«جاناتان مرغ دریایی، یک روز میفهمی بیمسئولیتی عاقبت خوشی ندارد. زندگی ناشناخته و ناشناختنی است، و ما چیزی از آن نمیدانیم جز اینکه به دنیا آمدهایم تا شکممان را سیر بکنیم، و تا جایی که برایمان امکان دارده زنده بمانیم.»
سابقه نداشت مرغان دریایی در پاسخ به «شورای بزرگ» سخنی بگویند و اعتراضی بکنند، ولی صدای جاناتان بلند شد. چنین خروشید: «بیمسئولیتی؟ برادران! رفتار چه کسی مسئولانهتر است از مرغی دریایی که برای زندگی مفهومی والاتر و مقصودی برتر یافته و از پی آنها میرود؟ هزاران سال دنبال کلهی ماهیها به هر کنج و گوشهای سرک کشیدهایم، ولی حالا دلیلی برای زیستن نداریم: یادگیری، کشف، نیل به آزادی.»
کتاب حاضر تلاشی است در جهت روشنکردن خط سیر اندیشههای افلاطون و ارسطو دربارهی زیبایی و هنر، با ابتناء بر آثار اصلی آنها. تلاش نگارنده این است که خواننده، علاوه بر آشنایی با این آثار، با دیدگاههای این دو فیلسوف بزرگ دربارهی زیبایی و هنر و نتایج و پیامدهای اندیشهی آنان نیز آشنا شود. این پژوهش معلوم خواهد داشت که چگونه زیبایی، که نزد افلاطون شأنی متافیزیکی دارد، در ارسطو از عالم مثال به عالم واقع فرود میآید و بهنحو استقلالی در اشیاء و امور زیبا، از جمله آثار هنری، جای میگیرد و هنر نیز ذیل حکمت درآمده و در خدمت بهبود اوضاع زندگی فردی و جمعی مردمان قرار میگیرد. این تغییر البته از تغییرات کلی در مبانی اندیشهی این دو فیلسوف نشأت میگیرد. اگرچه عناصر اصلی زیباییشناسی یونانی، یعنی تناسب و تقارن و اعتدال، نزد هردوی این فیلسوفانِ بزرگ جایگاه خود را حفظ کرده و نیز غایتِ کلیِ فلسفهی هردوی این اندیشمندان معطوف به «خیر» است. مبنای کار در بررسی آراء افلاطون رسالههای «هیپیاس بزرگ»، «مهمانی»، «فایدروس»، «ایون»، «سوفیست»، کتابهای دوم و سوم و دهم جمهوری، و قوانین، و در ارسطو بوطیقا و کتاب هشتم سیاست بوده، هرچند به تناسبِ موضوعِ مورد بحث، سایر آثار مرتبط نیز مدنظر قرار گرفته است.
اشعهی خورشید در شبکهی منظم پنجرهها میشکست و رشحههای زمینِ عرقکرده را به بخاری رقصان تبدیل میکرد. هوای ساختمان دانشکدهی هنر دم نفسگیری داشت و پژواک قدمهای گاهوبیگاه آدمها در آن دیوارهای محصور باعث میشد هدایت احساس خفگی بکند. دستهای تافتهی زمین سنگی دور حلقومش چنگار میشد و جریان خون را در شریان گردنش به تپش وامیداشت. هدایت گره کراوات را کمی شل کرد و با نگاه ناشکیبش زمانی طولانی به عبور حوادث منقطع آن سوی پنجره چشم دوخت. پشت میز کوچکی نشسته بود که انگار با سهلانگاری وسط آن راهروی باریک رها شده بود.
مصائب آقای هـ . (رمان) - انتشارات نی