پنجاه و سه نفر
معرفی کتاب پنجاه و سه نفر
بزرگ علوی نویسنده نامی و چپ گرا ایرانی در کتاب 53 نفر داستان گروهی را روایت می کند که در دوران پهلوی به دلیل فعالیت های سیاسی به مدت 4 سال به زندان افتاده اند. این گروه مشتمل بر 53 نفر بوده که شخصیت محوری آن نیز دکتر تقی ارانی بوده و خود نویسنده هم یکی از اعضای این گروه بوده است.
نویسنده به شرح وقایع می پردازد، در آن زمان به دستو رضاخان در جهت سرکوب اندیشه ی مارکسیسم هیچ روزنامه و کتاب با این مضمون اجازه چاپ و نشر نداشته و در زندان اوضاع به مراتب سخت تر بود و مبارزات آن ها بر ضد خفقان سیاسی در زندان هم چنان ادامه داشت، از اعتصاب غذا و شکنجه تا مرگ برخی از اعضا. نویسنده از معضلات سیاسی دم می زند، از بی قانونی نالان است و حتی خود را نیز به بوته ی نقد می کشد چنان که به این نتیجه می رسد تا خویشتن را تغییر ندهیم جامعه نیز تغییری نخواهد کرد ابتدا باید به خودآگاهی رسید تا بتوان جامعه را نیز بیدار کرد.
نویسنده از خلال این داستان در پی آن است که خواننده با دوره ی سیاه عمیقا آشنا شود. داستان کتاب را با محاکمه این گروه 53 نفری ادامه می دهد و علت محاکمه را خواندن کتاب و آگاهی معرفی می کند و در انتها پس از سقوط رضا شاه و آزادی این افراد کتاب با نقل خاطره ای از دکتر ارانی به پایان می رسد.
.
.
پک نمایشنامه های ساعدی 12 جلدی
معرفی کتاب پک نمایشنامه های ساعدی 12 جلدی.
پک نمایشنامه های ساعدی 12 جلدی
نمایشنامه های غلامحسین ساعدی در دهه های چهل و پنجاه تا امروز به دلیل تو جه شان به سوژه های اجتماعی و سیاسی و همچنین به دلیل نگارش مینی مالیستی و ساده شان، این بخت را داشته اند که بارها و بارها توسط گروه های تئاتری آماتور و حرفه ای روی صحنه بروند. هم نمایشنامه های نمادین او و هم نمایشنامه های واقع گرایانه اش همواره آیینه ی تمام نمای جامعه ایرانی بوده اند، آیینه ای که هراس ها و مصائب دوران خود را به خوبی منعکس کرده اند
.
.
دیوان حکیم قاآنی شیرازی
معرفی کتاب دیوان حکیم قاآنی شیرازی
دیوان حکیم قاآنی شیرازی مجموعه اشعار حبیبالله شیرازی (1223- 1270ق)، متخلص به قاآنی، از شعرا و قصیدهسرایان قاجار است که بر اساس نسخه میرزا محمود خوانساری و با تصحیح امیر صانعی(خوانساری)، به چاپ رسیده است.
قاآنی برخلاف اسلاف خود، در اشعارش از معانی و مضامین عمیق فلسفی و عرفانی، کمتر سود جسته و بیشتر با طبیعت وزندگی، سروکار دارد. وصف بهار و جلوههای گوناگون طبیعت، مضامینی است که صدها شاعر فارسیزبان پیش و پس از او، در صدر قصاید و مدایح خود آورده و در هر باب، داد سخن دادهاند. این توصیفها در شعر قاآنی، غالباً بهقدری بدیع و نغز و ابتکاری و بهویژه ترکیب کلام او چنان گیرا و گیجکننده است که گویی قاآنی نخستین کسی است که این شیوه زیبا و رنگین و این تعبیرات تند و جسورانه را بهکارگرفته است. بهعنوانمثال، در قطعه کوتاه هزلآمیزی، گفتوگوی پیرمردی را با طفلی بیان میکند و نمک این قطعه، آن است که هردوی آنان الکن هستند. نمونه این شیرینکاریها در شعرای قدیم ایران زیاد نیست و باید قاآنی را در این سبک تا حدی متجدد دانست؛ اما اینگونه اشعار او بسیار نادر است
گزیده اشعار حسین منزوی
معرفی کتاب گزیده اشعار حسین منزوی
منزوى چندان در قيد و بند حفظ ظاهر نبود، وقتى محمدعلى بهمنى دوست شاعرش زبان به نصيحت دوستانهاى مىگشايد شايد او اندكى متنبه شده و به راه آيد، به وى پاسخى رندانه مىدهد: «در نيم قرن ديگر، حتى زودتر، هيچكس نمىپرسد منزوى يا بهمنى چگونه زندگى مىكرد، سير بود يا گرسنه، تنها به شعر ما نگاه مىكنند.» شعر منزوى برآمده از نحوه سلوك او با زندگى بود، جوشيده از عواطف و احساسات رقيق، همانهايى كه رشته زندگىاش را از هم گسيخت. شعر كمتر شاعرى به حد حسين منزوى ناشى از دغدغهها و فراز و فرودهاى زيستى شاعر است، زندگىاش سلسلهاى از ناكامىها و نامرادىها است و همواره درگير روزمرگىهاى جارى زندگى بود، اما دغدغه اصلىاش يعنى خلق آثارى ماندگار هيچگاه از ذهنش حتى در اوج درماندگىها به در نرفت. تصويرى كه به ويژه در ساليان پايانى عمرش از او در ذهنها مانده، مردى آشفته حال و پريشان و از هم گسيخته بود كه هيچ قرابتى با وجه هنرمندانه او نداشت، بهترين وصف حالش از زبان خودش مىباشد :
مرا نديده بگيريد و بگذريد از من كه جز ملال نصيبى نمىبريد از من
زمين سوختهام. نااميد و بىبركت كه جز مراتع نفرت نمىچريد از من
میمیرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم
معرفی کتاب میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم
کتاب میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم سرودۀ شاعر مشهور و خبره محمد شمس لنگرودی است که با آسان کردن نثر اشعارش و تصویرسازیهایی حیرتانگیز، راهی تازه را در پیش دارد. محمد شمس لنگرودی، در جدیدترین مجموعه شعرش از باد میسراید، از عشق میگوید و از طبیعت. تصویرسازیها و وصفهای زیبای او در این مجموعه، شعرها را مثل همیشه خواندنی و دلچسب کرده است. او با ریتمی آرام و منطقی سالها توانست وجه یک شاعر مانا را از خود به جا بگذارد و با کوششی قابل ستایش به جایگاهی که دارد برسد. اسم محمد شمس لنگرودی بعد از انتشار مجموعههای خاکستر و بانو و جشن ناپیدا در اواسط دههٔ 1360 مورد توجه قرار گرفت و بعد از چاپ قصیدهٔ لبخند چاکچاک مشهور شد؛ بعد از آن وی ده سالی را با سکوت در شعر سپری کرد و در آخر در سال 1379، مجموعه شعر نتهایی برای بلبل چوبی را منتشر کرد. او در دههٔ 1380 سالهای سکوت و کمکاری را کنار میگذارد؛ در این سالها هشت مجموعه شعر از او به انتشار درآمد که از آن جمله میتوان «پنجاهوسه ترانهٔ عاشقانه»، «رسم کردن دستهای تو» و «شب، نقاب عمومی است» را نام برد. از این میان، مجموعه شعر «22 مرثیه در تیرماه» به وسیله رسانههای اینترنتی منتشر شده است. در بخشی از کتاب میمیرم به جرم آن که هنوز زنده بودم میخوانید: غمگین مشو عزیز دلم مثل هوا کنار توام نه جای کسی را تنگ میکنم نه کسی مرا میبیند نه صدایم را میشنود دوری مکن تو نخواهی بود من اگر نباشمموقعیت و داستان / هنر روایت شخصی
در بخشی از کتاب موقعیت و داستان میخوانیم
اگر ویلیام هزلیت هر روز صبح با سختی و بیزاری تمام بیدار نمیشد، نمیتوانست در لذت نفرت را بنویسد. اگر ویرجینیا وولف مشکلی در کنار آمدن با زندگی نداشت، مرگ بید را نمینوشت، اگر جیمز بالدوین درگیر نبرد بیامانِ مهار کردن سیاهپوست و سفیدپوست درونِ خود نبود، یادداشتهای یک پسر بومی را نمینوشت. این متنها کار نویسندگانی است که در عمیقترین لایهها با جستار درگیر بودند. خودِ این فرم آنها را به درونی بودن عامدانه سوق داده است. در اینجا نوشته به دنبال این نیست که برای خودش توصیفاتی روی کاغذ جمع کند یا تصاویری مستقل از تفکر یا الهامی شاعرانه ایجاد کند. زاویهی دید از سیستم عصبی نشئت میگیرد و خودش را وقف شخص راوی میکند تا جستار را با نیروی محرکی درونی که خواننده از همان صفحهی اول میشناسد پیش ببرد: اجبار این است که از خودِ روایت فقط برای شکل دادن تداعیهایی استفاده شود که متن را پیش ببرد و به واکاوی درونی منجر شود. این نویسندگان شاید خود را «نشناسند» (یعنی به اندازهی بقیهی ما خودشناسی دارند)، اما در هر مورد حیاتی است که بدانند موقع نوشتن که هستند. آنها میدانند اینجا هستند تا موضوعی را که در دست دارند شفاف کنند - و براساس همین الزام باید کارشان را انجام دهند. وقتی نویسندگان از کیستی خود در لحظهی نوشتن ناآگاهاند (یعنی در جستار درگیر انگیزههاییاند که نه میتوانند تشخیص دهند و نه از پس حلش برمیآیند)، خیلی اوقات کار خوب از آب درنمیآید یا بسیار محدود میشود. جستار دی. اچ. لارنس، مگر زنها تغییر میکنند؟، موردی از ایندست است. روشن است که جستار در نکوهش فمینیستهای دههی 1920 است و تعمق در تکرار نقششان در تاریخ مدرن. از دید من کار موفقی نیست، نه به دلیل نظراتش، به این دلیل که خود لارنس نمیداند در پی چیست. این ندانستنِ نویسنده متن را محکوم به شکست میکند.موصل، بدون پریچهر
در بخشی از کتاب موصل، بدون پریچهر میخوانیم
ساعتدزد میرود توی صف بیآرتی. اتوبوس که میرسد سوار میشود. من هم پشتسرش سوار میشوم. باید درست پشتسرش بنشینم، آنقدر نزدیک که حتی حساب تعداد نفسهاش هم دستم باشد. اتوبوس که راه میافتد، بیاختیار میچرخم و پشتسرم را نگاه میکنم. پریچهر باید جایی میان زنها خودش را مخفی کرده باشد. دست راست ساعتدزد، همان دستی که ساعتم را قاپید، بالا میآید و پسِ سرش را میخاراند. آیا همین که اینقدر از نزدیک او را زیر نظر گرفتهام، به معنی نادیده انگاشتن مسئولیت بینهایتم در قبال او نیست؟ حتماً هست. درست مثل اینکه همین لحظه از توی جیبم یک چاقو دربیاورم و سرش را ببرم و از همین پنجرهی نیمهباز بیندازم وسط خیابان تا ماشینها از رویش رد شوند و محتویات چربوچیلی داخلش پخشِ آسفالت شود. تنش را هم همین جا رها کنم، همینجور نشسته روی صندلی: مجسمهای بیسر. مسافرانی که میروند و میآیند هیچ شکشان نمیبرد که این تن یک انسان واقعی است. خیال میکنند بازی است، یا همچین چیزی. مثلاً دوربین مخفی. به هوای یافتن دوربینی که مخفیانه حرکاتشان را زیر نظر دارد، اینسووآنسو چشم میگردانند. احتمالاً حتی با لبخند. لبخندی که میگوید «دستتون رو خوندم.» ولی فایده ندارد. هر چه نگاه کنند دوربینی نمییابند. اینجاست که لحظهی سرنوشتساز به مانند ماری در کمینِ طعمه از خفا بیرون میپرد: درست همان وقتی که از یافتن دوربینی که نیست نومید میشوند و درمییابند واقعیت همان چیزی است که دیدهاند، نه آن چیزی که با سادهلوحی خیال کردهاند. میدان رازی ساعتدزد از اتوبوس پیاده میشود و خیابان کارگر را میرود پایین، سمت میدان راهآهن. محلهی پریچهر. این احتمال که هممحلیِ پریچهر باشد تنم را میلرزاند.موسيقي براي آفتاب پرست ها
معرفی کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها اثر ترومن کاپوتی
کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی ترومن کاپوتی است که اولین بار در سال 1980 منتشر شد.
کاپوتی در این روایت های جذاب و گزارش گونه، از داستان ها و افرادی واقعی بهره می گیرد و آن ها را با هنر و توانایی مثال زدنی خود در قالب داستان هایی خواندنی ارائه می کند: قاتلی اسرارآمیز، شیوه ای عجیب در کار خود دارد و شخصی به شکلی مریض گونه به وسواس فکری درباره ی کودکی دوازده ساله (که هیچ وقت ملاقاتش نکرده) دچار می شود.
در این کتاب با خود کاپوتی هم آشنا می شویم، چه در حال سیگار کشیدن با مستخدم خانه اش باشد و چه در حال گپ و گفت با مرلین مونرو.
کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها، اثری دلنشین از نویسنده ای است که هنوز هم به عنوان یکی از بزرگترین چهره های ادبی و اجتماعی آمریکا در نظر گرفته می شود.