خیالات
پژوی مشکی رنگ از مقابلش گذشت وجلوتر توقف کرد ،بعد بلافاصله دنده عقب گرفت وجلو شهلا ایستاد. راننده شیشه را پائین داد. بلند گفت :(( بیایید بالا می رسونمتون.)) شهلا هنوز راننده راندیده بود. بی اعتنا گفت :(( خیلی ممنون منتظرم تاکسی بیاد. شما بفرمایین.)) دور نیست ، اتفاقی غریبب نیست. خیالات درهمین نزدیکی است . روزمره ای است که آرام آرام مسخ می کند. می رود، می آید وعادی جلوه می کند.
خوابهای گمشده
راوی «خوابهای گمشده» مرد جوانی است که خانوادهاش او را روانپریش میدانند. این مرد جوان ادعا میکند با روح فامیل خود که مردهاند در ارتباط است .... چرا که روح مادربزرگش او را ترغیب کرده به خانه پدریاش برگردد زیرا حقایق زیادی است که او باید بداند. نویسنده داستان در پی مرور روایتهایی گوناگون از راویان مختلف به دل گذشتههای دور این خانواده نقب میزند و خاطرات نوستالژیکی را برای خواننده تداعی میکند. خواننده در انتهای داستان متوجه میشود تمامی آنچه که روایت شده دستنوشتههای راوی است که اکنون خود نیز به گمشدگان پیوسته: «خوابهایم را گم کردهام، اینک منم و روزهایی پیوند خورده با کابوس. من به آن سو رسیدهام.
آخر خوابهای گمشده. گمشدگان همه این جایند. کسی آیا خواب مرا میبیند؟» زنگ زده بودم به مادر و گفته بودم مامان، خواب وحشتناکی دیدهام! خواب دیدم شما مردین و از مرگتون دو سال گذشته، خونه رو هم فروختیم و .... مادر پای تلفن خندیده بود. گفته بودم مامان، خدا را شکر که خواب بودم، الام میآم دیدنتون تا مطمئن بشم که بیدارم. گوشی را که گذاشته بودم، از خواب پریده بودم! کابوس سرجایش بود!
خنده را از من بگیر
امیر نوجوانی در آستانه بلوغ فکری و جسمی با جهان ذهنی رو به تحولش، درگیر حوادثی میشود که خود، دخالتی در پیدایی آنها ندارد. بزرگترها میآیند و میروند، تصمیمها را دیگران میگیرند و پیاده میکنند و بمبها را هر کجا که بخواهند فرو میریزند و... در این میان امیر و نزدیکترین دوستش - مهدی - در حال بزرگشدن، مستقل اندیشیدن و اعمال رفتارهایی مختص خود و متمایز از دیگران هستند. در بحبوحه جنگی که دامنهاش تا خانهها کشیده شده، خانوادهای از سنندج به کرج و محلهای که امیر در آن ساکن است مهاجرت میکنند. ورود این خانواده، فرد متفاوت دیگری به نام علی را با این دو نفر همراه میسازد.
خانواده تازهوارد در محله در مظان اتهامهای سیاسی و اعتقادی قرار میگیرند و به این ترتیب این سه نفر ناخواسته وارد جریانی چالش برانگیز میشوند. امیر دل به خواهر علی (خانواده مهاجر) میبندد و سعی میکند بر او که بخاطر نزاعهای قومی معلول شده ترحم کند. فاصله اهالی محل با آن خانواده زیاد و زیادتر میشود تا آنکه....
خط تیره، آیلین
رمان خط تیر آیلین با میهمانی دورهای زنها شروع میشود. ریخت و پاش و سر و صدای میهمانی به سکوت و خلوت مهرانگیز میرسد. شکست عشقی فرانک ــ خواهر مهرانگیز ــ گره اصلی نیست ولی محور پنهان این رمان است. گره اصلی داستان با آمدن آیلین شکل میگیرد. صمیمت همسر مهرانگیز با آیلین، روابط آنها را سردتر میکند تا اینکه فردین به ایران برمیگردد و... . انسانهای دیگرگون شده با زمان و عشقهایشان، انسانهای جامانده از زمان و عشقهایشان. انسانهای پیش افتاده از زمان و عشقهایشان، انسانهای .... و که میداند کدام راه از این هزار راه تو در تو ختم به افسوس نیست. این کتاب جذاب و ژرف ، مجالی است برای دیدن دیگر باره خود، دیگر و ما.
چشمهای سیمونه
در چشمهای « سیمونه سوله » چه رازی نهفته بود که ماریانا چنین دلبسته او شده بود . سالها پیش ، هنگامی که سیمونه پسر بچهای بیش نبود در خانه او خدمتکاری میکرد . ماریانا با خانوادهاش آشنایی داشت . خانوادهای فقیر ولی شریف و از نسلی ماندگار . پدر و مادر هر دو بیمار و رنجور و خواهرانش ، دخترانی زیبا که فقط برای رفتن به کلیسا از خانه خارج میشدند و در گوشه تاریکی در نزدیکی محراب ، جایی که خود ماریانا نیز مینشست ، زانو میزدند . « گراتزیا دلددا » اولین نویسنده زنی که جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرد این بار در چشمهای سیمونه تصویرگر تنهاییهای زنی است که رباینده تنها گنجینهای را که مالک مطلق آن است ، انتظار میکشد . و چه کسی میتواند راز گذر از حصار پیرامون آن گنجینه را دریابد ، جز سیمونه ، چشمهای یک راهزن ! « چشمهای سیمونه » داستان راز این چشمهاست .
حفره ای در آینه
داستانهای "حفرهای در آینه" سعی در بازنمایی گوشهای از مسائل روزمره انسان شهری معاصر را دارد. مسائلی که خواست گروه، نژاد، جنسیت و طبقه خاصی نیست. راوی داستانها میکوشد ضمن نزدیکی به عالم ذهنیات از عینیات و کنشهای شخصیتها غافل نماند و هر جا که لازم مینماید پرتوی نوری بر هستیشان بیفکند. آدمهایی که در شکلی پنهان گاه به جنگ با خود مشغولند و گاه در ستیز با محیط بیرون. شخصیتهایی پرتضاد در موقعیتهایی که شاید برای تکتک ما آشناست.
از سویی دیگر برشهایی از شرایط اجتماعی معاصر نیز در پسزمینه داستانها دیده میشود. نویسنده همچنین در تعدادی از قصهها به دلمشغولیهای زنانه پرداخته است، بیآنکه لزوماً چنین حرکتی به معنای زن مداری تمام داستانها باشد. هر چند که گونهای از جزئینگری زنانه لاجرم در پارهای از روایتها دیده میشود. لادن نیکنام متولد ١٣٤٧ در تهران، از سال ٧٣ داستاننویسی را در کنار سرودن شعر آغاز کرده است. او لیسانس گفتاردرمانی دارد و از سال ٧٥ در مطبوعات به چاپ نقد ادبی، داستان کوتاه و شعر مشغول است.
خاطرات سرد
جنگ ویران میکند و تا دوردستها را با گلوله و شیون و هجرت در مینوردد. فؤاد و نجوا از راندهشدگان عراقی روزگار صدام حسین هستند که در نیمه راه از مادر ایرانیشان جدا میمانند. فؤاد خسته از زندگی یکنواخت اروپا در حال خاطراتش است که رئیس جمهور عراق، بزرگ خانواده الرشید را به هتلی در بغداد دعوت میکند. روز بعد دو سرباز به خانه میآیند، آنها مأمور هستند تمام خانواده را نزدیک مرز ببرند و آنها را رها کنند. عبدالله فرار میکند و در زیرزمین مخفی میشود. مادر خانواده آنقدر در خود فرو رفته است که متوجه نیست اطرافش چه میگذرد.
قطار در حال حرکت است
این مجموعه از ١٦ داستان کوتاه تشکیل شده است. با موضوعهای متنوع که بیشتر آنها مربوط به زندگی شهری و زنان کارمند است. «طوری نشسته بودیم تو قطار که انگار قطار در حال حرکت است. همه ما همینطور، آرام تکانتکان میخوردیم. فنجان چایم را پر کرده بودم و هر چند دقیقه دستم حرکت میکرد و چای سر ریز میشد. انگار به خاطر حرکت چرخها در ریل بود.» نگاهم میکند. میگویم: چه بنویسم؟ دلگیر نگاهم میکند. مثل همان باری که در خواب دیده بودمش، پیکرهای روشن با موهایی بلند. پیکرهاش زن بود، بیآنکه زن بودنش پیدا باشد، گفت: تنهاییام را چطور مینویسی؟ گفتم کسی که نمیتواند عاشق شود تنهاست!» «ایستاده هم میشود خوابید!» نام یکی دیگر از داستانهاست: زن از ته اتوبوس با صدای بلند گفت: آقا چراغهای این قسمت رو خاموش کن!» زن با صدای بلندتری گفت: حالا چه جوری بخوابم؟