ویتگنشتاین در بند ۲۰۱ [پژوهشهای فلسفی] مینویسد: «پارادوکس ما این بود: هیچ نحوهای از عمل نمیتواند با یک قاعده متعیّن شود، زیرا هر نحوهای از عمل را میتوان با این قاعده تطابق داد»… این «پارادوکس» احتمالاً اصلیترین مسئلهی پژوهشهای فلسفی است. حتی کسانی که در مورد نتایج مرتبط با «استدلال زبان خصوصی» و فلسفهی ذهن، ریاضی و منطق، که ویتگشنتاین از مسئلهی خود نتیجه میگیرد، مناقشه دارند، میتوانند خود این مسئله را مساهمت مهمی در فلسفه تلقی کنند. این پارادوکس میتواند بهعنوان صورت جدیدی از شکاکیت فلسفی درنظر گرفته شود.
فمینیسم هماکنون به موضوعی بحثانگیز و جدی در برابر نظریهی سیاسی غربی بدل شده است. برای مثال، فمینیسم نشان داده است که تأکید نظریهی سیاسی غرب بر عدالت یا آزادی با نادیدهگرفتن کامل فضای خانه و خانواده همراه بوده است. به عبارت دیگر، مردان نظریهپرداز عدالت و آزادی را برای فضای بیرون از خانه، تعریف کردهاند که بهطور سنتی به مردان اختصاص داده میشد، و خانه و خانواده را، که بهطور سنتی عرصهای زنانه محسوب میشد، از دایرهی مصادیق عدالت و آزادی به کلی حذف کردهاند.
فمینیسم، به مثابه نظریهی برابری جنسی، دربرگیرندهی دیدگاههایی است که دیگر نمیتواند در شیوههای سنتی نظریهپردازی غربی بگنجد. هرچه بیکفایتی نظریهی سیاسی غربی در تبدیل جهان به جایی بهتر برای زندگی آشکارتر میشود، فمینیسم به منزلهی نظریهای جایگزین اهمیت بیشتری مییابد.
معرفی کتاب توصیف فلسفی علم (خوانش ویتگنشتاینی از ساختار انقلابهای علمی)
فیلسوفان متعددی شباهت میان آموزههای فلسفی کتاب ساختار انقلابهای علمی تامس کوهن با فلسفهی ویتگنشتاین متأخر را نشان دادهاند؛ اما باید توجه کرد که حاصل تأثیر بنیادینی که کوهن از ویتگنشتاین گرفت نه صرفاً مجموعهای از آموزههای فلسفی، بلکه شیوهی فلسفهورزی او بود. از نظر ویتگنشتاین، اندیشهی فلسفی رایج ــ متأثر از علوم طبیعی ــ بهدنبال «تبیین» امور است و، از این رو، در میان انبوهی از نظریهها سرگشته و حیران است، در حالیکه کار فلسفه صرفاً «توصیف» است و باید از هر نوع تبیینی در فلسفه پرهیز کرد. در واقع، آنچه کوهن از ویتگشنتاین وام گرفت همین شیوهی فلسفهورزی بود که آن را برای فهم تحول و تطور «علم» به کار بست. همهی شباهتهای بعدی میان آموزههای فلسفی کوهن با ویتگشنتاین پیامد همین شیوهی فلسفهورزی است. کتاب توصیف فلسفی علم میکوشد تا پس از ایضاح شیوهی فلسفهورزی ویتگنشتاین متأخر، خوانشی جدید از کتاب ساختار انقلابهای علمی تامس کوهن عرضه کند تا بسیاری از ابهامهای مطرحشده در خصوص آن رفع شوند.
توصیف فلسفی علم (خوانش ویتگنشتاینی از ساختار انقلابهای علمی) - انتشارات نی
معرفی کتاب در جستوجوی جامعه بلندمدت (گفتوگو با دکتر همایون کاتوزیان)
مدعای اصلی این کتاب تکمیل یک سخن است و آن اینکه تغییر در جامعه اصلاً امر نامحتملی نیست و به ارادهای متکی است که از روی آگاهی و تجربه برخاسته باشد. تأکید بر این امر است که انتظار تغییر در جامعهی ایرانی بدون خوانش و درک منطبق بر واقع و دقیق پیشینهاش غیرممکن است. نگاه به جامعه است با درنظر گرفتن همهی خصوصیاتش، چه مثبت و چه منفی. توجه دادن به این نکته است که تلاشهای اصلاحی پیشین میتواند چارچوبهی مناسبی برای درسآموزی در رویدادهای آتی باشد. طرح این تأسف است که رویکرد سفید و سیاه داشتن به پدیدههای تاریخی چندان کارساز نیست بلکه مهمتر از آن عبرتگیری از آنهاست. و نهایتاً اینکه ساده کردن مسائل اجتماعی در طول تاریخ با نظریاتی مثل تئوری توطئه ضمن دور شدن احتمالی از واقعیت، بیشترین خدمت به خود توطئه است. جامعه ما و در رأس آن متفکرانش بیش از هرچیز به صداقت و فروتنی و خویشتنداری و مدارا و نگرش واقعگرایانه و بهدور از تعصب به پدیدهها نیاز دارد.
در جستوجوی جامعه بلندمدت (گفتوگو با دکتر همایون کاتوزیان) - انتشارات نی
معرفی کتاب پستسکولاریسم: دین، دولت و حوزه عمومی در غرب
نسبت دین و حوزهی عمومی مسئلهی پیچیدهای است که هم در غرب و هم در ایران محور مباحثات فراوان بوده و به مجادله بر سر سکولاریسم و پیوند آن با دمکراسی شکل داده است. در ایرانِ پس از انقلاب برخی با این پیشفرض که بین دمکراسی و سکولاریسم پیوندی محکم برقرار است، حضور دین در حوزهی عمومی و نظام سیاسی را مانع دمکراسی قلمداد کردند. اما پرسش اینجاست که آیا میتوان بدون توجه به پیچیدگیهای سکولاریسم، بهسادگی از رابطهی آن با دمکراسی در ایران سخن گفت؟ کتاب حاضر در پیِ ورود به این مجادله و ارائهی طرحی برای آن نیست، بلکه قصد آن دارد تا از خلال بررسی تجربهی غرب، ضرورت بازاندیشی در نسبت بین سکولاریسم و دمکراسی و حرکت در جهت دستیابی به الگویی برای گفتوگو را یادآوری کند. تجربهی چند دههی اخیر غرب حکایت از تجدید حیات دین و بازگشت آن حوزهی عمومی، با وجود رواج و نفوذ طولانیمدت سکولاریسم، دارد؛ تجربهای که با نام پستسکولاریسم از آن یاد میشود. در شرایط پستسکولار، مسئلهی پیشِ روی دمکراسی سکولار حضور دین و استدلالهای دینی در فرایندهای دمکراتیک و چگونگی گفتوگو بین مؤمنان مذهبی و شهروندان سکولار در حوزهی عمومی است. این کتاب در تحلیل چرایی بازگشت دین به حوزهی عمومی استدلال میکند که ناکارآمدی دولت مدرن در ارائهی دین برای بازگشت به عرصهی عمومی در جوامع مسیحی غربی طی دهههای اخیر شده است. در این الگوی تحلیلِ دومرحلهای، از نهادگرایی تاریخی برای مطالعهی تاریخیِ نهاد دولت مدرن و بررسی زمینهی نهادیِ بازگشت دین به عرصهی عمومی، و از نهادگرایی جامعهشناختی جدید برای بررسی تغییر نهادی در نهادهای دینی استفاده شده است. تغییرْ زمانی اتفاق میافتد که منطق نهادیِ یک نهاد با یک منطق نهادیِ دیگر جایگزین شود. این جایگزینی بهواسطهی آنچه کلود لویـاستراوس «سرهمبندی» مینامد، اتفاق میافتد که بر اساس آن افراد از طریق بازاستفاده و بازتعریف مواد دمدست و ازپیشموجود، یک منطق نهادیِ جدید را شکل میدهند.
پستسکولاریسم: دین، دولت و حوزه عمومی در غرب - انتشارات نی