سامار
رمان سامار روایتگر دو داستان موازی از زندگی دو زن است. "چمان بانو" زنی سنتی در دوران حکومت پهلوی اول و «شیدا» زنی مدرن در روزگار فعلی. نقطه مشترک این دو زندگی نشأت گرفته از روایت خیانتهای دو سویهای است، معلول ناتوانی این دو زن در زایش و فرزند آوری. «سامار» دغدغههای این دو زن را با توجه به تفاوتهای بارز در سبک زندگی و بستر اجتماع از پس این ناتوانی و مصایب متعاقب آن به خواننده ارائه میکند: «دست چپم را میگذارم زیر گوشم. صدای تالاپ تالاپ قلبم را میشنوم. چقدر دلم برایش میسوزد. باید حداقل یکی دو باری توی این همه سال خواسته باشد گوشهای لم بدهد و نفسی تازه کند و مسئولیتش را بیندازد گردن دیگری. چشمهایم را که میبندم دو تا قطره اشک همزمان از دو چشمم میچکد. اشک چشم راستم پشت سد بینیام گیر میکند. مهران میپرد وسط میلباکسم. وسط خوابهایم. وسط کوبش قلبم.»
«سامار» دومین رمان الهام فلاح پس از "زمستان با طعم آلبالو" است.
سنگ و سایه
داستان سنگ و سایه گونهای یارکشی پیش از بازی بود که از هر بازیای زیباتر مینمود و کودک میخواست که بازی هرگز آغاز نشود، همچنان ایستاده باشند پشت به مهتاب، چشم به سایهها که بر زمین افتاده بودند. چنین نمیشد. سردستهها سنگ به سایۀ دلخواه خود میانداختند و یارگیری آغاز میشد. گاه پیش میآمد که سنگ بر سایۀ کودک میماند اما او از جا تکان نمیخورد. دلش میکشید سنگ پیوسته در راه باشد و سایه در خنکای خاک مهتاب گرفته، بماند.
شیوۀ دیگر برای یارگیری، «چُرچُر، دست پُر» بود. بدین گونه که سردستهها در کنار هم میماندند و بچهها دست به گردن هم انداخته دور میشدند و با هم میخواندند که یکی ماه باشد و دیگری ستاره، یا یکی آسمان باشد و دیگری آفتاب.
پس از اینکه «واخواندن» انجام میگرفت، دوتایی به سردستهها نزدیک میشدند، میگفتند: «چُرچُر» سردستهها میگفتند: «دست پُر!» میگفتند: «کی میخواهد ماه؟ کی میخواهد ستاره؟». (ازمقدمۀ کتاب )
نشر ققنوس از محمدرضا صفدری پیش از این کتاب «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» را منتشر کرد که برندۀ رمان برگزیده سال 81 منتقدان و نویسندگان مطبوعات و
مارمولکی که ماه را بلعید
«مارمولکی که ماه را بلعید» روایتی است طنز که ضمن سرگرم کردن خواننده قصد به چالش کشیدن وقایعی از تاریخ شاهان قاجار و البته پهلوی را دارد. وقایعی که همگان با آنها آشنایی داریم و بارها و بارها در بارهشان خواندهایم و نوشتهایم، اما نویسنده اینبار بهگونهای دیگر و از زاویه دیدی متفاوت به آنها نگریسته است. وقایعی مانند قضیه تحریم تنباکو و چگونگی شکلگیری آن و تبعاتی که از پی آن آمده، قتل ناصرالدین شاه در حرم شاهعبدالعظیم، استنطاق میرزا رضای کرمانی ـ البته اینبار در داستان قاسم شکری خود ناصرالدین شاه در جلسه بازجویی میرزا حضور دارد ـ جریانات فکری آن دوره مثل فراماسونری، نهضت مشروطه و وقایع ریز و درشتی که با آنها در ارتباط بوده است و دیگر اتفاقاتی از تاریخ فارس که با عنصر تخیل و طنز همراه شده است.
راوی داستان، نویسنده دورگهای است فرانسوی ـ اسپانیایی تبار ـ با نام ساختگی «ژان ژاگ ژی گاردیو» که با طنزی منحصر به فرد و نگاهی بیطرفانه وقایع مورد بحث را به چالش میکشد. البته به گفته راوی، قرنها از وقوع این اتفاقات گذشته و حالا این روح اوست که در دنیای پس از مرگ روایتگر داستانی است که سلسلهوار تا ابدالاباد تکرار میشود. «قاسم شکری» پیش از این کتاب «بوی خوش تاریکی» را نوشته که برنده جایزه کتابهای متفاوت «واو» در سال ١٣٨٧ شده است.
ماجرا از این قرار بود که . . .
همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، وقتی زیادی ناراحت میشوند از چشمشان اشک میآید ، موقع خنده صدایی شبیه هقهقی سرخوشانه از گلو بیرون میدهند و وقتی هم به سفر میروند سعی میکنند سر خودشان را با دیدنیهای شهر تازه گرم کنند . همه شهرها هم ، تقریباً همه شهرها ، برای خودشان دیدنیهایی دارند و شنیدنیهایی . . . و البته بوئیدنیهایی و . . . صد البته خوردنیهایی . گفتن ندارد که بعضی شهرها و بعضی آدمها هم اینطور نیستند . بعضی شهرها را جان به جانشان کنی نمیتوانند به معنای سرگرمکننده قضیه ، سرگرمکننده به حساب بیایند .
یک نفر هم هست که جان به جانش کنی نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، خوشحال یا ناراحت بشود . یعنی نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها گریه کند یا بخندد . این آدم برای سرگرمی هم روشهای خاص خودش را دارد ، اینطور که واقعاً نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، مثل آدم سر خودش را گرم کند . . . . گندش را بالا میآورد ، کوچکترین اتفاقی میتواند باعث شود شاخ دربیاورد و پاش بیفتد واقعاً شاخ هم درمیآورد ، واقعاً یک شاخ واقعی ، جداً یک شاخ جدی . حالا تصور کنید این یک نفر تصمیم بگیرد برود به یکی از آن بعضی شهرها . . . . خب ، این ماجرای همان یک نفر است در یکی از آن بعضی شهرها .
ما در عکسها زندگی میکنیم
ناشر: هیلا
رمان « ما در عکسها زندگی میکنیم » ماجرای دختری است به نام پری که نیمی از زندگیاش را در ایران گذرانده است و خیلی عاشق حرفه عکاسی است . او رابطه خاصی با مادربزرگش دارد . پری از سالهای دور عاشق عکسهای سیاه و سفید بوده اما نامزدش این عکسها را دوست ندارد . حتی برایش این عکسها دلهره آورند . چرا که در اوایل آشنایی با عماد ، او یک روز مؤدبانه فاش کرد که از سه چیز در دنیا خوشش نمیآید و حتی از آنها میهراسد : عکسهای سیاه و سفید ، موزههای بزرگ و سلسله قاجار .
باران بند آمده ، اما هنوز شیشهها تر است . عماد و پسرک کمک کردهاند تا ظرفها را جمع کنم ، همه را کوه کردهام توی سینک و ایستادهام به شستن . پسرک خیره مانده است به من ، پرسیده که کمک نمیخواهم ؟ گفتم که نه این طوری راحتترم . بعد یک دفعه از دهنم پریده : مردها الان پیپ میکشند اگر میخواهید حوصلهتان سر نرود ، میتوانید نگاهی به قابهای روی دیوار بیندازید .
پریناز رئیسی در اولین کتاب خود روایتگر زوایای جسته گریخته سه دهه از زندگی یک زن ایرانی است . « ما در عکسها زندگی میکنیم » روایتی غیرخطی از حال و گذشته زنی است شیفته عکاسی که در ایران پس از انقلاب به دنیا آمده و بزرگ شده و اکنون جزو مهاجران نسل سوم ایرانیان مقیم اروپا به شمار میرود . این کتاب در ١٥٢ صفحه منتشر شده است .
گره کور
گرنیکا
یک خواننده علاقهمند به کتابهای نویسندهای معروف با او ارتباط مکاتبهای برقرار میکند، بین آنها ــ توسط همین نامهها ــ علاقهای خاص ایجاد میشود، و خواننده در ذهن و خیال خود شخصیتی از نویسنده میسازد که با دیدن او به یکباره فرو میریزد و میفهمد که مغبون شده ولی... فرشته توانگر، نویسنده جوان شیرازی... که پیش از این مجموعه داستان «خانهها و خیابانها» (نیم نگاه) و همین جا روی زمین (نشر مرکز ١٣٧٧) از او به چاپ رسیده است، این بار با «گرنیکا» خالق حوادثی خواندنی است. انتشارات ققنوس کتاب گرنیکا را در ١٢٨ صفحه و اندازه رقعی راهی بازار نشر کرده است.
گانگستری از دیار حافظ
کتاب «گانگستری از دیار حافظ» نوشتهی «قاسم شکری» است. ناشر دربارهی کتاب آورده است: «کتاب گانگستری از دیار حافظ داستان کوتاهی است که با زبان ساده و عامیانه نوشتهشده است و درباره زندگی مردی ساده است که در زندگی زناشویی خود شکستخورده و همسرش بعد از طلاق با مرد دیگری ازدواجکرده است. ازاینرو با نوشتن نامههای پیوسته به همسر سابق خود رفتار و گفتارهای گذشته خود را در برابر او توجیه میکند و در هر بخش از داستان به توضیح قسمتهایی از نافرجامیهایش در زندگی گذشته میپردازد. راوی داستان که مردی است که باوجود نداشتن مال و ثروت خود را مردی خوشبخت میداند و از زندگی خود راضی است.
اما به خاطر دید سادهلوحانهای که به وقایع زندگیاش دارد از هر اتفاق پیشپاافتاده و سادهای ماجرایی میسازد که درنهایت مخاطب اصلی آن خودش است.» در قسمتی از کتاب میخوانیم: «چند ماه پیش هم توی ملاصدرا داشتم میرفتم که یکهو چشمم خورد به یکی از همین نوشتهها. از این نیسان گاویها بود. مونده بود توی ترافیک بدمصب. شوفرش یه خرمن ریش روی چونهش بود و یه سبیل هم داشت که آبخورش اومده بود تا روی نافش. از همین هایی که عشقشون خلافه. مردک اومده بود پشت ماشینش با خط نستعلیق درشت نوشته بود:"گانگستری از دیار حافظ."» این کتاب را انتشارات «ققنوس» منتشر کرده است.