هنر داستاننویسی کتابی است دربارهی شیوهها و شگردها و جنبههای مختلف داستاننویسی به قلم دیوید لاج، یکی از بزرگترین نقادان معاصر. دیوید لاج که اکنون از چهرههای ممتاز نقد داستان بهشمار میرود در ۵۰ فصل به موضوعها و مبحثهایی پرداخته است که در عالم داستاننویسی و داستانخوانی اهمیت بسیار دارند و هر نویسنده و خوانندهای باید با آنها آشنایی داشته باشد. مثالها و بررسیها در این کتاب بر حدود دویست متن داستانی کلاسیک و مدرن مبتنیاند که بیشتر آنها متن مرجع بهحساب میآیند. درعینحال، خوانندهی غیرحرفهای نیز از مطالعهی کتاب حاضر لذت بسیار خواهد برد و عملاً با فوت و فنها آشنا خواهد شد و پدیدهای به نام «رمان» را در چشماندازی وسیع خواهد شناخت. این کتاب برای خوانندگان حرفهایتر و همچنین برای نویسندگان عملاً نوعی کارگاه داستاننویسی و داستانخوانی است.
ترس همیشه باقی میماند. آدم شاید بتواند بر هرچیزی در درون خود غلبه کند. عشق و نفرت و باور و حتی تردید را هم میتوان در دل از میان برد اما هر کس تا زمانی که به زندگی چنگ میزند نمیتواند وحشت را از دلش بیرون کند، همان وحشت پنهانی و نابودناشدنی و هولناک که آرام در وجود آدمی رخنه میکند، افکار او را تیرهوتار میکند، در دل او پنهان میشود و آخرین نفسهای او را به هنگام جان دادن نظاره میکند.
ص ۱۲۹
قصه های آشوب (مجموعه داستان) - انتشارات نی
من نمیخوام بفهمم. فهمیدن برای شما خوبه. من برای کار دیگهای، غیر از فهمیدن، این جام. من اومدم اینجا به شما بگم نه و بمیرم.
«آنتیگون» را ژان آنوی نمایشنامهنویس فرانسوی براساس نمایشنامهای از سوفکل نوشته است. سوفکل این نمایشنامه را پنج قرن پیش از میلاد نوشته است. در قرن بیستم آنتیگون چند بار بازآفرینی شده است و فضای قرن بیستم بهخصوص جنگ جهانی و قساوت بشر در حق همنوعان خودش به آن آمیخته شده است. یکی از موفقترین بازآفرینیها نمایشنامه «آنتیگون» اثر آنوی است که آن را در اوج جنگ و در فاصله سال 1941 و 1942 نوشت و در سال 1944 درحالیکه فرانسه هنوز تحت اشغال نازیها بود، برای اولین بار روی صحنه برد. در آن سالها آنتیگون به نماد مبارزه و مقاومت دربرابر نازیها تبدیل شد. اما این نمایش همچنان زنده است و در جایجای دنیا به روی صحنه میرود؛ زیرا در این دوره نیز زورگویان و مستبدان زیادی در جهان وجود دارد و مبارزه با آنها هنوز ادامه دارد.
در اسطورههای یونان آنتیگون دختر ادیپ و یوکاسته است. برادرانش پولونیکس و اتئوکلس در جنگ مخالفان هفتگانۀ تب همدیگر را میکشند. کرئون پادشاه تب و دایی آنها تدفین پولونیکس را به جرم خیانت ممنوع میکند. آنتیگون از این فرمان سرپیچی میکند و میگوید که «از قلب فرمان میبرد». او برادر را به خاک میسپارد و به دستور کرئون زنده به گور میشود.
آنتیگون آنوی علیرغم شباهتش با اثر سوفکل تفاوتهای مهمی با آن دارد که هرچند ناشی از زمینه و زمانۀ آنوی است اما نشان از خلاقیت او دارد. آنوی روح دوران خودش را در این نمایشنامه دمیده است.
در «آنتیگون» آنوی تمام شخصیتها در صحنه حاضر هستند و هریک به کاری مشغول هستند. یکی از شخصیتهای روی صحنه یعنی «صحنهخوان» از بقیه جدا میشود و تراژدی آنتیگون را همچون یک نقال روایت میکند. بنابراین مخاطب از همان ابتدا متوجه میشود که چه بر سر آنتیگون و شخصیتهای دیگر میآید. تماشاگر از آغاز نمایش میداند آنتیگون خواهد مرد. بنابراین آنوی، ذهن مخاطب را به سمت مسیری میبرد که آنتیگون تا مرگ طی خواهد کرد و بدینسان مخاطب را به سمت توجه به جزئیات هدایت میکند.
یکی از ساختارشکنیهای آنوی در زبان تراژدی کلاسیک است. ژان آنوی زبان محاوره را برای روایت اثرش انتخاب کرده است؛ زبانی که مردم کوچه و بازار با آن سخن میگویند. کاستن از وجه اسطورهای نمایشنامه و اضافهکردن ابعادی امروز به آن یکی دیگر از ویژگیهای کار اوست. گویی این اتفاقات در فرانسه دوران جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد، ضمن آنکه در هر زمان و مکان دیگری از جهان معاصر نیز میتواند رخ دهد.
اجراهای زیادی از نمایشنامه «آنتیگون» به روی صحنه رفته است اما خواندن این نمایشنامه نیز خالی از لطف نیست، اما برای علاقمندان به نمایشنامهنویسی خواندن آن امر ضروری است.
همیشه بذارین مردها خیال کنن خیلی مَردن. حتی وقتی قد قاطرم مردونگی سرشون نمیشه. وقتی میآن خونه، جلوی در واساده باشین. چشمهاتون بخنده، حتی اگه تا وقت اومدنش یهریز گریه کرده باشین. یه جوری نفس بکشین که انگار با اومدن اون، هوای خونه تازه شده؛ حتی اگه از بوی عرقش عُقتون میگیره.
مرد اول: اما اگه اعتراف کرده باشیم یعنی به خاطر قتل یه زن اعداممون میکنن؟!
مرد دوم: اَاَاَاَه تو هم که هی میگی اعدام اعدام.
مرد سوم: آره اعداممون میکنن.
مرد دوم: اما آخه چرا؟
مرد سوم: چون قاضی گفته.
مرد اول: اما آخه سه نفرو به خاطر یه نفر؟!
مرد دوم: راست میگه این بیعدالتیه!!
میخواهد روایت داستانی را که در سر دارد به دست نور بسپارد یا با کلمات تعریفش کند؟ جزئیات تاریخی، صحت باستانشناسی، اینها همه مسائل ثانویهاند و برای خلق زیبایی کفایت نمیکنند. حتی گاهی از مسیر اصلی منحرفش میکنند. این همان چیزیست که زولا و سایر نویسندههای مکتب جدید، به خاطر علاقهی بیش از حد مستندسازی و اهمیت دادن به واقعیت صِرف از آن غافل شدهاند. فلوبر میداند با چه پیوندهای صمیمانهای زیبایی را با واقعیت گره بزند. در حالتی بین نشستن و دراز کشیدن، پاهایش را روی هم انداخته و در خیال خود، از لابهلای پردهی تور، درخشش ایدهی مطلوب را به چشم میبیند.