امیرحمزه صاحبقران
داستانهای عامیانه فارسی گنجینههایی از مضمون، تمثیل، ضربالمثلها و آداب و رسوم فارسی زبانان به شمار میروند. توجه به چنین گنجینههایی، در اصل، پاسداشت فرهنگ و ادب کهن سرزمینی است به وسعت زبان فارسی. داستان امیرحمزه صاحبقران یکی از قصههای معروف عامیانه است که روایتهای مختلفی از آن وجود دارد. اصل داستانها به زبان عربی بوده و ماجراهای آن به زمان سلطنت انوشیروان باز میگردد. قصه مربوط به جوانمردیهای پهلوانی نامدار به نام «امیرحمزه» است.
حمزه در هشت سالگی پهلوان نامآوری را در میدان شهر شکست میدهد. آنگاه با دوست وفادارش- نسیم- به مکتبخانه میروند و درآنجا دوست امیرحمزه- نسیم- معلم را به ستوه به میآورد. امیرحمزه به تدریج بزرگ میشود و نسیم برای یافتن اسبی تنومند که بتواند او را سواری دهد به سرزمینی دور میرود و عاقبت پس از ماجراهایی اسب مناسبی پیدا میکند. یکی از کارهای امیرحمزه صاحبقران پس گرفتن مالیات مکه از دست گروهی راهزن است.
قصههای امیرحمزه آنقدر شیرین است که هر کسی دو صفحه از آن را بخواند کتاب را به زمین نمیگذارد مگر آنکه تا آخر آن را بخواند.
انتشارات ققنوس در چاپ جدید این داستانها که چند جلد آن تحت عنوان ملک جمشید، حسینکرد شبستری، شیرویهنامدار، مختارنامه و برزونامه از سری کتابهای «مجموعه ادبیات عامه» سالها پیش از این منتشر شده بود با بهره بردن از نسخههای متعدد و با به کارگیری رسمالخط جدید، سعی نموده حتیالمقدور نسخهای به دور از لغزشها و خوشخوان ارائه کند. چه بسیار کسان که با خواندن این داستانها به جرگه کتابخوانان پیوستند، زیرا این داستانها که اغلب روایت پهلوانی و مردانگی و عشقند با نثری شیرین و با افسانهسازی و خیالپردازی خواننده را بر سر شوق میآورند و به خواندن بیشتر ترغیبش میکنند.
برزونامه
مجموعه داستان های عامه آفرینش شاهنامه اثر گرانقدر حکیم فردوسی توسی به روزگاری سلطان محمود غزنوی ، در سرنوشت مردمان ایران تأثیری شگرف داشت . در تاریخ ایران کمتر رویدادی وجود دارد که به قدر شاهنامه فردوسی بر زبان و فرهنگ و تاریخ این سرزمین تأثیرگذار بوده باشد . دامنه این تأثیرات به روزگار ما کشیده شده و همچنان ادامه دارد . هر رویداد شگرفی در پیرامون خود انبوهی افسانه ایجاد میکند و موجب خلق روایات گوناگون میشود . بیسبب نیست که درباره زندگی و شخصیت فردوسی ، خلق شاهنامه ، رابطه او با دربار هنرپرور سلطان محمود و فرجام زندگی شاعر روایات مختلف خلق شده است . فردوسی که شاعری ایراندوست ، عدالتخواه با نگرشی جهانی در باب انسان است ، داستانهای ملی ایران را در نهایت انصاف به شعر تبدیل میکند .
همانطور که روایت شده ، بی آنکه چیزی به اصل موضوع اضافه کند یا از اصل روایت چیزی بکاهد ، در کمال امانتداری داستانهای ملی ایرانیان را از منشور خلاق ذهن خود میگذراند . در جایگاه خلاقترین شاعر همه دورانها حماسه و تراژدی ، اسطوره و عشق و رزم ، داد و بیداد را بازآفرینی میکند و در این بازآفرینی از همه حکمت روزگار خود و روزگاران پیش از خود بهرهها میگیرد . فردوسی است که میسراید : شب تیــره و تــیغ رخشان شــده زمــین همچو لـعل بدخشان شده ز بس دار و گیر و ز بس موج خون تو گفتی شفق ز آسمان شد نگون این نمونه تصویر شاعرانه از جنگ ، زاییده طبع و ذهن شاعرانه اوست که او را از دیگر شاعران عصر خود و دیگر اعصار متمایز میکند . کتاب « بَرزو نامه » روایت دیگری از شاهنامه است به زبان کُردی که به همت منصور یاقوتی ترجمه و راهی بازار نشر شده است .
چهار درویش
یکی از متون نقّالیِ پر خواننده و محبوب عامه قصه چهار درویش است. از این افسانه تاکنون دهها تحریر مکتوب متعلق به سه سده گذشته در دست است. چندین روایت شفاهی نیز دارد و این نشاندهنده آن است که در محافل و قهوهخانهها و شبنشینیها خوانده و روایت میشده است. امروزه با وجود تلویزیون و رسانههای دیگر، شاید مردم کمتر به این قصهها مراجعه کنند و دسترسی داشته باشند. از اینرو، در مجموعه ادب عامه از میان روایات مختلف داستان یکی از قدیمیترین و کاملترین متن را آوردهایم. چهار درویش با توجه به چاپهای سربی و سنگی و نسخ خطی فراوانی که داشته، تا کنون به شیوهای مصحَح و منقح چاپ نشده است.
به دلیل پر خواننده بودن کتاب، اختلاف نسخههای خطی و چاپی آن نیز زیاد و گاه نثر آنها متفاوت است. علاوه بر آن، لازم است برای تدوین تاریخ ادبیات عامه، آثار و متون آنکه همواره مورد غفلت مورخان ادبی بوده، این آثار به شکل علمی و توأم با نقد و بررسی منتشر شود تا هم مردم که مخاطب اصلی این آثار هستند بهره ببرند و هم تصحیحی منقح انجام گیرد. چهار درویش به گواهی قدیمترین نسخه خطی تاریخدار مربوط به سال ١١٦٣ هجری قمری و جزو ادبیات داستانی عصر صفوی است. در این دوره تحریر افسانههای عامه بیش از پیش معمول شد و آثار معتبری در این عهد به وجود آمد. دلیل خلق آثار جدید رواج قصهگویی و قصهخوانی در محافل و قهوهخانهها بود.
عاشقانۀ مارها
شهر یک نفره
ده داستان کوتاه که مجموعه « شهر یک نفره» را پدید آودهاند، جزو اولین کارهای «مرجان بصیری» هستند. این داستانها در موضوعات مختلف و با فضاهایی متنوع نگاشته شده است . در داستان «نادیا»، فضایی رئال را پیش رو داریم که در آن نویسنده به چالشهای میان دو شخصیت راوی و دوستش نادیا میپردازد. در داستان «آنها» با داستانی در ژانر گروتسک رو به رو میشویم. داستانی در فضایی به ظاهر سرد و ناآشنا که افرادی سرگشته و بیگناه را به ما میشناساند. داستان کوتاه «نارنجی» امیدها، یأسها و عشق زن و شوهری را پیش روی ما قرار میدهد که بدون یکدیگر موجوداتی ضعیف، تنها و ناقص هستند. داستان «اژدها» قصه تنهایی دختر راوی داستان است. قصه پرواز فکر تا جایی که خیال خود را به ما میباوراند.
داستان «چند ثانیه بعد»، خواننده را از فضای شاد، شلوغ و پرهیاهو، به گوشهای دنج، خلوت و بیصدا میکشاند، تا همانند راوی داستان تنها چند ثانیه به چراییهای پنهان پیرامونش فکر کند. آخرین داستان (شهر یک نفره) برایمان میگوید که چگونه جرقهای کوچک، میتواند دنیای ذهنی و زندگی فردی را زیر و رو کند و او را به امتحان راههای نرفته سوق دهد. مجموعه داستان «شهر یک نفره»، کتابی قصهگوست. بصیری در این کتاب تلاش کرده طیف رنگارنگ احساسات انسانی را در میان کلمات و در دل داستان به صورتی پنهان بیان کند و مجالی برای ادامه یافتن خط سیر داستان در ذهن خواننده ایجاد کند. داستانهای کتاب «شهر یک نفره»، اتاقهایی غریب و دربستهاند، که با ورود به آن، هر بار با انسانهایی متفاوت از شخصیتهای داستان قبلی، آشنا میشویم. با آنها حرف میزنیم و حرفهاشان را میشنویم، و هنگامی که از اتاق، از شهر کوچکشان بیرون میآییم، گویی دیگر تنها نیستیم.
شما از کجا بادمجان میخرید؟
این مجموعه از چهارده داستان کوتاه تشکیل شده است . کتاب با داستان یک سیب زمینی برای پوست کندن آغاز میشود : « فکر میکنم بهترین آژانس خبری دنیا هم بدون حضور زنان خبرهایش ناقص میماند . نمیدانم چطور ممکن است هر روز یک ساعت حرف و خبر دست اول برای هم داشته باشیم . در قابلمه را که میگذارم ، دخترک بیدار میشود . نیمساعتی میشود که کامپیوتر در حالت انتظار فرورفته . امروز دیگر نمیخواهم خاموشش کنم . هنوز ظرفها در ظرفشویی ماندهاند . صبحانه دخترک را میدهم . وقتی سرگرم بازی شود ، بهترین وقت نوشتن است . » « آپارتمان شماره هفده یک طبقه پایینتر از ما ، دست راست ، قرار دارد . پنجره دونبش آن از یک طرف به خیابان باز میشود و از طرف دیگر به محوطه بین دو بلوک دید دارد . درست مثل باقی آپارتمانهایی که روی آن هستند . تنها تفاوتش پرده پنجره آن است که از ایستگاه تراموا هم دیده میشود و حتی بیشتر از پرده آپارتمان شماره ٢٨ که پرچم کاناداست جلب توجه میکند . »
چرا بیسیم ما دیر بوق زد ؟ چرا گریه کردی ؟ شما از کجا بادمجان میخرید ؟ مرد اسیر ، صندوقچه آبا ، این موبایل لعنتی ؟ ، آقای گلابی یک روشنفکر نماست ، کسی برای دوست داشتن ، خوب است که آقا دست بزن ندارد ، خطکش هاشم آقا ، خانم کتایون دیبا نویسنده خوبی میشد اگر . . . ! و زندگی در صد کلمه داستانهای این مجموعه ٨٤ صفحهای هستند راهی بازار نشر شده است .
شفا در میان ما نفس میکشد
کتاب روایتی ساده و صریح از آدمهایی است که جبر زندگی آنها را به وضعیتی استثنایی کشانده است . وضعیتی که در آن « تنهایی » مثل یک موجود دوستداشتنی در لحظه لحظه زندگیشان حضور دارد . این تنهایی گاهی معشوقی است دلفریب و گاه خاطرهای است دور و محو از روزگار سپریشده . زنان تنهایی این داستانها در جستجوی روح گمشده زندگیشان به همه چیز چنگ میاندازند ؛ حتی به روزهای هفته ؛ « صبح ریخت توی اتاق و غبار آن نشست روی تختخواب رضا که روی آن شنبه ، یکشنبه ، دوشنبه و همه روزهای هفته مثل آدمی بیکار دراز کشیده بود . »
آدمهای این کتاب برای دمی نفس کشیدن و رها شدن از روزمرگی ، پناهگاهی بهتر از پشتبام آپارتمانهای مسکونیشان پیدا نمیکنند . به آنجا میروند که شاید ستارهای را در دوردست آسمان تیره شهر رصد کنند . « شفا در میان ما نفس میکشد » مجموعهای از داستانهای مینیمالیستی است که زندگی معاصر انسانها را نشانه رفته است .
سگ ها و آدم ها
داستانهای این مجموعه در گذر پانزدهساله حدود سالهای ١٣٦٠ تا ١٣٧٥ نوشته شدهاند و نویسنده آن معتقد است که شاید اگر میخواسته آنها را حالا بنویسد طور دیگری مینوشته است . اما او نمیتواند به زمان و مکان نوشته خیانت کند ؛ حتی اگر نیت پسندیده بازنویسی برای بهتر شدن کار را در سر بپروراند . چرا که باید به بهای ناخرسندی « حالای » خود از کژیها و کاستیهای کار ، به داستانهای نوشته شده در گذشته و نویسندهشان وفادار میماند . از این گذشته همه میدانیم که « حالای » ما اگر آینه گذشته و آیندهمان نباشد ، وهمی یکسره خالی است .
این مجموعه از ده داستان کوتاه تشکیل شده است : کلاغ هندی ، طبل نیمهشب ، ایستگاه زرد ، سگها و آدمها و . . . . « به صدا بود که از کابوس کنده شدم ، صدای نو ، صدای کوچک . روشنی پس شیشه مات کدر شده است . پلکهای سنگینی که زخم نور خوردهاند ! صدای توله تنها مانده ! چه زود رهایش کرده است ! » فرشته مولوی ، نویسنده و مترجم ساکن کانادا ، پیش از این « دشت سوزان » خوان رولفو را ترجمه کرده است .