تمرینها و پاسخ تمرینها در ارائه سرفصلها از جمله ویژگیهای این کتاب است که برخی نقدها را در خصوص آموزش منطق مرتفع میسازد.
طمع
در این راه سعی شده تا با به کارگیری زبانهای مختلف (جِد و طنز)، وضعیت اسفبار، انسدادها و وضعیت متناقض حاصل از ارتکاب این گناهان در جهان امروز به تصویر کشیده شود. با توجه به اینکه برخی گناهان در برگیرنده گناهان دیگری هستند و بر اساس منابع دینی واژگان مشابهی برای ارجاع به یک مفهوم مشترک به کار برده میشود، این فهرست گناهان کبیره به ترتیبی که امروز میشناسیم رتبهبندی شدند:
تکبر، طمع، بیبندو باری، حسد، شکمبارگی، غضب و تنپروری.
جان ویلسون، ویراستار کتابها و فرهنگ در ارتباط با این کتاب میگوید:
«شکل و شمایل این کتاب گولتان نزند. این کتاب یک فنجان اسپرسوی غلیظِ غلیظ است، کتابی کوچک که شما را ضربهفنی میکند. فیلیس اِی. تیکل میگوید طمع گناهی است که بهسادگی آن را در وجود دیگران میبینیم اما بهندرت خودمان را مبتلا به آن میدانیم ــ و قدرت طمع در همین نهفته است. کتابی که هر صفحهاش اظهاراتی گیرا دارد و مؤدبانه تلنگر میزند ــ اگر دلیلی برای مخالفت پیدا نکنید، حتماً کتاب را با دقت نخواندهاید ــ و میطلبد که یکجا قورتش دهید.»
نقدی بر این کتاب
شكمبارگی
بسیار عجول، بسیار حساس، بسیار گرانقیمت، بسیار حریصانه، بسیار زیاد. اگر تمام این معیارها را به همراه شیفتگی افراطی و علاقه مفرط به منظور تشخیص گناه و گناهکار به کار ببندیم بر ما روشن میشود که گرچه از ظواهر امر پیداست که شکمبارگی کمضررترینِ گناهان است، اما احتمال میرود فراگیرترینشان باشد. دقیقاً به سبب علایق افراطیمان، شیفتگیمان به چشیدن جدیدترین غذاها در مدرنترین و گرانقیمتترین رستورانها و ترس وسواسگونه و ظاهراً متناقضمان از چاق شدن میتوان چنین نتیجه گرفت که ما به فرهنگ شکمبارگان دچار شدهایم.
اگر شکمبارگی حقیقتاً گناهی کبیره باشد، کسی بین ما هست که گناهکار نباشد؟