مگس ها
مگسها نوشتهی «ژان پل سارتر» درامی است که در سه پرده به تصویر کشیده میشود. شخصیتهای اصلی این اثر که در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسیده است، از اساطیر یونان و روم هستند.
داستان نمایشنامهی «مگسها» دربارهی «ارست» است که پس از سالها دوری به شهر آرگوس بازمیگردد. آرگوس اکنون تحت سلطهی مادرش «کلیتمنستر» و شوهرش «اژیست» است. این دو «آگاممنون» پادشاه حقیقی آرگوس و پدر ارست را کشتهاند. ارست پس از ملاقات با خواهرش «الکتر» به این نتیجه میرسد که باید برای گرفتن انتقام پدرش اقدام کند.
سارتر در این نمایشنامه با استفاده از افسانهی ارس به کاوش در مضامین اگزیستانسیالیستی مانند آزادی، انتخاب، مسئولیت و گناه میپردازد. او در این اثر نشان میدهد که انسانها آزادند که انتخابهای خودشان را انجام دهند؛ اما این آزادی همراه با مسئولیت و عواقب ناشی از انتخابهایشان است.
«مگسها» همچنین به موضوعات سیاسی و اجتماعی نیز اشاره دارد. این نمایشنامه در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان نازی نوشته شد و به طور غیرمستقیم به مسائلی مانند مقاومت و تسلیم شدن در برابر ظلم و ستم میپردازد. سارتر از طریق شخصیت ارست نشان میدهد که پذیرش مسئولیت و مقابله با گناه و ظلم میتواند راهی برای رهایی از بندگی و کنترل باشد.
نمایشنامهی «مگسها» که یکی از آثار مهم سارتر محسوب میشود، نه تنها یک داستان تراژیک است، بلکه دعوتی برای تفکر دربارهی مفاهیم عمیق انسانی و اخلاقی به شمار میآید. این کتاب برای علاقهمندان به فلسفهی اگزیستانسیالیسم و همچنین کسانی که به بازنویسیهای مدرن از اسطورههای کلاسیک علاقه مند هستند، جذابیت ویژهای دارد.
اعتراف من
لئون تولستوی در دورانی که دچار افسردگی و بحران فلسفی شد، کتاب «اعتراف من» را نوشت و تأملات و کاوش فلسفی خود، برای پیدا کردن معنای زندگی را در این کتاب با دیگران به اشتراک گذاشت.
کتاب «اعتراف من» اثری جسورانه برای زمانههای خویش است و تولستوی به دلیل محتوای آن، مورد اتهامات بسیاری قرار گرفت. این کتاب، نمایانگر دغدغههای فلسفی و ژرف نویسندهاش به شمار میآید؛ چرا که تولستوی در اوج شهرت و محبوبیت، دچار ناامیدی شدید شد و عمر خود را به اندیشه در خصوص پرسشهای اساسی گذراند. ما برای چه خلق شدهایم؟ به کجا میرویم؟ چه مسائلی منجر به شادی ما میشود؟ از جمله پرسشهای کتاب «اعتراف من» هستند.
این وضعیت روحی و روانیِ تولستوی، حدود یک دهه، طول کشید و او در این بازهی زمانی به بررسی ادیان و مذاهب مختلف پرداخت و مطالعاتی در این زمینه صورت داد.
بی تردید، کتاب «اعتراف من» صادقانهترین پرسشها در بابِ مفهومِ زندگی و هستی را مطرح میکند و گوشهای از اندیشههای فلسفی و دینی حاکم بر روشنفکران اروپایی در پایان سدهی نوزدهم را نشان میدهد. ویژگی اصلی این اثر، بر خلاف بسیاری از آثار فلسفی آن دوره، سادگی و صداقت فراوان در طرح موضوعهای حساسی است که در زندگی هر انسانی، اهمیت بسیار دارد. در عین حال نباید نگاه دقیق و انتقادیِ نویسنده به وضعیت مسیحیت به ویژه ارتدوکس را در آن از یاد برد.
شعر زمان ما حسین منزوی
معرفی کتاب شعر زمان ما حسین منزوی
حسین منزوی شاعر ایرانی است. او که بیشتر به عنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، در سرودن شعر نیمایی و شعر سپید هم تبحر داشت. منزوی در سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی در تهران درگذشت و در کنار آرامگاه پدرش در زنجان به خاک سپرده شد
او در یکم مهر سال ۱۳۲۵ در شهر زنجان و خانوادهای فرهنگی زاده شد. پدرش محمد نام داشت و به آذری شعر میسرود. حسین در زادگاه خود دوران دبستان و دبیرستان را سپری کرد و پس از اخذ دیپلم از دبیرستان صدرجهان زنجان، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام گذاشت. وی بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی خود را بگیرد.نخستین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامههایی چون کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را به عهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
حسین منزوی در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد، عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال ۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری به نام غزل است.
حسین منزوی دستی هم در ترانهسرایی داشت، منزوی در ترانههایش هم به مانند اشعارش نگاه و توجه اصلیش به عشق است و به قول خودش عشق هویت اصلی آثارش است. پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله و به عنوان مسئول صفحه شعر همکاری داشت. در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقیماند.وی سرانجام در روز شانزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان رجایی تهران درگذشتمهمترین منبع موجود دربارهٔ زندگی حسین منزوی کتاب «از عشق تا عشق» است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی (یکی از نزدیکترین شاگردانش در سالهای پایان عمر) با اوست. در این کتاب خود شاعر به تفصیل دربارهٔ خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه، انجمنهای ادبی تهران و… سخن گفته است.
در کتابی با نام از ترانه و تندر به اهتمام مهدی فیروزیان (انتشارات سخن، ۱۳۹۰) نیز مقالاتی دربارهٔ این شاعر منتشر شده است.
شعر زمان ما نصرت رحمانی
معرفی کتاب شعر زمان ما نصرت رحمانی
در اين كتاب سير زمانى و خطىِ اشعارِ نصرت رحمانى بررسى شده است، تقريبآ همهى ويژگىهاىِ كمى و كيفىِ اشعار شاعر و تمامى جوانب و عملكردهاى شاعرانهى او را بررسى كردهايم: نحوهىِ سرايشِ اشعار، زبانِ شعرى، درونمايهها، تأثيرگيرى و تأثيرگذارىها، بافت و ساخت و شكل و در مجموع نواقص و حركت تكاملى كارهاى شاعر را موردِ توجه قرار دادهايم. اشعار شاعر را تا آنجا كه مقدور بوده است از لحاظ تاريخى از اولين كتاب (كوچ) تا آخرين (بيوهى سياه) به عنوان نمونه در كتاب ارائه كردهايم.
اين كتاب شامل سه قسمت است :
قسمت اول: وروديه (دربرگيرندهى تمامىِ جوانبِ كارى شاعر)
قسمت دوم: متن (دربرگيرندهى بهترين شعرهاى شاعر)
به نظر نگارندهى اين عبارات كتابى كه انتشارات نويد شيراز تحتِ عنوان عشق بر آستانه يا چند و چونى با نصرت رحمانى در ارديبهشت ماه 1388 چاپ كرد و اين كتاب شعر زمان، نصرت رحمانى، تجسّم و تجسّد اشعار و احوال اين شاعرِ گرانقدر است كه در تاريخ ادبيات معاصر، چنانكه افتد و دانى، به او عنايتى شده است :
«تلألؤ اين درخششها گهگاه به حدى بود كه برخى از منتقدين را دچار حقد و حسد مىساخت به طورى كه آنان را به دشمنى با
نصرت وامىداشت و چون بر اثر انتخابِ مردم نمىتوانستند در مقابلِ شعرِ نصرت موضعگيرى خصمانه كنند، ترجيح مىدادند كه دربارهى كتابهايش سكوت اختيار كنند…»[1]
شازده کوچولو شومیز (همراه سی دی)
معرفی کتاب شازده کوچولو شومیز به همراه سی دی
سال 1935، هواپیمای سنت اگزوپری، که برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون تلاش میکرد، در صحرای بزرگ آفریقا دچار نقص فنی شد و به ناچار در همانجا فرودآمد.
همین سانحه دستمایه الهام شازده کوچولو شد که در آن شخصیت قهرمان داستان، خلبانی بینام، پس از فرود در بیابان با پسر کوچکی آشنا میشود. پسرک به خلبان میگوید که از اخترکی دوردست میآید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم میگیرد برای اکتشاف اخترکهای دیگر خانه را ترک کند. او همچنین برای خلبان از گل سرخ محبوبش میگوید که دل در گرو عشق او دارد، از دیگر اخترکها تعریف میکند و از روباهی که او را این جا، روی زمین، ملاقات کرده است. خلبان و شازده چاهی را مییابند که آنها را از تشنگی نجات میدهد اما در نهایت شازده کوچولو خلبان را در جریان تصمیم خود قرار میدهد و میگوید تصمیم گرفته به اخترک خانهاش بازگردد.
این اثر از معروفترین داستانهای کودکان و سومین داستان پرفروش قرن بیستم در جهان و همچنین یکی از پرفروش ترین کتاب های تمام دوران ها است. در این داستان اگزوپهری به شیوهای سورئالیستی به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی میپردازد. او طی این داستان از دیدگاه یک کودک که از سیارکی به نام ب612 آمده، پرسشگر سوالات بسیاری از آدمها وکارهای آنها است. این اثر به بیش از 150 زبان مختلف ترجمه شده و مجموع فروش آن به زبانهای مختلف از دویست میلیون نسخه گذشتهاست.
دیوان حافظ
تصحیح این نسخه از دیوان حافظ توسط علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی انجام شده و توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. در ادامه گزیده ای از اشعار این کتاب را مشاهده می فرمایید.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منالمرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدشرند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کارکار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدشتکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریستراهرو گر صد هنر دارد توکل بایدشبا چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرامهر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدشنازها زان نرگس مستانهاش باید کشیداین دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدشساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چنددور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
خاطرات پابلو نرودا: يادها و يادبودها
شب و ستاره ها و سارا
بخشی از کتاب شب و ستاره ها و سارا
چه عجب بفرمایین تو سالن! من همانجا روی صندلی مینشینم و از او تشکر میکنم. کوهیار در لیوان شراره خانم یخ میریزد. دست راست شراره خانم پر از النگوست. النگوهای نازک نقرهای. با همان دست پر از النگو میزند روی شانه کوهیار. از زنت پذیرایی کن! کوهیار به او لبخند میزند و با اخم و تخم به من میگوید، چای میخوری؟ طوری میگوید که از چای وحشت کنم. چای نه. نوشابه خنک میخواهم. گرسنه هم هستم!