یک گربه، یک مرد، یک مرگ
<< یک گربه،یک مرد، یک مرگ>> بازگویی دوروایت مختلف از یک واقعه است: سامی که پس ازتحمل زندان وشکنجه درترکیه به سوئد گریخته وپناهنده سیاسی شده است، همراه بادیگر پناهند گانی که ازکشورهای مختلف به آن جا روی آورده اند، دریخبندان استکهلم زندگی سردی راتجربه می کند. اوکه به دنبال یک عارضه روانی بستری شده دربیمارستان به یک وزیر سابق برمی خورد واین همان کسی است که گذشته تلخ سامی و آینده مبهم اورارقم زده است. سامی که از رفتار گربه ای به نام سیریکیت تاثیل پذیرفته ، درصدد انتقام بر می آید... ... شاهکاری واقعی که هم به لحاظ تکنیکی دراوج است وهم سرشار ازژرف کاوی های روان شناختی است. رمانی است که تنگنای گزینش میان کشتن وبخشودن رابه نیکوترین وجه تصویر کرده است.
هیچ یک از آن ها باز نمی گردد
"هیچ یک از آن ها باز نمی گردد" داستان دختران جوانی است که هر یک از آن ها با دنیایی از خاطره های گوناگون گذشته و آرزوهای بزرگ آینده برای تحصیل در یک "شبانه روزی" در شهر رم جمع شده اند. زمان داستان مربوط به شروع جنگ های داخلی اسپانیا و آغاز جنگ جهانی دوم است. وحشت از جنگی نابهنگام در سطر سطر این رمان موج می زند و همین ترس از فاشیسم و نازی هاست که برجذابیت داستان می افزاید و خواننده را تا به انتها به دنبال خود می کشاند. توضیحات
فرار کن، خرگوش
جان هویر آپدایک در تمام آثارش، بخصوص چهارگانه خرگوش، به مضمون رنجکشیدن و تنها ماندن شخصیت اصلیاش در برابر ارزشهای کذایی زندگی عامه میپردازد. هری آنگستروم، ملقب به خرگوش، موجود همیشه فراری و گریزان، از مفهوم واقعگرایانه عشق در کانون خانوادهاش و در اجتماع دلزده و سرخورده میشود. مثل پرومتهاوس اساطیر یونان سر به شورش برمیدارد، اما شورش بیپشتوانه فرجامی چون فرجام سیزیف دارد،«هری» شورش میکند و شکست میخورد و میگریزد، اما در پایان راه به بلوغ میرسد، یعنی تسلیم میشود، اما تسلیم نه به معنای حقیرانه آن، بلکه به معنای ترک عصیان و جستجوی ارزشهایی دیگرگونه که بتوان با تکیه بر آنها برای واژههایی چون عشق، ایثار، ارزش و زندگی مفاهیمی دیگر گونه کشف کرد. سهیل سمّی مترجم نام آشنای ادبیات جهان تاکنون آثاری متفاوت از نویسندگان بزرگ چون مارگارت اتوود، هنری میلر، ماری رنولت و کازوئوایشی گورو را ترجمه کرده است. او بهخاطر ترجمه کتاب «اپرای شناور» نوشته جان بارت، نویسنده آمریکایی، برنده جایزه بهترین ترجمه آثار داستانی غیر ایرانی از جایزه ادبی روزی روزگاری در سال ٨٧ شد.
لئوناردو داوینچی
دمیتری مرشکفسکی نویسنده نامدار روس و پرچمدار مکتب سمبولیسم در ادبیات این کشور با استفاده از منابع عصر خویش زندگی لئوناردو را در داستانی گردآورده که پس از صد سال هنوز هم بیرقیب و بیهمتاست.
نویسنده با قلمی توانا و در قالبی پرنقش و نگار از پس و ورای «اسطوره» لئوناردو به شخصیت و ذات درون این بزرگمرد میپردازد و هنرمند را در مقاطع گوناگون زندگیاش ـ از نوجوان تشنه علم و آموزش تا پژوهشگر پرجوش و خروش ریاضیات و هنر و حکیمی که در خفا و به رغم ممنوعیت و خطر بدن انسان را کالبدشکافی میکند ـ میکاود.
نقدی بر این کتاب
گورستان اهل فرنگ
در اوایل دوران استعمار سیرالئون توسط انگلیسیها، اکثر میسیونرهای مذهبی و کارمندان سفیدپوست اداره مستعمرات بر اثر آب و هوای سالم این سرزمین و انواع بیماریهای استوایی تلف شدند. انگلیسیها در آن سالها کشور سیرالئون را به طعنه "قبر مرد سفید" یا "گورستان اهل فرنگ" مینامیدند.
این کتاب پژوهش رندانهای است درباره سنت سحر و جادو در غرب آفریقا و برخورد و مقابله دو فرهنگ کاملاً متضاد در دوران "جنگ تمدنها" و در عین حال داستانی است مهیج که خواننده را تا صفحه آخر مسحور میکند.
دولینگ متولد سال ١٩٥٥ در اوماها (ایالت نبراسکا) است که پس از تحصیلات دانشگاهی در رشته ادبیات انگلیسی مدتی به عنوان فیزیوتراپ در بیمارستان به کار پرداخت. جواد سیداشرف پیش از این کتابهای پرفروش "حشاشین"، "دختر مغول" و "مفتش و راهبه" را ترجمه کرده است.
گرگ مغول
شانزده ساله بودم، تنم کامل بود و میل مهیب ویرانگری در من زبانه میکشید... بوئورچو، نزدیکترین دوست تموچین، در آستانه خواب ابدی گذشتهها را مرور میکند: ـ آمادهای؟ رنجیدم. ـ عجب پرسشی، من مغولم. و اکنون ترک اسب آن که زندگیاش سراسر وقف عطشناکترین مرد روزگار بوده، آماده است تا مخاطب بر آن بنشیند و از پنهانیترین رازهای این قوم مرموز باخبر شود.
بوئورچو با چنگیزخان پیمانی ابدی بسته است، جنگها و دشواریها را پس پشت نهاده و چون برادری همیشه همراهش بوده است، با این همه او نیز چرخ دروغ را پیش روی خود مییابد، چرخی که استخوانهای متهم را آرام آرام خرد میکند و... و اینها به خاطر یک زن است، زنی که گرگ مغول تشنه اوست
کلاغی که با خدا حرف زد
کتاب «کلاغی که با خدا حرف زد» روایت جذابی است از زندگی کلاغها.
داستان زندگی کلاغ جوانی که عقیده دارد زندگی چیزی بیش از خوردن و بازی کردن است. او نمیخواهد تسلیم شرایط باشد و خوشیهای ظاهری فریبش دهند. این کلاغ که «جاشوآ» نام دارد سفرش را آغاز میکند و پشتکار به خرج میدهد تا به آنچه میخواهد برسد. این کلاغ دوست داشتنی یاد میگیرد و یاد میدهد که برای رسیدن به آرامش و برای رسیدن به آرامش و برای درمان نومیدیها باید به ندای قلب گوش فرا داد.
مفتش و راهبه
این کتاب، داستان دختری است که عشق و عرفان را توأمان می خواهد و روحانی زیادهخواه واتیکان او را به تخت شکنجه میبندد. «مادلن» تنها دختر فردی به نام «انسلم»، چشمانی همچون زمرد سبز دارد و این چشمان برای راوی داستان چیزی جز لعنت ابدی و آتش جهنم به ارمغان نخواهد آورد. "برنار دونادویو" عضو فرقه وعاظ دومینکن شهر تولوز درهمان لحظه اول جادوی مادلن میشود و به گناه خود اقرار میکند. دست بسته و ناتوان اسیر عشق او میشود. برنار به سادگی اعتراف می کند که بیش از حد لازم و شرط عفاف به او خیره شده است. اما عکسالعمل «مادلن» چیست؟