زندگي جهان و همه چيز

52,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

معرفی کتاب زندگی،جهان و همه چیز اثر داگلاس آدامز

رمان «زندگی، جهان و همه چیز» نوشته داگلاس آدامز جلد سوم مجموعه پنج جلدی «راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها»ست. زندگی، جهان و همه چیز مانند جلدهای اول و دوم رمانی است علمی تخیلی و طنز آمیز.

این رمان داستان آرتور دنت و دوستانش را در سفرهای فضایی و زمانی نقل می کند و سعی آن ها را در نجات دادن جهان از ربات های سیاره کریکیت و البته برخی وقت ها ماجرای فرار آن ها را از این مسئولیت.

مجموعه پنج جلدی راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها از پرفروش ترین کتاب ها بوده و جوایز زیادی را به خود اختصاص داده است. در بخشی از کتاب می خوانیم:

از وقتی که این کهکشان به وجود اومده، تمدن های بسیار ظهور و سقوط کرده اند، اون قدر ظهور و سقوط کرده ند که خیلی وسوسه انگیزه که فکر کنیم که زندگی در کهکشان اولا یه چیزی شبیه دریازدگی، فضازدگی، زمان زدگی، تاریخ زدگی و امثالهم، و دوما چیزیه احمقانه.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9786002297556 دسته: , , , , برچسب: ,
توضیحات

زندگي جهان و همه چيز

نویسنده
 داگلاس آدامز
مترجم
 آرش سرکوهی
نوبت چاپ 6
تعداد صفحات 222
نوع جلد گالینگور
قطع رقعی
سال نشر 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786002297556
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “زندگي جهان و همه چيز”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

ماهی سفید کوچولو 5/ قایم موشک

32,000 تومان
توضیحات
«ماهی سفید کوچولو» همراه با دوستانش مشغول «قایم‌موشک‌»بازی هستند. نوبت ماهی سفید کوچولو است که چشم بگذارد و تا ۱۰ بشمارد و او شروع می‌کند به شمردن: «۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹-۱۰…» وقتی‌ همه قایم شدند، حالا نوبت ماهی سفید کوچولوست که چشم‌هایش را باز کند و دنبال دوستانش بگردد. او به دور‌و‌برش نگاه می‌کند و یک‌دفعه ۱ حلزون زرد کوچولو می‌بیند. بعد بلند می‌گوید: «گیر افتادی. گیر افتادی.» کمی جلوتر، پشت صخره ۲ تا توتیای دریایی پیدا می‌کند و داد می‌زند: «گیر افتادی. گیر افتادی.» چقدر هیجان‌انگیز. او دارد تمام دوستانش را پیدا می‌کند. به نظر شما، ماهی سفید کوچولو قرار است چند دوست دیگر را پیدا کند؟ آن‌ها کجا قایم شده‌اند؟

ماهی سفید کوچولو و دوستهایش قایمموشک بازی میکنند.

ماهی سفید کوچولو اول یکی از دوستهایش را پیدا میکند.

بعد دو تا. بعد سه تا. بعد یکی دیگر که میشود چهار تا.

همه پیدا شدهاند.

حالا آنها چند تا هستند؟

کتابی خلاقانه دربارهی

مفاهیم پایهی ریاضی؛ آموزش اعداد

سفارش:0
باقی مانده:1

داستان‌های خانه‌درختی 10/ خانه‌درختی 130‌طبقه

240,000 تومان

اندی و تری 13 طبقهی جدید به خانهدرختیشان اضافه کردهاند؛

این بار دیگر خانهشان خیلی بالا رفته!!!

با یک دمندهی حبابصابونی، یک ماشین قاپنده (که میتواند هرچیزی را از هرجایی بقاپد)،

یک طبقهی وقتتلفکنی،

یک کارخانهی دستمالتوالت (چون هرچقدر دستمالتوالت داشته باشی، باز هم کم است)،

یک طبقه برای پاهای دراز،

یک مرکز مشاهدات فرازمینی،

و بهترین کتابفروشی دنیا که واقع در یک خانهدرختیِ واقع در یک جنگلِ واقع در یک کتاب است!

خب، معطل چی هستید؟! بپرید بالا!

سفارش:0
باقی مانده:2

تندباد

18,000 تومان

معرفی کتاب تندباد

لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه می‌کند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایت‌های کوچک از محله‌های پست، کشمکش‌ها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصه‌گویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت می‌کند و باعث می‌شود شما با قصه‌ها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسنده‌ای است که در هر یک از آثارش به گوشه‌ای از جهان می‌رود و با پرداختن به رویدادها، آداب‌ و‌ رسوم، تاریخ و مصیبت‌هایی که انسان‌ ناخودآگاه با آن‌ها درگیر می‌شود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما می‌گذارد. او در این داستان به آمریکا می‌رود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب می‌کند، شخصیت‌هایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) می‌بینند و خط سرنوشت‌شان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی می‌کند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محله‌های مرفه‌نشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخش‌های فقیر در خانه‌های خود ماندند چون نه وسیله‌ای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آن‌ها در جای دیگر بی‌معنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکس‌ها و مقاله‌هایی از روزنامه‌های آن روزها را گردآوری کند. او در برنامه‌ای تلویزیونی می‌گوید که عکس زن سیاه‌ پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل می‌کند از یکی از همین عکس‌ها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه می‌کند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتش‌سوزی جنگل‌ها، زمین لرزه‌ها، فوران آتشفشان‌ها انسان پی می‌برد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. این‌که غرور انسان در چنین لحظه‌هایی خرد می‌شود و از بین می‌رود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعاره‌های رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتاب‌های مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقه‌ای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد می‌خوانیم: به خیابان‌های شهر نگاه می‌کند که دارند خالی می‌شوند و به مردمی که دسته‌ دسته می‌دوند و خانه‌ها را ترک می‌کنند و می‌داند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را می‌بیند که ماشین‌ها‌ را پر از بار می‌کنند و بنزین ذخیره برمی‌دارند، مادرها را می‌بیند که با قیافه‌های درهم‌ کشیده برای چندمین‌ بار از بچه‌ها‌شان می‌پرسند که آیا قمقمه‌ها را پر کرده‌اند یا نه، همه را نگاه می‌کند و می‌داند که جزء آن‌ها نیست. او می‌ماند چون ماشینی ندارد، چون نمی‌داند کجا برود و خسته است. می‌ماند، شهر در تب‌ و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم می‌ترسند، عرق‌ می‌ریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آن‌ها نیست. واقعاً نمی‌ترسد، به مرگ فکر نمی‌کند، فقط فکر می‌کند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. می‌داند که دوباره از پا درمی‌آید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زن‌هایی که می‌روند نگاه می‌کند و به محله‌ی نکبت‌بارش برمی‌گردد، سرافکنده برمی‌گردد. خیابان‌های این‌جا آرام‌تر از مرکز شهرند. کسی در جنب‌ و جوش نیست. باز خیابان‌های پهن و فقیرانه‌ای را می‌بیند که حتی خانه‌ها‌شان هم خسته به ‌نظر می‌رسند و بی‌اختیار صدای چکشِ قاضی را می‌شنود. باد بلند می‌شود. توفان نزدیک می‌شود و مثل همیشه قسمت آن‌هاست، قسمت بدبخت و بیچاره‌های درمانده، فقط مال آن‌ها. موقع پرداخت صورت‌ حساب به ‌نظرش می‌رسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش می‌کند. شاید از این‌که آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون‌ کردنش به این راحتی‌ها نخواهد بود. « از مینی‌بار استفاده کردید؟» اشاره می‌کند که نه و بعد اضافه می‌کند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالی‌که با اخم به صفحه‌ی کامپیوتر زل زده تصدیق می‌کند. رسیدش را چاپ می‌کند و می‌گیرد طرفش. او نگاه می‌کند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خنده‌اش می‌گیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سال‌های سپری‌شده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمی‌دارد یا این‌که باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمی‌شناخت، ولی صدای بچگانه‌ای جواب داده بود. لحظه‌ای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچه‌ی آن‌ طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آن‌جاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخم‌آلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم می‌آیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «به‌اش بگو من دارم می‌آیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظه‌ها فکر می‌کند و نیروی تازه‌ای در وجودش ریشه می‌دواند. ضربان رگ‌هایش را حس می‌کند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آن‌قدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهار‌صد کیلومتر براند. عجله دارد. این بی‌قراری از کی سراغش نیامده بود؟

داستان‌های خانه‌درختی 11/ خانه‌درختی 143طبقه

220,000 تومان

ماجراهای اندی و تری در طبقهدارترین خانهدرختی دنیا

13 طبقهی دیگر به خانه‌‌درختی 130 طبقه اضافه شد!

این خانه حالاحالاها بالا میرود و شما را میخنداند!

این‌ دفعه سروکله‌ی یک اژدهای واقعی با نفس‌های آتشین پیدا می‌شود...

تازه از قبرستان جن‌زده خبر ندارید! جایی که همیشه نصفه‌شب است، حتی وسط روز!

وسط این ماجرا‌ها اندی و تری هوس می‌کنند بروند پیک‌نیک، که البته طبق معمول برنامه‌ریزی تری اشتباه از آب درمی‌آید

سفارش:1
باقی مانده:3

وحشت در دبستان شومیان 1/ مدرسه زنده است!

95,000 تومان
توضیحات
«مدرسه زنده است!» جلد نخست از مجموعه «وحشت در دبستان شومیان» است. رمانی تصویری، با متنی ساده که یک فانتزی نو، کمی ترسناک و خیال‌انگیز است. رمان‌های تصویری ساده‌خوان مانند این مجموعه، حتی برای کودکانی که خواندن را به خوبی نیاموخته‌اند هم مناسب است و به خاطر سرعت رخدادها و نوع فونت و تصویرها، سبب بالا رفتن اعتماد به نفس و انگیزه کودکان در خواندن کتاب می‌شود. این مجموعه موضوعی دارد که مسئله‌ی کودکان در این سن است، ترس از مدرسه! «مدرسه زنده است!» داستان پسری به نام سام است که که مامور انتظامات و سالن دبستان شومیان شده است. او متوجه می‌شود که مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواند زنده است! و خوراکش هم دانش‌آموزان است. حالا سام باید از خودش و بچه‌های مدرسه دربرابر این مدرسه شیطانی محافظت کند. او با دوستانش لوسی و آنتونیو همکاری می‌کند نا قبل از اینکه خیلی دیر شود این مدرسه ترسناک را متوقف کند.

سام دیگر چاره‌ای ندارد، باید نوار زشتِ نارنجیِ مأمور انتظاماتی‌اش را روی شانه‌اش بیندازد و مطمئن شود همه‌ی بچه‌ها سر کلاس‌هایشان رفته‌اند. او باید از دانش‌آموزها در برابر مدرسه محافظت کند.

مدرسه‌ی هیولایی کِی حمله خواهد کرد؟ آیا سام برای جنگیدن آماده است؟

سفارش:0
باقی مانده:1

از غبار بپرس

280,000 تومان
کتاب «از غبار بپرس» نوشته‌ی جان فانته، نویسنده، رمان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس از استادان تأثیرگذار ادبیات قرن بیستم آمریکاست که بابک تبرایی آن را به فارسی ترجمه کرده است. جان فانته یک شخصیت داستانی به نام آرتورو باندینی خلق کرده که سرگذشتش را در چهار رمان خود دنبال می‌کند: «تا بهار صبر کن، باندینی»، «از غبار بپرس»، «رویاهایی از بانکر هیل» و «جاده‌ی لس‌آنجلس». باندینی به‌یقین، یکی از ماندگارترین شخصیت‌های داستانی تاریخ ادبیات است. در رمان از غبار بپرس این شخصیت که جوانی دورگه‌است، در جست‏‌وجوی عشق و اشتیاق و شهرت و ثروت راهی لس‌‏آنجلس شده و می‏‌کوشد نویسنده‌‏ای بزرگ شود. جان فانته نویسنده‌ی خوش‌اقبالی نبود و خیلی دیر کشف شد. با آن‌که آثار تأثیرگذاری نوشت و ردپایش در آثار نویسندگانی چون بوکوفسکی و جک کرواک مشهود است، تا سال‌ها پس از مرگش، هنوز منتقدان او را کشف نکرده بودند. او را یکی از نخستین افرادی می‌دانند که شرایط دشوار نویسندگان ساکن لس‌آنجلس را ترسیم کرده است. فقر، مذهب، خانواده، هویت ایتالیایی آمریکایی، ورزش و زندگی نویسنده‌ها از جمله موضوعاتی هستند که فانته در نوشته‌هایش به آن‌ها پرداخته است. در بخشی از رمان آمده است: «جوون بودم، گشنه و لب به خمره در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونه عمومی وسط لس‌آنجلس انجام می‌دادم و هیچ‌ کدوم از چیزهایی که می‌خوندم به من یا خیابون‌ها و آدم‌های دور و برم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می‌کردن و اون‌هایی که تقریبا هیچی برای گفتن نداشتن، همون‌هایی بودن که نویسنده‌های درجه یک به حساب می‌اومدن. نوشته‌هاشون ترکیبی بود از ظرافت و فرم و صناعت، و همین‌ها بود که خونده می‌شد و تدریس می‌شد و هضم می‌شد و دفع می‌شد...»