کتاب رهش
معرفی کتاب رهش
رضا امیرخانی در کتاب رهش به رابطه زوجی معمار پرداخته که بعد از تولد فرزند بیمارشان، از یکدیگر فاصله گرفتهاند و هر کدام به شکلی با مشکلات زندگی در تهران درگیر هستند. این اثر که با محوریت آسیب توسعه شهری بر کیفیت زندگی تالیف شده، توانست جایزه کتاب برگزیده جلال آل احمد را برای نگارنده خود به ارمغان آورد و با استقبال فراوان خوانندگان مواجه شد. درباره کتاب رهش: علا و لیا با عشق با همدیگر ازدواج کردهاند اما حالا در نقطهای هستند که هیچ شباهتی بین یکدیگر نمیبینند. یکی از آنها، حالا سمت معاون شهردار را به دست آورده و قبل از هر تصمیم، به اثر آن بر موقعیت شغلیاش فکر میکند. دیگری اما به دلیل بیماری آسم فرزندشان ایلیا، هر روز بیشتر و بیشتر از معماری مدرن بیزار میشود و بعد از تمسخر ایدههایش برای ساخت خانههایی با استاندارد مناسب، احساس میکند از طرف همکارانش طرد شده و هیچ همراهی ندارد. زندگی این خانواده کوچک در شهر تهران و آسیبهایی که از شهرسازی بیرویه متحمل میشوند داستان کتاب رهش است که مانند سایر آثار رضا امیرخانی محتوایی اجتماعی دارد و میتواند خوانندگان گوناگونی را راضی نگه دارد. جدال پایانناپذیر ماشینها و انسانها، بحث همیشگی شهرستان یا پایتخت و مقایسه جنوب شهر با شمال شهر از موضوعات اصلی این رمان ایرانی هستند. علا و لیا، به عنوان نمایندگان هر یک از این دوگانهها، در یک زندگی مشترک گرفتار آمدهاند، زوجی که با وجود ازدواج عاشقانهشان، حالا زبان مشترکی برای ارتباط با هم ندارند و دیگر همدیگر را نمیشناسند. در میانه این تفاوتها، پسرشان که به آسم مبتلاست نقش واسطهای را ایفا میکند که گاهی باعث نزدیکی و گاهی دلیل دوری است. ریههای مریض او نماد نشاطی است که شهر تهران هر روز بیشتر و بیشتر از آن محروم میشود و گویی به ما یادآوری میکند تنها برنده جنگ همیشگی طبقاتی، سودجویانی هستند که با معامله سلامت جسمی و روحی مردم به منفعت میرسند... .کتاب باغبان شب
معرفی کتاب باغبان شب
در کتاب باغبان شب اثر مشهور و پرفروش جاناتان آکسییر، با داستان مرموز و پرپیچ و خم خواهر و برادری همراه شوید که در یک خانه وحشتناک انگلیسی، مشغول به کار میشوند اما به زودی درمییابند که در این خانه نفرین شده روح سرگردانی وجود دارد...! دربارۀ کتاب باغبان شب: این اثر پرافتخار که جزو یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز محسوب میشود، روایتگر ماجراجویی خواهر و برادری ایرلندی به اسم کیپ و مولی است که خانوادهشان آنها را رها کردهاند. کیپ و مولی برای خدمتکاری در یک خانه متروک، بزرگ و دورافتاده، به انگلستان سفر میکنند. زندگی این خواهر و برادر به زودی با تهدیدهایی از طرف یک شبح مرموز روبهرو میشود. در طبقۀ دوم این عمارت عجیب، اتاقی وجود دارد که در آن قفل است و گفته شده در آن اتاق، درختی رمزآلود پنهان شده که شاید دلیل کابوسهای مولی باشد. کیپ برای نجات خواهرش از چنین وضعیتی تصمیم میگیرد وارد آن اتاق مخوف شود... داستان باغبان شب (The Night Gardener) چیزی فراتر از یک داستان ترسناک است؛ در این اثر، حکایتی اخلاقی دربارۀ حرص انسانها روایت میشود. درختی که در ازای برآورده کردن آرزوها، تکهای از روح انسانها را به اسارت درمیآورد، تصویری نمادین از این حرص و طمع است. قدرت مثال زدنی و بیبدیل داستان سرایی جاناتان آکسییر (Jonathan Auxier) و شخصیتپردازی متفاوت وی سبب شده تا این رمان خارقالعاده در مسیر تبدیل شدن به یک اثر کلاسیک ماندگار قرار گیرد.لذتي که حرفش بود
در بخشی از کتاب لذتی که حرفش بود میخوانیم
بالاخره جوان دست از سر موبایل برداشت و همان بالا، روی بار، رو به آسمان دراز کشید. صمیمیتشان از همان فاصلهی دور هم حس میشد. آن یکی موبایل را گرفت. چند باری موبایل بینشان رد و بدل شد، تا که فهمیدم یکی میخواهد از دیگری عکس بگیرد. جوان بلند شد و رفت سمت مبل استیل و روی آن لم داد. پیانو همچنان پخش میشد و او پشت به خورشید نارنجی تهران، غرق در صدای بوق ماشینها و صدای خندهای که شنیده نمیشد، مرتب روی آن مبل عجیب حالت عوض میکرد. به عنوان یک عکاس اگر جای آن مرد موبایل به دست بودم، حتمن جوری قاب را میبستم که کل ترافیک، بار کامیون، مرد افغان و مبل استیل را باهم داشته باشم. ولی موبایل آن جوان نمیتوانست چنین لنز بازی داشته باشد. همانطور که به صدای پیانو گوش میدادم عکسی را که در موبایل ذخیره میشد تصور میکردم. عکسی که اگر او برای خانوادهاش بفرستد، که بعید هم نیست، کاملن با چیزی که میدیدم در تضاد بود. بهترین حالتش را شرح میدهم؛ چرا که آن عکس بیتردید چیز دیگری بوده، چیزی که فعلا دربارهی آن سکوت میکنم. مرد افغان سوژهی اصلی بود، مبل ممکن نبود حذف شود و مهمتر از همه، خورشید بود. آن مرد امکان نداشت که از خیرِ خورشیدی به آن زیبایی بگذرد. کل عکس او پُر میشد از این سه و باقی حذف میشد. مردم عاشق زوم کردن هستند. حق هم دارند، کار لذتبخشیست. دورها نزدیک میشوند، غیر قابل دسترس را دسترس میکند. ولی در عین حال، حین عکاسی درست مثل بچهها میشوند، همهچیز را دو قسمت میکنند؛ خوبها و بدها، و از بدها عکس نمیگیرند.فیلم کوتاهی دربارهی دیگران: مکالمه با ژانکلود کارییر دربارهی سینما
در بخشی از کتاب فیلم کوتاهی درباره دیگران میخوانیم
بعد از فیلم کپی برابر اصل طرحی در ذهنم شکل گرفت؛ بنا به این ایده که یک بار دیگر به سراغ ژولیت بینوش و ویلیام شیمل بروم و آنها را کنار هم قرار دهم. این طرح براساس شعری از لا فونتِن بود؛ همان منظومهای که دارد از پرندهای حرف میزند که پرندهی دیگر از او جدا میشود و لانه را ترک میکند. آن پرنده نگران است بچهها جفتش را با سنگ بزنند. بالاخره به لانه برمیگردد تا از جفتش مراقبت کند. این قصهی قدیمی فرانسوی را بهخصوص برای کار کردنِ دوباره با ویلیام، مردِ فیلمِ کپی برابر اصل، در نظر گرفتم. وقتی خواستم فیلمنامه را بنویسم، به نظرم رسید برای نوشتن این فیلمنامه همکاری با ژانکلود نتیجهی لذتبخشی خواهد داشت. در این آداپتاسیونِ ذهنِ ایرانی در ارتباط با یک داستان فرانسوی، نویسندهای فرانسوی مثل کرییر میتوانست برای بهتر شدن فیلمنامه کمک بسیار مؤثری باشد. با همهی تفاوتها در نحوهی نوشتن فیلمنامه همکاری مفیدی را پیشبینی میکردم. در کافهای نشستیم و حرف زدیم. ژانکلود گفت حالا همهچیز را کاملاً در ذهن دارم. بارِ دیگر که دیدمش، گفت: «نوشتمش؛ قصهی خوبی هم از آب درآمده…» و دوستش داشت. متأسفانه حالا که در تهرانم قصههای دیگری ذهنم را برای ساختن اشغال کرده. فیلم بعدی را هم که قرار است در ژاپن بسازم، اما هنوز فکر میکنم این فرصت وجود دارد که بعد از آن با کرییر کار را به جایی برسانیم. آن جهان اخلاقی قرننوزدهمی که در قصهی لا فونتِن وجود دارد هنوز هم روح ما را به ارتعاش میآورد. من مطمئن نیستم؛ یعنی حافظهام یاری نمیکند، ولی به نظرم اولینبار این داستان را در کتابهای درسی زمان دبستانم دیدم و هنوز امیدوارم من و ژانکلود به سراغش برویم.حرفه: سینماگر 1، فیلمنامهنویس
در بخشی از کتاب حرفه: سینماگر 1: فیلمنامهنویس میخوانیم
هنرمندان سینمایی انگشتشماری به اندازهی وودی آلن پُربار، باقریحه و بهکُلی بیاعتنا به مجموعهی آثارشان بودهاند. او یکبار گفت: «وقتی به خانه میروم و در بستر دراز میکشم و چیزی مینویسم، این فکرهای عجیبوغریب به سرم میزند. تصور میکنم که هر لحظه قرار است تروفرز همشهری کین دستاولی بنویسم، و این نوشته قرار است خیلی محشر باشد. فیلم را میسازم و سپس از آنچه میبینم بسیار شرمسار میشوم. از خودم میپرسم: “کجای راه را اشتباه رفتهام؟ ”» او بینهایت متواضع است. آلن، که در دسامبر 1935 در برانکسِ نیویورک به دنیا آمد، از سال 1969 مدام مشغول نوشتن و کارگردانی (و اغلب بازی در) فیلمهای خودش بوده و تواناییاش در عرضهی کمدیهای خیلی خندهدار و درامهای تأملبرانگیز را به یک میزان اثبات کرده است. هر دوی اینها از دوران کودکیِ آلن او را سر شوق میآوردند: او در نوجوانی به روزنامههای محلی لطیفه میفروخت، ولی فیلمهای اروپایی محشر هم که داشتند به سینماهای امریکا راه پیدا میکردند او را به وجد میآوردند. آلن تعریف میکند: «ناگهان دیدم که سینما بهراستی میتواند چیز ذاتاً معرکهای باشد.» سلوک او در فیلمسازی به طور جدی وقتی شروع شد که در سال 1965 کمدی تازه چه خبر گربهی ملوس؟ را نوشت، ولی سرخوردگی او از فیلمی که روی پرده آمد عزمش را جزم کرد که در آینده خودش فیلمنامههایش را کارگردانی کند. بنابراین، او ترازی از نظارت بر اثر هنری را بنا نهاد که مایهی رشک چندین نسل از فیلمسازان بوده است.فيلم نامه نويسي آلترناتيو
بخشی از کتاب فیلمنامهنویسی آلترناتیو
شخصیت اصلی فیلمنامه، از همان ابتدا، برای تماشاگر به معنای تجربهٔ داستان است. تماشاگران درگیر داستان میشوند تا با شخصیت اصلی همذاتپنداری کنند و خود را در موقعیتِ او قرار دهند. شخصیت از طریق شرایط خاص ظاهر یا رفتارش قابلتشخیص است. هر چند در یک لحظهٔ خاص شخصیت خودش را آدمی نادان و آسیبپذیر نشان میدهد، ولی همدلی و همذاتپنداری ما با آن شخصیت از قبل محفوظ مانده. به طور کلی، شخصیت اصلی پُرانرژی ظاهر میشود و کاری میکند که میزان کشمکش تا انتهای داستان کم نشود. شخصیت اصلی به شیوههای مختلفی از شخصیتهای درجهدو (یا همان شخصیتهای فرعی) قابلتشخیص است. اصلیترین تفاوت شخصیت اصلی این است که در طول داستان دچار دگرگونی اساسی میشود. از طرفی دیگر، شخصیتهای درجهدو تغییر نمیکنند و در واقع از همان ابتدا ریشهٔ ایجاد تضاد با شخصیت اصلی هستند و در طول برخورد با شخصیت اصلی به پیشبُرد داستان کمک میکنند.فيلم ساختن
معرفی کتاب فیلم ساختن اثر سیدنی لومت
چرا یک کارگردان فیلمنامه خاصی را انتخاب می کند؟ برای اینکه بازیگران طبیعی و واقعی جلوه دهند بعد از گرفتن یک صحنه چه کاری باید انجام دهند؟
چگونه می توانید یک سکانس پر برخورد و اکشن را در منطقه ای پرتردد و معروف مثلا در قلب منطقه الماس نیویورک اجرا کرد؟
و نکات بسیار زیاد دیگری که درباره ساخت فیلم از ابتدا تا انتها مورد نیاز است را سیدنی لومت یکی از کارگردانان معتبر دوران ما در کتاب فیلم ساختن به تفصیل بیان می کند.
لومت این کتاب را در ۱۳ بخش تنظیم کرده که عبارت است از:
«کارگردان: بهترین شغل جهان»، «فیلم نامه: آیا نیازی به نویسنده هست؟»، «سبک»، «بازیگران: آیا بازیگر می تواند خجالتی باشد؟»، «دوربین: بهترین دوست کارگردان»، «طراحی صحنه و لباس»، «بالاخره رسیدیم به ساختن فیلم»، «دیدن کار روز قبل رنج و سرمستی»، «اتاق تدوین بالاخره تنهایی»، «آوای موسیقی: صدای صدا»، «میکس: تنها بخش خسته کننده سینما»، «کپی اول کودکی متولد می شود» و «استودیو: آیا تمام زحمات من برای این بود؟».
مترجم این کتاب در مقدمه ای نوشته: «یکی از مهم ترین ویژگی های «فیلم ساختن» این است که چیزهایی را درباره بازیگرها و کار با آنها می گوید که در هیچ کلاس درسی نمی توان آنها را شنید و یاد گرفت.
لومت ... دنبال این بوده که توضیح دهد خودش به عنوان کارگردانی خوب و قابل احترام در سینمای امریکا، چگونه فیلم می ساخته؛ برای این است که همه چیز را از اول توضیح می دهد ... تا در نهایت به خواننده اش بگوید فیلم کاری گروهی است نه کاری شخصی».
کتاب زندگی و هنر پیکاسو
معرفی کتاب زندگی و هنر پیکاسو
احتمالا درباره هیچ هنرمندی در زمان حیاتش، به اندازه پابلو پیکاسو، مقاله، کتاب، رساله، تفسیر، نقد و یادداشتی نوشته نشده است. شاید هیچ هنرمندی با این همه رسانه هنری متنوع و گوناگون، به اندازه پیکاسو کار نکرده است.
او از نقاشی رنگ روغن تا طراحی، مجسمهسازی، گرافیک، سرامیک و همچنین استفاده از ابزارهایی مانند گواش، پاستل و مداد رنگی برای آثار خود استفاده کرده است. علاوه بر این، او توانسته است لیتوگرافی، چوبکاری، ساخت پیکرههایی از گچ و چوب، مجسمههای برنزی و ترکیب بندی از کاغذ، پارچه و چسب را به خوبی به اجرا درآورد.
همچنین، او توانسته است ساختوارههایی از آهن و مفتول، چوب یا ورقههای فلزی، عکسها و طرحهایی برای لباسها، پردههای پیش و پس صحنه تئاتر و باله، و همچنین نوشتن شعر و نمایشنامه ارائه دهد. سبک نقاشی پیکاسو، که به عنوان نقاشی نقشهبرداری یا کوبیسم شناخته میشود، یکی از برجستهترین و معروفترین سبکهای هنری قرن بیستم است.
پیکاسو در این سبک، به طراحی اشیا و اشکال سه بعدی با استفاده از مجموعهای از خطوط، سطوح و رنگها میپردازد. در نقاشی نقشهبرداری، پیکاسو از روشی استفاده میکند که اشکال و اشیا را به شکل هندسی و هندسهگونه تجزیه میکند.
این سبک بازنمایی هنری بر اساس رویکرد کوبیسم، که از اواخر دهه ۱۹۰۰ تا اوایل دهه ۱۹۱۰ رایج بود، ظهور کرد. پیکاسو در آثار خود از هندسه، چند رویه، و تجزیه و تحلیل اشکال استفاده میکند تا به نمایش رساندن اشیا و اشکال در زوایای مختلف بپردازد.
در سبک نقاشی نقشهبرداری، پیکاسو به استفاده از رنگهای شدید و قاطع نیز مشهور است. او از رنگها برای بیان احساسات و ارائه ابعاد عمیقتر در تصویر استفاده میکند.
این سبک به شیوهای بیرحمانه و پرانرژی توانست در هنر جدید تأثیر بسزایی داشته باشد و پیشگام بسیاری از جنبشهای هنری بعدی نظیر سررئالیسم و اکسپرسیونیسم باشد.