علائم حیاتی یک زن
و سرانجام اولین رمان مشترک به دنیا آمد . حاصل سه سال یا کمی بیشتر نشستن و نوشتن از رویدادی واحد . هر بار از یک منظر ، سه راوی ، سه قهرمان ، سه نویسنده به روایت اتفاقی میپردازند . روایتها با هم متفاوت است . هر نویسنده به سبک خود به حادثهها نزدیک و هر بار تصویری نو ساخته میشود . مخاطب تا مدتها با حادثه زندگی میکند . قهرمانها از جنس همین زمان و همین مکانند . روایت هر یک از این سه نویسنده با هم تفاوت دارد ، چون هر نویسنده با صدای خود نوشته است : در هم آمیختگی این صداها فضایی چندگانه و چند لایه میسازد . فرزانه کرمپور پیش از این کار ، مجموعه داستانهای « کشتارگاه صنعتی » ، « طوفان زیر پوست » « ضیافت شبانه » ، « حوّا در خیابان » و رمانهای « نقطه گریز » و « دعوت با پست سفارشی » را در کارنامه حرفهای خود دارد . مهناز رونقی هم مجموعه داستان « صندلی لهستانی » را نوشته و حوزه فعالیتش تدریس در دانشگاه و نقد ادبی است .
لادن نیکنام مجموعه داستان « حفرهای در آینه » ، رمان « مورچه در ماه » و دفتر شعر « روزشمار جنوب » را در سالهای گذشته نوشته و هم اکنون در بیشتر نشریات ادبی مشغول فعالیت است . تجربههای متفاوت این سه نویسنده زیر سقف یک رمان گرد هم آمده و آینهای از این روزگار دستمان میدهد .
زندگی منفی یک
«زندگی منفی یک» داستانی است که بر اساس روابط پیچیده آدمهای امروزی نوشته شده است. آدمهایی که میتوانند در لباسهای اتو کشیده با برندهای معروف جهانی و عطر و ادکلنهای خوش بو و پزهای روشنفکری در هنگام مواجهه با حادثهای که منافعشان به خطر میافتد آنچنان رفتار کنند که این واکنش آنها هیچ نشانی از انسان مدرن امروزی نداشته باشد.
«زندگی منفی یک» بخشی از واقعیت یکی از بی شمار داستانهایی است که هر روز در زیر لایههای خوش آب و رنگ زندگی شهری اتفاق میافتد. داستان زندگی آدمهایی است که چهره و خود واقعیشان را مخفی کردهاند و با توجه به هر مناسبت از ماسک مخصوص آن مراسم استفاده میکنند. در این داستان میبینیم که برای پی بردن به واقعیت زندگی باید به اعماق آن سفر کنیم.
کیوان ارزاقی در اولین رمان خود «سرزمین نوچ» از سختی و شیرینیهای مهاجرت نوشت و بخشی از قصه زندگی آدمهای مهاجر را روایت کرد. سرزمین نوچ منتخب جایزهکتاب فصل و جایزه ادبی جلال آلاحمد شد. از این کتاب نیز در هفتمین جشنواره گام اول تقدیر به عمل آمد.
ایام بیشوهری
گاهی که نه ، بسیار اتفاق میافتد که در ذهن ، با خود سخن بگویید ، با دیگران حرف بزنید . کتاب « ایام بیشوهری » در برگیرنده جریان سیال ذهن راوی است که نمادی از مردم جامعه متوسط شهری است ، با احساس مکرر تنهایی ، احساسی که میان جامعه فرد- فردشده شهری ، درگیر مشغلههای کاری و زندگی که پیر و جوان ، متأهل و مجرد نمیشناسد . راوی داستان ، این احساس درونی را بدون طرحبندی زمانی و مکانی بازگو میکند .
نسترن رها ، تقریباً چهلساله ، مجرد و اهل تهران قصههای زندگی و ایام تنهاییاش را واگویه میکند . ایام تجرد ، نقاهت ، خشکسالی ، جوانی ، بیماری ، پیری و . . . تنهایی برای او بسیار کشنده است و . . . . داستان از « خانه » شروع میشود ، روایتی که از همان ابتدا زمان و مکان را در هم میآمیزد ، و در آن درهم آمیختگی است که ما حس خوبی مییابیم ، « نسترن رها » همزاد دیرینه ماست که قصه ما را میگوید .
با عزیزجان در عزیزیه
عزیزیه نام منطقه وسیع در مکه است که کاروانهای ایرانی اغلب در آنجا اسکان مییابند. راوی با لحنی طنزآمیز و بیغرض به شرح ماجرای سفر خود و عزیزجان و چند پیرزن میپردازد که مدت یک ماه در کنار هم به سر میبرند.
سفر از فرودگاه مهرآباد و با درود و سلام و اهلاً و سهلاً مرحبا شروع میشود و با اقامت در مدینه و مکه و بیتوته و انجام مناسک حج تمتع ادامه مییابد. داستان شرح سفریست که در آن ارزشهای انسانی محک میخورد و نویسنده درک خود از انسان و زندگی را بیان میکند. در کتاب «با عزیزجان در عزیزیه» مثل اغلب داستانهای فرخنده آقائی، ارجاع مکانها و زمانها واقعی است و به خواننده حس حضور میدهد تا در تجربهای خاص سهیم شود.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
چهار هماتاق هر کدام روی تخت خود نشسته بودند و پرتقالها را به طرف هم پرت میکردند. خانم مدبری با عصایش پرتقالها را به طرف دیگران میفرستاد و آنها با پایشان پس میفرستادند.
زنها از اتاقهای دیگر جمع شده بودند کنار در و هرکدام کسی را تشویق میکردند و دست میزند. بیشتر طرفدار خانم مدبری بودند ...
نقدی بر این کتاب
اپرای مردان سبیل استالینی
اپرای مردان سبیل استالینی رمانی اجتماعی ـ سیاسی است با محوریت کودتای ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢. این رمان در سه فصل و با سه نگاه نسبت این حادثه بزرگ و تأثیرگذار تاریخ معاصر نوشته شده است و جانمایه زندگی از سطرهای غبارگرفته خاطرات و نقلها و اسناد سربرآورده و دواندوان چهره انسانهای مرحله گذار ایرانی را ترسیم نموده. رمان از سور و سات عروسی توران شاهی شروع میشود و با مواجهه او و نامزدش، آبنوس با حوادث قبل و بعد کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ همراه میشود و... و در نهایت کشمشها و دغدغههای زندگی اصغر خالدار همراه میشود تا دو ریل موازی، قطارهای زندگی این دو شخصیت را به مقصد نهایی ببرد. در قسمتی از کتاب میخوانیم: «سال تحصیلی دیگر نرفتهام سنگر. میخواستم خودم را منتقل کنم تهران تا بیشتر پیش آبنوس باشم. وزارتخانه هم بهم ریخته است.
امروز میگویند؛ باشد، فردا میگویند؛ برو شمیرانات، پسفردا هم باز میگویند؛ توی شاهپسند سنگسر نیروی جایگزین نداریم، باید برگردید سنگسر. ظهر نشده، به خانه مادر تلفن میزنند که فردا صبح وزارتخانه باشم تا محل خدمت جدید را معرفی کنند. به سرم زده، درس و مدرسه را ول کنم و به خانه و زندگیام برسم. آبنوس هم کسی را میخواهد که کنارش باشد. از دیشب، میهمان آمدند خانهمان. سه نفر بودند. آبنوس طوری از من بابت میهمانیهای رسیده عذرخواهی میکرد که از خودم خجالت کشیدم. میهمانها که آمدند، آبنوس مثل همیشه لگن آب را برد جلوی پایشان گذاشت و ازشان اجازه خواست پایشان را بشوید.
آن یکیشان که چهار شانه و پُر قد و هیکلتر از بقیه بود و بهش میخورد نظامی باشد و امروز بهم گفت اسمش روزبه خسروانی است، دست آبنوس را گرفت و گفت: «ما همه تلاشمون اینه کسی پای دیگه رو نشوره!» آبنوس خندید و گفت: «یه رسمه! پدر مرحومم واسه مهموناش میکرد!» خسروانی خندید و گفت: «پس بیا رسمو بشکن، من پای تو رو بشورم!»
حالا کی بنفشه میکاری؟
مسواک آب کشیده را تکان تکان میداد تا آبش بپرد که اسفند از در نیمه باز دستشویی سرک کشید ، ابرو بالا برد و به مسخره گفت : « وقت خواب است یا وقت مهمانی ؟ » مسواک سر به پایین را نیم چرخی در هوا داد و رو به دماغ نوک تیز اسفند گرداند و تکاند . با تقلید صدای تو دماغی جناب ناظم گفت : بچههای خوب قبل از رفتن به مهمانی مسواک میزنند تا دهانشان بو ندهد . شیر فهم شد ؟ اسفند بی خنده نگاهش کرد و آرام گفت : هیچم بلد نیستی ادا دربیاوری و تند دور شد . عوضش تو خوب بلدی آدم را خیط کنی . . . و باقی حرفش را خورد . توی دلش به خودش آفرین گفت که نگفته است درست مثل باباجانت ! درس بعدی خودآموزهای تربیت فرزند به متد غربی میشد که « تغییر موضوع » باشد . در گنجه آینهدار بالای دستشویی پی برق لب گشت و گفت : من دیگر حاضرم . میشود لطفاً بابات را صدا کنی ؟ قرار بود آنجا باشیم ، حالا کی هست ! صدای بلند اسفند از اتاق نشیمن ، سوار بر صدای دائمی تلویزیون شنیده شد . « حالا کی بنفشه میکاری ؟ » جدیدترین رمان فرشته مولوی است که در ٢٠٨ صفحه راهی بازار نشر شده است .
خط تیره، آیلین
رمان خط تیر آیلین با میهمانی دورهای زنها شروع میشود. ریخت و پاش و سر و صدای میهمانی به سکوت و خلوت مهرانگیز میرسد. شکست عشقی فرانک ــ خواهر مهرانگیز ــ گره اصلی نیست ولی محور پنهان این رمان است. گره اصلی داستان با آمدن آیلین شکل میگیرد. صمیمت همسر مهرانگیز با آیلین، روابط آنها را سردتر میکند تا اینکه فردین به ایران برمیگردد و... . انسانهای دیگرگون شده با زمان و عشقهایشان، انسانهای جامانده از زمان و عشقهایشان. انسانهای پیش افتاده از زمان و عشقهایشان، انسانهای .... و که میداند کدام راه از این هزار راه تو در تو ختم به افسوس نیست. این کتاب جذاب و ژرف ، مجالی است برای دیدن دیگر باره خود، دیگر و ما.
بوی برف
بوی برف قصه زندگی آدمهای همین جاست، کسانی که اینجا به دنیا آمده و زندگی کردهاند. قصه کاتبی که تاریخ به تحریف ننوشت و به امر والی، دستهایش را در ایالت خراسان جا گذاشت و به گیلان گریخت.
بوی برف قصه سرباز میدان میدان شهرداری رشت است که تسلیم نشد و سلاح تحویل نداد و به امر «تاواریش» دو شقه شد. قصه اندوه بیپایان عزیزهجان است که مرد او به رضاخان شورید و یاغی شد و سر به کوه گذاشت و روز دیگری جنازه یخ زده و بدون سرش بازگشت. قصه دلدادگی راوی است. دختر جوانی که به جای خون سرخ عاشق، هراسی موروثی در رگهایش میگردد. بوی برف قصه آدمهای همین جاست.
«هوا بوی برف میدهد، بوی نفتالین یخ زده. بوی کمد لباسهای زمستانی. بوی گلولههای سفیدی که همیشه روزهای آخر سال، مادر و زنعمو طلا و عمهها میگذاشتند توی جیب کتها و پالتوهای پشمی و آویزان میکردند توی کمد بزرگی که یک طرف انباری را پر کرده است.»
یکی از داستانهای شهلا شهابیان در سال ٨٧ برگزیده جایزه ادبی «صادق هدایت» شد.