روسیه تزاری
در سدهی پانزدهمٰ سرزمینی که روسیه نام گرفت کشوری کوچک بود که مرکز فرمانروایی آن شهر مسکو بود. در ۱۹۱۷ٰ امپراتوری روسیه از لهستان در غرب تا اقیانوس آرام در شرقٰ از اقیانوس منجمد شمالی در شمال تا دریای سیاه چین در جنوب امتداد داشت. این کشور بسیار پهناور سه برابر ایلات متحده وسعت داشت.
با افزایش وسعت روسیهٰ گونه گونی جمعیت آن نیز زیاد شد. در سدهی پانزدهم اکثر اهالی روسیه اسلاو بودند. اسلاوها تیرهای از چندین گروه قومی در اروپای شرقی هستند که به زبانهای خویشاوند سخن میگویند و شامل روسها، لهستانیها، اوکراینیها، بلاروس، و بسیاری گروههای دیگر میشوند. در سال ۱۹۱۷ تنها نیمی از مردم ساکن روسیه خود را روسیتبار میدانستند. نیمهی دیگر شامل گروههای گوناگون اسلاو و نیز بسیاری گروههای غیر اسلاو میشد. در میان بزرگترین گروههای غیر اسلاو، ازبکها و قزاقهای ترکزبان بودند.
ژاپن امروز
ژاپنیها همواره برای کسب برتری کوشیدهاند. هم رهبران و هم مردم ژاپن، در سرتاسر تاریخ طولانیشان با این اندیشه که در جهان بیهمتا هستند، برای خودکفایی، بیباکی، و رفاه خود اولویت قائل شدهاند. بخشی از خودآگاهی ملی آنها ناشی از این احساس است که ژاپنیها از سایر مردمان جدا میمانند و از این جدایی عمیقاً احساس غرور میکنند. هر چند ژاپنیها به ندرت چنین آشکارا به زبان آوردهاند، اما بسیاری از آنها احساس میکنند از دیگران تا حدودی سختکوشترند و بنابراین شایسته موفقیت بیشترند.
با توجه به این حس بیهمتا و جدا بودن ژاپنیها به طور سنتی احساس کردهاند که لازم است روی پای خودشان بایستند و نمیتوانند به دیگران متکی باشند که به تضمین موفقیتشان کمک کنند. ژاپنیها تقریباً همیشه روش خاص بومی خود را در انجام امور حفظ کردهاند. مثلاً وقتی عقایدی را از خارج ــ عمدتاً از چین ــ وام میگرفتند، این عقاید را متناسب با سرشت و خمیره ژاپنی تغییر میدادند. نتیجه این بود که مفاهیم و نهادهای وام گرفته شده خصلت منحصراً ژاپنی پیدا میکردند. علاوه بر این، احساس شدید غرور ملی این باور را القا میکرد که نسخههای ژاپنی به نحوی بهتر، بهسازی شده، کارآمدتر یا با قابلیتترند.
تمدن آزتک
مکزیکِ امروزی اسپانیایی نیست، ترکیبی از فرهنگ اسپانیایی و فرهنگ بومی است که پیش از فتوحات اسپانیاییها شکوفا بود. بانفوذترین فرهنگ بومی متعلق به آزتکهاست که پیش از آمدن اسپانیاییها قدرت را در دست داشتند. مکزیک بسیار مدیون آزتکهاست که حتی شامل نام کشور نیز میشود. مردمانی که امروزه آزتک نامیده میشوند خود را مکزیکا میخواندند.
نام آزتکها یادآور ماسکهای پوشیده از گوهر، گاهشماریهای سنگی عظیم و سرآذینهای درهمبافته از پَر است. این نام بازتاب افسانههایی است دربارۀ کاخهای مجلل پر از طلا، امپراتوری پهناور و پیوسته در حال جنگ، و خدایان تشنۀ خون که خواهان قربانی کردن انسانها بودند. اما گاهی حقیقت شگفتانگیزتر از افسانه است و تمدن آزتکها از جملۀ چنین حقایقی در تاریخ است.
سقوط وال استریت
دهۀ ١٩٢٠ دهۀ دگرگونی و هیجان در سراسر جهان غرب بود. جنگ جهانی اول تازه به پایان رسیده بود و تحولات سیاسی و اقتصادی گوناگونی در حال شکلگیری بود، اما بیشترین رونق اقتصادی پس از جنگ متعلق به آمریکا بود، چراکه کمترین آسیب را از جنگ دیده بود.
آمریکا به منظور کمک به بازسازی اروپا به گسترش صنایع خود پرداخت که موجب رونق اقتصادی بیسابقهای در کشور شد و صدها هزار سرمایهگذار خُرد با هدف کسب سودهای بادآورده جذب بازار سهام شدند. در این کتاب زمینههای رشد اقتصادی آمریکا پس از جنگ جهانی اول، و تأثیر آن بر رشد بازار سهام، ورود سرمایهگذاران طبقۀ متوسط به بازار سهام و عوامل سقوط این بازار و پیامدهای آن بر زندگی مردم آمریکا بررسی میشود.
آمریکای باستان
تاریخ آمریکا پیش از رسیدن اروپائیان به آنجا تقریباً ناگفته مانده است با این همه هر سال بخشهای تازه از آن آشکار میگردد.
نخستین انسانهایی که به قاره آمریکا رسیدند، بخشی از موج مردمانی بودند که به آرامی از آفریقا گذر کرده به قارههای دیگر رفته بودند. پاره ای از این مردمان حدود یکصد هزار سال پیش ابتدا به آسیا و اروپا مهاجرت کردند. زمانی، گروه های اندکی از همین مردمان به اقیانوس آرام رسیدند، و حتی از اقیانوس نیز گذشتند و خود را به استرالیا رسانند.
سرانجام ده هزار سال پیش یا اندکی زودتر گروه های انسانی از آسیا گذر کردند و خود را به دو قاره آمریکا رساندند.
امپراتوری چنگیزخان
مغولها در اوایل قرن سیزدهم میلادی، در بخش وسیعی از قارۀ آسیا وحشت پراکندند و به رهبری چنگیزخان، از سرزمین خود در شمال شرق آسیا به حرکت درآمدند و همۀ کشورهای سر راه خود را نابود ساختند. شهرهایی که مقاومت کردند تسخیر و مردمشان قتلعام شدند. مغولها از چین تا عراق و تا کوههای قفقاز هجوم آوردند و در هر میدانی که جنگیدند پیروز شدند. هیچ دفاعی در برابر سپاه چنگیزخان وجود نداشت. مغولها صحرانشینانی پرطاقت بودند که به زندگی در آب و هوای بسیار خشن عادت داشتند.
آنها با مهارت در به کارگیری تیر، نیزه، تبرهای جنگی و تاکتیکهای غیرقابل پیشبینی و حیلههای جنگی برای تضعیف روحیه دشمنانشان میجنگیدند. چنگیزخان مغولها را از جماعتی پراکنده و فقیر، به ترسناکترین مردم روی زمین تبدیل کرد. او شیوۀ زندگی مغولی را بهترین نوع زندگی میدانست، همچون آرمانی که همه بشریت در آرزوی آن باشند. فتوحات و قوانین او در پی این هدف بودند که آرمانهای او را به قبایل چادرنشین آسیا و همه جهان برسانند. چنگیزخان نظمی را بر قوم خود تحمیل کرد که درآن هر فرد، جایگاه، وظیفه و رفتار معینی داشت. هفتمین مجلد از مجموعه تمدنهای گمشده تحت عنوان «امپراتوری چنگیزخان» در١٢٧ صفحه در دسترس علاقهمندان به موضوعات تاریخی است.