کوارتت مرگ و دختر
این مجموعه ١٥ داستان را در بر میگیرد. در داستان "کسی برای کشتن" جوان بیاستعدادی که تن به درس خواندن نمیدهد، از جوان نازیبایی که استعداد و حافظه بالایی دارد، متنفر است و میخواهد به هر نحو شده شاهد نابودی او باشد. در داستان "عنفوان دوشیزه لودمیلا گراسیمووا" موضوع نابودی در میان نیست و جوانی که مقامی در دستگاه حزب حاکم دارد، فقط میخواهد لودمیلا، دختر مورد علاقهاش را با استفاده از امکانات قدرت به تملک خود درآورد این که چقدر موفق میشود به شخصیت لودمیلا برمیگردد که نویسنده با واکنشهای او دست به قرینهسازی روی شخصیت جوان زده است. در "سمت غبارآلود شهر" دختر نازیبایی دل به افسری جوان میدهد و به خاطر او تمام پساندازش را از بانک بیرون میکشد؛ پولی که ممکن است آینده او را رقم بزند.
در "راپسودی روی تمی از پاگانینی" موضوع به خود برحقبینی ایدئولوژیک افرادی مربوط میشود که دیر به خود میآیند؛ زمانی که در آستانه باخت قرار میگیرند. در داستان "درسی به اسم زیستشناسی" که به شکل تو در تو نوشته شده است، محور روایت را غرق شدن یک زن و شوهر در کار و گرفتار شدن در دام مالاندوزی و تجمل شکل میدهد. که اما در نهایت میبینند از چیزهای بهتر زندگی غافل شدهاند. در داستان "شؤون ذهن و عین" ناتوانی انسان در شناخت دیگران بازنمایی میشود و این حقیقت که رفتار به خودی خود ملاک کافی و جامعی برای قضاوت درباره انسانها نیست و سادهترین فرد هم در جایی و زمانی پیچیدگیهایی دارد کاملاً غیرقابل پیشبینی. همین نگاه را در داستان "همنشین آزرده" هم میبینیم؛ با این تفاوت که اینجا کانون روایت یک بچه است.
در "زنهای سوار بر اسب" نویسنده از تکنیکهای بینامتنیت و کولاژ استفاده کرده است و پای دیوید دی. اچ. لارنس شاعر و نویسنده انگلیسی و تلمیحی از آثار او را به میان کشیده است.
کُتلت سرد
آخرین بار که دیدمش جمع شده بودیم توی واحد من و او داشت کتلت میخورد ، مدام به من تعارف میکرد و میان حرفهایمان میپرید . گفتم : دوست ندارم . با آرد نخودچی و سیبزمینی آبپز که اصلاً دوست ندارم . شانههایی استخوانی داشت و چشمانی نگران . خوشحال بود . از ته دل . هیچ وقت ندیده بودم با کسی آن طور حرف بزند . با این که پنج شش ماهی همخدمت بودیم اما تا قبل از آن شب هیچ وقت از خانوادهاش صحبت نکرده بود . آن شب توی واحد موتوری شام خوردیم .
داستانهای « کتلت سرد » مضامینی اجتماعی دارند که سالها دغدغه نویسنده آن بوده است : همه سکه صدایش میکردند بجز عزیز که صداش میزد حلیمه خانم و آقا جون که خودش این اسم را روی او گذاشته بود . توی خواستگاریاش گفته بود : این سکه شانس منه . اما یک سال بعد با اینکه برایش بچه به دنیا آورده بود فقط او بود که صداش میزد ده شاهی . کتلت سرد ، آیرخ ، مایل به خاکستری ، سکه ده شاهی و . . . عناوین مجموعه داستانهایی هستند که امید پناهیآذر نوشته است .
خیال بازی
کتاب خیال بازی از دو داستان بلند به نامهای «آرمیتا» و «اینکه همیشه میخواستم...» تشکیل شده است. «آرمیتا» داستان دختر سادهای است که برای کارگشایی در امور زندگی روزمرهاش، سر و کارش به رمال حقهبازی میافتد . اما برخلاف آنچه انتظار دارد گره از مشکلاتش باز نمیشود و برعکس، مسائل جدیدی برایش رخ میدهد. او درصدد است که از این رمال حقهباز انتقام بگیرد، پس به فکر چاره میافتد تا اینکه.... در داستان دوم، دختری به نام ماندانا که برای حفظ آرامش خود به شدت تحت تأثیر کتابهای مثبتاندیشی و تأثیر نفوذ کلام است، به علت خواندن بیش از حد این کتابها جهت فکریاش تغییر میکند و هر آنچه میاندیشد، عینیت پیدا میکند.
در هر دو این داستانها با دختران ظریف و سادهاندیشی روبرو هستیم که ناخودآگاه، خیالشان مسیر زندگی آنها را تغییر میدهد. آنها در فکر و ذهن خود در پی قدرتهای برتری هستند که به آنها نیرو ببخشد و آنها را از شر مشکلات زندگی خلاص کند و به خواستهها و آرزوهایشان برساند.
جمعه بیست و هشتم روی صندلی لهستانی
این کتاب با ٨ داستان کوتاه از جمعه بیست و هشتم آغاز میشود. دختری چاق عاشق استادی مو سفید میشود تا آنجا پیش میرود که موفق به گرفتن مدرک دکترا میشود. در ادامه به داستان بعدی میرسیم که روایت راننده تنهای آژانس است که خیلی اتفاقی جدول تلفنی حل میکند. داستان دیگر یک داستان کوتاه از پسر بچهای است که گربهای سیاه دارد و با یک شبح دوست میشود. "زن سمندر یا زینت؟" داستان سرایدار یک برج است که شبها با کلیدهای یدکی به آپارتمانهای طبقات بالا میرود. طولانیترین داستان کتاب ماجرای ٣ زن را باز میگوید که یک مرده روی دستشان مانده بعد کتاب کمی شیرین میشود و به داستان شیرینیپزی مانوک میرسد که دختری ارمنی به نام ژانت مدیر آن است و محبوبه کتابفروشی همسایه. آخرین داستان هم از دو نفر است که با فلاکس چای رفتهاند روی پشتبام تا برف ببینند.
توپ بازی
محور اصلی ١٣ داستان کوتاه این مجموعه درباره روابط میان انسانهاست که نویسنده با نگاهی اجتماعی آنها را روایت کرده است . راویان داستانهای این کتاب غیر از یکی همگی زنانی هستند که اغلب راوی اولشخصاند . نویسنده در واقع حامل یک سری از تجربیات چند سال اخیر خود را در قالب داستانهایی کوتاه بیان کرده که بیشتر درباره اقشار متفاوتی از آدمهای جامعه امروزی است : « مینا خانم از آن زنهایی نبود که زود بشود فهمید اسمش مینا خانم است و بعد راحت مینا خانم صدایش کرد .
از آن زنهایی بود که باید حتماً خانم رئیسی صدایش میکردی و او هم خیلی آرام نگاهت میکرد و میگفت : بفرمایید . و البته اگر طرفش بچهای همسن و سال من بود ، با لبخندی که دندانهای سفید و براقش را بین لبهای قرمزش نشان دهد ، میگفت : جانم ؟ » داستانهای دیگر این مجموعه عبارتند از : « برف ، نامه ، توپ بازی ، اثاثکشی ، پناه ، باد ، و . . . . » گفتنی است داستان « اثاثکشی » از این مجموعه نیز رتبه دوم مسابقه « کلک شبانه » رادیو تهران را از آن خود کرده است .
تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من
این مجموعه از ٨ داستان کوتاه تشکیل شده است . داستان « صبح به خیر شادپری » اوج کسالتبار بودن و اندوه بیپایان یک زن را روایت میکند : « ساعت نزدیک ٦ صبح است ، ساعت ده باید بروم تشییع جنازه شوکت خانم . فکرشو بکن ؟ اونم مرد . بدبخت . . . خوشبخت . . . چه میدونم ؟ چی بگم ؟ بگم اونم راحت شد ؟ آخه یه زن ، نه اصلاً یه آدم ، اونم آدمی مثل اون ، مجبور باشه پنج سال با چشم کور تو یه خونه بی کولر و بی بخاری رو تخت بخوابه ، کمکم از زور درد پا نتونه راه بره . »
دیگر داستانهای این مجموعه عبارتند از : باد ، باران ، برف ، خاک ، تمساح بودایی نیوزلندی محبوب من ، صبح به خیر شادپری ، ماهیها ، مردی که مرد نبود و خون میچکید از قلبش و افلیا ، افلیا . . . . « از پلهها پایین میروند و دست همدیگر را میگیرند . اتاق انتظار ساکت است . موزاییکها سفید و رگه رگه است . نور بی حال مهتابیها ، روی میزها و صندلیهای تمیز افتاده است . برگها و گلهای مصنوعی زیر باد کولر تکان میخورند . پشت میز پذیرش مردی مو جوگندمی نشسته است و از تلویزیونی که به دیوار روبرو چسبیده فوتبال نگاه میکند . » « آسیه نظام شهیدی » ساکن مشهد نویسندهای است که با بیانی موجز و کوتاه حرف و خواستههای درونیاش را بیان میکند .
تا … دُمل
تا... دمل مجموعه داستانی مشتمل بر ١٨ داستان کوتاه است. موضوع اصلی بیشتر داستانها گیر کردن شخصیتها در یک موقعیت و تقلا کردنشان برای رهایی از آن موقعیت یا تسلیم و سازگاری است. موقعیتهایی که از گذشته در خاطر شخصیتها باقی مانده یا در زمان حال وضعیت روانی شخصیتها را به چالش میکشاند: «بهشان گفتم همین اتاق را میخواهم، از خدایشان بود، فوری قبول کردند. اینقدر که این اتاق از آنها دور است هم برای من بهتر است هم برای آنها. حالا دیگر یک ماه عسل واقعی خواهند داشت.» نام مجموعه داستان «تا...دُمل» از داستانی با همین نام از مجموعه حاضر برگرفته شده و سیر تکامل ذهنی شخصیت داستان را تا بلوغ فکری آن که دمل نماد آن است، به صورت یادداشتهای روزانه به روایت میکشاند. نمادسازیهای شخصی، سادگی روایت و تجربه فرمهای مختلف داستانی از ویژگیهای این مجموعه است.
پسری که مرا دوست داشت
نویسنده مدعی است داستانهایی نوشته است که به نوعی ادامه مجموعه قبلی او هستند . بلقیس سلیمانی میگوید : « بازی عروس و داماد » را ادامه میدهم . داستانهایی کوتاهِ کوتاه که موضوعات آن با تِم مرگ ارتباط دارند و یا اجتماعی هستند : پسرک دوچرخهسوار به سرعت از کنار دخترک دانشآموز رد میشد و میپرسید : « عروس مادر من میشی ؟ » دخترک هرگز به این سؤال پاسخ نمیداد . سکوت علامت رضا بود ، هر دو این را میدانستند . پسرک در هفده سالگی به جبهه رفت و در چهل و دو سالگیِ دخترک بازگشت و در قبرستان شهر کوچک آرام گرفت . فردای آن روز تشییع استخوانهای پسرک ، زن سر مزار او رفت . همان پسرک شوخ و شنگ هفده ساله در قاب عکس به او لبخند میزد .
دخترکی ششساله ظرف خرما را جلوش گرفت و گفت : « چقدر پسرتون خوشگل بوده ! » . « بازی عروس و داماد » ، « بازی آخر بانو » و « خاله بازی » از کتابهای دیگر بلقیس سلیمانی هستند که هر یک جوایزی را به خود اختصاص دادهاند . این مجموعه شامل تعدادی داستان کوتاه است که خواننده را با فضای غریبی مواجه میکند .