قصه های مشدی گلین خانم
کتاب قصه های مشدی گلین خانم (110 قصه عامیانه ایرانی) نوشته ل پ الول ساتن ترجمه احمد وکیلیان توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
110 قصه عامیانه ایرانی
لارنس پل الولساتن، شرقشناس و ایرانشناس مشهور، هنگامی که در زمان جنگ جهانی دوم در ایران مأمور بود، با پیرزنی ایرانی آشنا شد که گنجینهای گرانبها و پایانناپذیر از قصههای عامیانهی ایرانی را در حافظه داشت. الولساتن ارزش این گنجینه را دریافت و طی جلساتی متمادی بسیاری از آنها را دقیقاً همچنان که گلین خانم بر زبان میآورد بر روی کاغذ آورد. به همت او بخش مهمی از میراث فرهنگی عامهی ما از دستبرد زمان نجات یافت و اینجا آنها را، به همانگونه که او شنیده، میخوانید.
معرفی مباحث کتاب قصه های مشدی گلین خانم
کره دریایی 1
کره دریایی 2
پینه دوز و زن دیوانه
زن علی غصه نخور
هفت خواهر که بی تقصیر طلاقشون دادند
بهلول و موشهای آهن خور
قصه ملا نتربوق
درویش و دختر پادشاه چین1
درویش و دختر پادشاه چین2
کچل شاه عباس که سه نفر اونو کشتند
چشمهایش و ملکوت
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است.
بخشی از متن کتاب
«بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دستهای داشت. حتا کافه هم نمیرفت. قهوهخانه میرفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافهها بردند و به جلسههای ادبی و شعرخوانی و داستانخوانی کشاندند. هرچند این تلاشها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستانهای پراکندهای را که در مجلّههای سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستانهایی که داشت چاپ میشد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت.
سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامهای به ابوالحسن نجفی مینویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه بردهام» و از احساسی حرف میزند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. میگوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس میکردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتیمتر از خاک قدم برمیدارم...» و تعریف میکند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشستهاند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش میگذرد، ناگهان احساس میکند که سرش داغ شده و خودش را میبیند که سبک شده و از روی قالی بلند میشود و به هوا میرود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیهدار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچهها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفتهام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.»
اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار میشد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را مینوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همهشان را شناختهام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م. ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانوادهام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی میکردم. جوی آب از کنار باغچه میگذشت و پونههای خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست میفرستادند، بچهها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی میکشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچهای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم میسوزد.... همه چیز زرد شد و پردهای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشندهای در سراسر بدنم لول خورد...»
دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق میکند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. میگوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی میخواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و میگوید «درد من این است. نمیدانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردیها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لبلب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردیها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی میاندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی میزدند «اگزی» میگفتند.»
فهرست کتاب چشمهایش
زمین هوا
بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر
بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر
یادداشت
آلیور تویست
کتاب آلیور تویست نوشته چارلز دیکنز با ترجمه احد علیقلیان توسط انتشارات مرکز با موضوع رمان, رمان های خارجی, داستان با موضوع رمان, رمان های خارجی, داستان به چاپ رسیده است.
آلیور تویست همه ی عناصر رمانی مدرن را دارد جز یکی: خودآگاهی. جهان برای آلیور یکسره نامفهوم و ناشناختنی است.
آشفتگی و هیاهو و آشوب دنیای بیرون آینه ی سردرگمی درونی اوست.
نشانه های نبوغ دیکنز در آفرینش فضای داستانی و درون مایه و خلق شخصیت های پویا و ماندنی و نوآوری های سبکی آشکار است. نبوغ و خلاقیت دیکنز بیش از هر چیز در خلق شخصیت های زنده و ماندگار نمایان می شود.
همه ی خواننده ها از سرزندگی و طبیعی بودن شخصیت ها در شگفت می مانند.
هیچ نویسنده ای در هنر به تصویر کشیدن انسانها در همان نگاه اول به پای دیکنز نمی رسد. این رمان با زبانی طنزآمیز و گزنده روایت می شود که خاص دیکنز است و در زبان انگلیسی نظیر ندارد. از آلیور تویست نمایشهای متعدد و چند فیلم و مجموعه ی تلویزیونی ساخته شده است اما لذت تماشای هیچ یک از این ها با لذت خواندن آن برابری نمی کند.
قاچار قوچار
کتاب قاچار قوچار نوشته ویوک شانبهاگ ترجمه مرتضی ثقفیان توسط انتشارات مرکز با موضوع رمان، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است
«این که میگویند ما نیستیم که سوار پولایم، پول است که سوار ماست حرف درستی است. کم که باشد خجولانه رفتار میکند، زیاد که باشد گستاخ میشود و افسار ما را به دست میگیرد.»
از متن کتاب
نقل مکان از خانهای تنگ و تاریک و پر از مورچه به یک خانهی ویلایی بزرگ تنها گذاری نیست که خانواده از سر میگذراند. راوی، مردی جوان و حساس، از گردابی که در اطرافش به پا شده هاج و واج مانده است. تنها کاری که از او برمیآید این است که به کافهای پناه ببرد که به جهان قدیم تعلق دارد و آنجا پیشخدمتی با خبر از سرَّ درون تسکینش دهد. اعضای خانواده معادلات خود را تغییر میدهند و خواستههایی دیگر مییابند، رشتههای دیگری گره میخورند و رشتههایی از هم میگسلند و کشمکش خطرناکی آن پشتها قوام مییابد.
داستانی پر از تعلیق و بازیگوشی و در نهایت هراسناک دربارهی پیامدهای موفقیت و ثروت به زبان کانادهای که به زبانهای مختلف ترجمه شده است.
معسومیت
کتاب معسومیت نوشته مصطفی مستور توسط انتشارات مرکز با موضوع رمان, ادبیات, ادبیات فارسی به چاپ رسیده است.
از حیاط خونه که زدم بیرون،پیاده رفتم طرف خونه.چند قدم که برداشتم باز اون فکر همیشگی اومد سراغم.درست نمیدونم چرا اما از دو سال پیش که بابا و مامان از هم جدا شده بودند،هروقت مامان رو تو خیاط خونه می دیدم اون فکر مسخره می اومد سراغم.منظورم اینه تا چند روز دلم می خاست رییس جمهوری شهرداری وزیری وکیلی چیزی بودم و می تونستم دستور بدم یه روز رو به اسم روز عروس اسم گذاری کنند و تو اون روز همه ی زن های شهر از پیر و جوون گرفته تا مجرد و متاهل تا بچه و بزرگ و سالم و مریض و آزاد و زندونی ،همه لباس عروس بپوشند و بریزند تو خیابون های شهر و همه جا رو قرق نور کنند....
فرمین موش کتاب خوان
کتاب فرمین موش کتاب خوان نوشته سم سوج ترجمه پوپه میثاقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
اولش کتابها را براساس طعمشان فقط میخوردم؛ خوشحال گاز میزدم و میجویدم. اما خیلی زود شروع کردم به پراکنده خوانـدن دوروبر لبههـای غذاهایم. و با گـذشت زمان، بیشتر خوانـدم و کمتر جویـدم، تا اینکـه در نهـایت کمـابیش تمـام ساعتهای بیداریام را صرف خواندن میکردم و فقط حاشیهها را میجویدم.
گزارش یک مرگ
کتاب گزارش یک مرگ نوشته گابریل گارسیا مارکز ترجمه لیلی گلستان توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
ظهر روزی از ماه اوت، درحالیکه با دوستانش گلدوزی میکرد، حضور کسی را در نزدیکی خانهاش حس کرد. لازم نبود سرش را بلند کند تا بداند که آمده. به من گفت: «چاق شده بود، موهایش بفهمینفهمی ریخته بود، برای نزدیک دیدن محتاج عینک بود. اما خودش بود. به خداوندی خدا، خودش بود!» دیوانه شده بود. حتماً مرد هم فکر کرده بود که او هم پیر شده. اما مرد، برخلاف دختر، فاقد ذخیرهی عشقی بود که باعث تحمل میشد. پیراهنش از عرق خیس بود، مثل همان بار اول روز جشن خیریه، همان کمربند و همان کیفهای چرمی درزشکافتهی سگکنقرهای را داشت. بایاردو سان رومان بیاینکه به باقی کسانی که گلدوزی میکردند و مبهوت مانده بودند اهمیتی بدهد، یک قدم جلو آمد. کیفهایش را روی چرخ خیاطی انداخت و گفت:
ــ خب، من آمدم.
تصرف عدوانی
کتاب تصرف عدوانی نوشته لنا آندرشون ترجمه سعید مقدم توسط انتشارات مرکز با رمان, رمان های خارجی, داستان های سوئدی به چاپ رسیده است.
وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده ،تنش احساس می کند وزنش سه برابر شده است .عشق نوپا روی لبه ی باریکی می رقصد .ممکن است آدم دوباره وزن واقعیش را احساس نکند،که این خود می تواند در آدم های مضطرب ،باتجربه و اینده نگر ،یا در آن هایی که مثل استر این قدر امیدوار و خوش باور نیستند،میزانی از تردید پدید آورد....