فلسفۀ تراژدی
دستکم نقشهای نسبتاً جامع از گفتههای فلاسفه غرب از جمله افلاطون، ارسطو، فیلسوفان پس از ارسطو، هیوم، شلینگ، هولدرلین، هگل و ... درباره تراژدی به دست دهد، که از افلاطون شروع شود و تا ژیژک ادامه مییابد.
فلاسفه عموماً بر این باورند بودهاند که سودمندی تراژدی برای آنکه بر اندوه غلبه کند باید واقعاً پراهمیت باشد، آنقدر مهم که تراژدی را برترین شکل ادبیات کند و پرتکرارترین همه هنرها. تراژدی همواره مورد توجه فیلسوفان است و آنها را به تفکر واداشته است.
این کتاب بر آن است که نشان دهد در طول دوهزاروپانصد سال گذشته فیلسوفان در مورد تراژدی چه حرفی برای گفتن داشتهاند. چه چیزی باعث میشود داستانی را تراژدی بدانیم؟ چرا علیرغم محتوای اندوهبار تراژدی ارزش والایی برای آن قائلیم؟ فلسفه تراژدی، نوشته جولیان یانگ و ترجمه حسن امیریآرا، منبعی مفید برای علاقهمندان و پژوهشگران حوزه فلسفه و همینطور حوزههایی دیگر همچون ادبیات
شوپنهاور
اگر تاکنون کتابی درباره شوپنهاور نخواندهاید و یا او را نمیشناسید، این کتاب به شما کمک میکند کلیت تفکر این اندیشمند آلمانی قرن نوزدهم را بهتر درک کنید. فلسفه شوپنهاور، طبق معیارهای فلسفه قرن نوزدهم آلمان، فلسفهای است مختصر و مفید.
شوپنهاور در سال ۱۷۸۸در شهر بندری دانتسیگ (گدانسک کنونی) به دنیا آمد. او در بندر هامبورگ بزرگ شد و در محیطی رشد و نمو یافت که از آرامش بیبهره بود. شوپنهاور در یادداشتی دلشوره شدیدی را شرح داده است که به او دست داده بود: «هنگامی که والدینش خانه را ترک کرده بودند و او فکر میکرد آنها هرگز باز نخواهند گشت». این دلشوره در تمام زندگی با او ماند. او اظهار میکند: «همیشه دلشورهای دارم که باعث میشود وقتی هم که اصلاً خطری وجود ندارد، به دنبال خطر بگردم».
شوپنهاور اغلب بد خلق بود و به هیچ وجه نمیتوانست احمقها را با خوشرویی تحمل کند. او برخلاف فریدریش نیچه، کسی که فلسفهاش، با رابطهای آمیخته از مهر و لیکن توأمان، متأثر از فلسفه شوپنهاور بود، هیچگاه مردم گریز نبود.گفتوگو یکی از بزرگترین خوشیهای شوپنهاور بود.