اتاق افسران
جنگ پدیدهی غریبی است که نتیجهای جز ویرانگری، قتل انسان و نابودی زیرساختهای کشورهایی که گرفتارش هستند، ندارد. اما موضوعی که معمولا پس از پایان جنگ و کشتار به فراموشی سپرده میشود، افسردگی، در خودفرورفتگی، اضطراب و ناامیدی است که گریبان مردان و زنانی را که برای حفظ کشورشان پا در میان نبرد گذاشتهاند، میگیرد.
آنها راوی زنده و بیدار درگیریها و مبارزات مرگباری هستند که روح آزرده و جسم مجروحشان تاب یادآوریشان را ندارد.
اتاق افسران، روایتی است ژرف و تکاندهنده از افرادی که پس از پشت سر گذاشتن تجربهی جنگ، توان زندگی کردن را از دست دادهاند. تنهایی و یاس ویران و زمینگیرشان کرده، در اوج استیصال آرزوی مرگ میکنند.
مارگ دوگن، نویسندهی شناخته شده و شصتودو سالهی فرانسوی، در این کتاب تلاش کرده از طریق دیدگاه مجروحی جنگی قصه را به پیش ببرد. چهرهی شخصیتها آسیب دیده و در یکی از اتاقهای بیمارستان بستری و درمان میشوند.
راوی داستان، بعد از گذراندن شبی عاشقانه با دختری کلمانس نام، در راه وظیفه یا هدف، راهی جبهه شده، به شدت آسیب دیده و در مرکزی درمانی مداوا میشود: «پس از سرکشی آخرین پرستار شب، چراغها یکییکی خاموش میشوند.
غذایی را که خوردهام بالا میآورم، چون معدهام از تنها کار کردن، بدون پشتیبانی دندانهایم خسته شده. هیچ بهبودی در وضع رو به نابودیام حس نمیکنم. منتظرم نوزادی از آغوش پر محبت مادر و پدرش کنده شود تا جراحها بتوانند فک بالااش را به من پیوند بزنند.»
نویسنده، عمق فاجعه را چنان واقعی و ملموس به تصویر میکشد که پشت آدمی میلرزد. ما آدمها چه موقع میخواهیم از این جنایت دستجمعی دست برداریم؟