بارون درخت نشین
رمان بارون درخت نشین، اثر ایتالو کالوینو، به داستان پسری ایتالیایی به نام کوزیمو می پردازد که خانه ی اشرافی خانواده اش را به منظور زندگی در درختان انبوه احاطه کننده ی شهر ترک گفته و باقی عمرش را در دنیای درختان سپری می کند. کوزیمو، نبوغ و فکر باز و درخشانش را به کار می گیرد تا آموختن را ادامه دهد، زندگی خودش و مردم پایین درخت ها را با راه های خلاقانه بهبود بخشد و زندگی عاشقانه ی پرشور و منحصربه فردی داشته باشد.
داستان کوزیمو توسط برادر کوچکتر و همراه همیشگی دوران کودکی او در اکتشاف و شیطنت، بیاجیو، روایت می شود. بیاجیو، اتفاقات را هم به شکلی که در خاطرش مانده و هم به صورتی که کوزیمو برایش تعریف کرده نقل می کند. داستان زیبای رمان بارون درخت نشین، خیلی زود مخاطب را وادار می کند که خواسته یا ناخواسته، عاشق قهرمان این قصه ی جذاب شود.
حالا نه اینجا نه
معرفی کتاب حالا نه اینجا نه.
تصویری که در عکس پیش رویم است، اجازه ی خوانش نشانه هایی را می دهد؛ تبلیغ معماگونه یک نوشیدنی که اطمینان می دهد: (با نوشیدن نری، سراغ نوشیدنی دیگه نری). اتوبوس کهنه ای هم در یک ایستگاه توقف کرده است.
از لوله اگزوز این اتوبوس ها با هر حرکت دود سیاهی بیرون می آمد که کلی آلودگی و عفونت به خورد مسافران منتظر می داد.
جایی برای عبور پیاده ها نبود.
اتوبوس ها همه جا می چرخیدند.
.
.
مرد سوت زن
مهمت نصرت معروف به عزیز نسین، نویسنده، طنزپرداز و مترجم اهل ترکیه (زاده ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ و در گذشته ۶ ژوئیه ۱۹۹۵) است. او در آثارش به نقد نابرابری های اقتصادی، سیستم اداری کشور و بسیاری از ویژگی های جامعه می پردازد. مجموعه داستان مرد سوت زن نیز دربردارنده مضامین اجتماعی و اخلاقی است که به زبانی ساده و البته طنز آمیز جامعه را نقد می کند.
این مجموعه با چهارده داستان کوتاه، موضوعاتی همچون بوروکراسی رایج در ادارات تا رفتار فرصت طلبانه مردم نسبت به یکدیگر را دستمایه طنز خود قرار میدهد. در بخشی از کتاب می خوانیم: «خدا خودش می داند که من جز سوت زدن هیچ گناه دیگری نداشتم. بعد از آن، فهمیدم درست است که سوت زدن در کشور ما کارها را راه می اندازد، ولی باید بلد باشی که چطور سوت بزنی.»
برادران کارامازوف 2 جلدی
معرفی کتاب برادران کارامازوف 2 جلدی
کتاب برادران کارامازوف، رمانی جاودان و تأثیرگذار نوشته ی فئودور داستایفسکی است که برای اولین بار در سال 1880 منتشر شد.
زمانی که پیرمردی سرمایه دار و کج خُلق به نام فئودور کارامازوف به قتل می رسد، زندگی پسرانش برای همیشه تغییر می کند: میتیا، پسری لذت طلب است که مشکلاتش با پدر، او را بی درنگ مظنون اول قتل می کند؛ ایوان، پسری روشنفکر است که گرفتاری ها و دغدغه های فکری اش، او را به سوی فروپاشی و سقوط سوق می دهد؛ آلیوشا، فرزند دیگر فئودور کارامازوف، تلاش می کند تا اختلافات میان اعضای خانواده را حل کند و در نهایت، اسمردیاکوف که فرزند نامشروع کارامازوف بزرگ و برادرخوانده ی سه پسر دیگر است. این شاهکار تاریک از داستایفسکی همزمان با مشخص کردن هویت واقعی قاتل، جهانی را خلق می کند که در آن، مرزهای میان بی گناهی و فساد، و خیر و شر محو می گردند.
پرواز را به خاطر بسپار
معرفی کتاب پرواز را به خاطر بسپار
پرواز را به خاطر بسپار یکی از بزرگترین رمان های پس از جنگ دو جهانی است که بیش از چهار میلیون نسخه از آن تا کنون در زبان انگلیسی به فروش رفته و تقریبا به همه زبانهای مهم دنیا ترجمه شده است. استقبال جهانیان از این رمان بزرگ به دلیل قدرت بی نظیر نویسنده آن در توصیف آدم ها و صحنه های زندگی آدم هاست.
این رمان شعری است ناب درباره خشونتی که کودکی معصوم،خیالپرداز و شاعر متحمل میشود،سفری است مصیبت زده،غمبار و واقع بینانه در روح انسان ها و حماسه خوابی است کابوس زده که هنوز بشریت به طور کامل از آن بیدار نشده است. علاوه بر اینها،این رمان یکی از زیباترین رمان های جهان است و بر غم این زیبایی،سراسر واقعی است.
سفره آسمانی
کتاب سفره آسمانی رمانی نوشته ی «دونالد ری پولاک» است که اولین بار در سال 2016 منتشر شد. در سال 1917، همه چیز برای برادران «جوئت» پس از مرگ پدرشان تغییر می کند. آن ها به سفری مخاطره آمیز به سوی شمال می روند، و از مرداب های متعفن مرز «جورجیا-آلاباما» و همینطور از زندگی زیر سلطه ی مردی بی رحم به نام «تادئوس تاردولر» می گریزند.
در جنوب «اوهایو»، کشاورزی سالخورده به نام «فیدلر» و همسرش منتظر بازگشت پسرشان پس از غیبتی کوتاه هستند. «فیدلرها» اما اصلا نمی دانند زندگیشان چگونه قرار است دگرگون شود: زمانی که برادران «جوئت» به شهر می آیند و به ارتکاب جنایت هایی ادامه می دهند که آن ها را به تحت تعقیب ترین افراد در کشور تبدیل کرده است.
میز یک کارمند
مرفی کتاب میز یک کارمند
بعد از بیست و پنج سال خدمت در ساختمان اداره ای که چون معبد ساکت و آرام بود، در میان اتاقی کوچک با میز کار قدیمی که بیشتر با آن انس گرفته بودم، سر انجام تقاضای بازنشسگتی خود را به مدیر کل اداره دادم... گویی همه چیز همین دیروز بود که اتفاق افتاد. به راستی عمر آدمی چقدر سریع سپری می شود. با این که از بازنشستگی خود خوشحال بودم، اما از طرفی جدایی از میز کارم که بیست و پنج سال تمام ناراحتی و خشم مرا تحمل کرده و اکنون چوب هایش چون وجود من فزسوده و پوسیده شده برایم دشوار جلوه می کرد. گویی این میز خود بخشی از وجودم بود. بیست و پنج سال تمام با عشق و محبت و وفاداری تمام خشم و نفرت و ضربه های مشت مرا تحمل کرده بود و ...
اینم شد زندگی
بخشی از کتاب اینم شد زندگی
اولین خاطره ایی که از دوران بچگی ام به خاطردارم آتش است. مادرم بیدارم کرد و کیسه زر دوز قرآن را به گردنم آویخت. خواهر کوچکم را از گهواره برداشت. او دعا می کرد، ناله می کرد، گیس هایش را می کند. آتش از پنجره ای که پرده هایش پاره پاره بودند می آمد تو و به صورتم می زد، یکدفعه در باز شد آدم های جورواجوری ریختند توی اتاق و هرچه به دستشان می آمد کول می کردند و می بردند بیرون مادرم فکر می کرد این ها آدم های خیر خواهی هستند و برای نجات ما آمدند اما آنها با اثاثیه هایی که غارت کرده بودند چنان با عجله و دستپاچه فرار می کردند که چیزی نمانده بود خواهرم را زیر پا لگد کنند و بکشند. چشمم به مادرم افتاد که در یک دستش ماشین خیاطی و در دست دیگرش یک قرآن بود و داشت فرار می کرد. به نظرم رسید عید است و دارند آتش بازی می کنند! اصلا نترسیدم، بعد از آنکه از آتش نجات یافتیم به یک گورستان رفتیم تمام اهالی محل که مثل ما گدا و گشنه بودند و خانه هایشان سوخته بود آنجا جمع بودند و تو هم می لولیدند. بعدها اسم محله ای که آن شب سوخت فهمیدم (یی چشمه)