لوتا پیترمن 1/ گوش تا گوش، خرگوش

87,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1

معرفی کتاب لوتا پیترمن 1 اثر آلیس پانترمولر

داستانی بامزه و خنده دار درباره ی دختر بازیگوشی به نام لوتا پیترمن که از فلوت هندیش متنفر است و آن را مسبب تمام مشکلاتش می داند. لوتا برای داشتن یک حیوان خانگی تصمیم به پول درآوردن می گیرد، او فلوتش را بی اجازه برای فروش می گذارد، در قبال نگهداری از سگ خانم زگبرشت، طلب پول می کند و بسیاری کارهای دیگر که علاوه بر خودش دیگران را نیز به دردسر می اندازد.
تقدیم به همه‌ی آن‌هایی که وقتی کتاب را ورق می‌زنند، می‌خواهند از خنده ریسه بروند:

مجموعه‌ی لوتا پیترمن، دختر پردردسر

اسم من لوتا است، ده ساله و خیلی طبیعی. از پدر، مادر و برادرهایم که خیلی طبیعی‌ترم. به خاطر همین اصلا نمی‌فهمم دلیل این اتفاق‌های عجیب‌و‌غریب اخیر چیست. مثلا همین که سر کلاس آن جمله‌های خجالت‌آور روی تخته نوشته شد، یا اینکه غذای موردعلاقه‌ام یک دفعه مزه‌ی کلم بروکسل گرفت.

عق!

و آیا این اتفاق‌ها به فلوت هندی‌ای که مامان بهم کادو داده ربط دارد؟ تازه من اصلاً برای این داستان‌ها وقت ندارم چون باید حیوان خانگی موردعلاقه‌ام را پیدا کنم و برایش حسابی نقشه کشیده‌ام. البته اگر این فلوت فلان‌فلان‌شده بگذارد!

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

لوتا پیترمن 1/ گوش تا گوش، خرگوش

نویسنده
 آلیس پانترمولر
مترجم
نونا افراز
نوبت چاپ
تعداد صفحات 188
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222040734
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “لوتا پیترمن 1/ گوش تا گوش، خرگوش”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

مدرسه‌ی خیال‌باف‌ها 2/ جاسوسی که ناهار مدرسه را دوست داشت

175,000 تومان
سلام!
من ایزی‌ام، تنها دختر پدر و مادرم و دانش‌آموز کلاس چهارم «ج».
چند تا دوست خوب دارم که با هم به یک مدرسه می‌رویم. اما مشکلاتی هم دارم؛ مثلاً اینکه خیلی وقت‌ها مامان، بابا و معلم‌ها حرف‌های من و دوست‌هایم را باور نمی‌کنند. البته این موضوع اصلاً باعث نمی‌شود که ما درباره‌ی چیزهای مشکوک تحقیق نکنیم. با ما همراه باشید تا شما هم نتیجه‌ی تحقیق‌هایمان را بفهمید. ماجرای این کتاب درباره‌ی هم‌کلاسی تازه‌واردمان است. او از فرانسه آمده و اسمش مَتیلد است. من خیلی بیشتر از بقیه‌ی بچه‌ها برای آمدنِ متیلد هیجان دارم، چون خانم جونز فقط به من گفته راهنمای او باشم. اما انگار مشکلاتی وجود دارد... رفتارِ متیلد کمی عجیب‌وغریب است؛ هم قیافه و قدوقواره‌اش و هم ناهار دلخواهش در مدرسه... دقیقاً همان غذایی را دوست دارد که ما همگی از آن متنفریم! نکند او جاسوس باشد! ما فکر می‌کنیم حتماً کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است، برای همین هم قبل از آنکه دیر بشود و اتفاق‌های بدی بیفتد، تحقیق‌هایمان را شروع می‌کنیم تا سر از رازهای او دربیاوریم. ** برنده‌ی جایزه‌ی بلوپیتر ۲۰۱۵
سفارش:0
باقی مانده:1

تو به اصفهان بازخواهی گشت

24,000 تومان
مصطفی انصافی نویسنده‌ی جوانی ا‌ست که در اولین تجربه‌ی روایی‌اش رمانی نوشته مملو از داستان‌های ریشه‌زده در تاریخ. رمانِ تو به اصفهان بازخواهی ‌گشت روایتی ا‌ست چندسویه از زندگی و سؤال‌های چند شخصیت که به خاطرِ جبر مکان و زمان در موقعیتی خاص کنار هم قرار می‌گیرند. استاد دانشگاهی جوان و البته خسته از شرایطش که در فکر مهاجرت است، به دختری لهستانی برمی‌خورد که برای یافتنِ ریشه‌های دوردستِ خانواد‌گی‌اش به ایران آمده است. دختری که پیشینه‌ای مبهم دارد و ناگهان قصه‌ی او تبدیل می‌شود به انگیزه‌ای برای روایتِ قهرمانِ اول رمان... انصافی در این رمان تلاش کرده با توجه به قابلیت‌های ژانری و ترسیم پلاتْ رمانی بنویسد که در عینِ سرک ‌کشیدن به زوایای پنهان‌مانده‌ی تاریخِ ایران، رگه‌های زیستی و وجودی قهرمان‌های بلاتکلیفش را نیز برملا کند. آمدن زنانِ لهستانی به ایران در سال‌های حضورِ متفقین در ایران تنها جرقه‌ای‌ است برای آتش گرفتنِ انبارِ عظیمی از خطرات و خطرات. تا جایی که خواننده‌ی رمان در هر بخش با واقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که می‌توانند به جذاب‌ شدنِ روند روایی اضافه کنند. تو به اصفهان بازخواهی ‌گشت قصه‌ی کشف است. کشفِ گذشته‌ای ناامن و قصه‌دار که ناگهان همه‌چیز را عوض می‌کند... همه‌چیز را...  

مردگان جزيره موريس

12,000 تومان
در بخشی از کتاب مردگان جزیره‌ی موریس می‌خوانید: رضا پشت به مرد چماق‌ به‌ دست می‌رفت و هراسان به درها و نیم‌دری‌های بسته و دیوارهای گلی نگاه می‌کرد و منتظر بود تا مرگ از درها و نیم‌دری‌ها بیرون بزند و راه بر او ببندد. بوی مردار نفسش را بند می‌آورد. در بوی مردار، میان کوچه‌ی دایی ابوالقاسم بیگ ایستاد. نگاه دختر و چهره‌ی وحشت‌زده‌ی مختار آمد جلو چشمانش. نگاه دختر انگار شماتتش می‌کرد که هنوز زنده است و چهره‌ی وحشت‌زده‌ی مختار می‌گفت: «می‌ترسم.» از تنهایی‌اش میان کوچه هراسی به دلش افتاد. دوروبرش را نگاه کرد و تند‌تر قدم برداشت و گفت: «اگر دایی‌ ابوالقاسم بیگ زنده نباشد؟» تصور مرگ دایی ابوالقاسم بیگ، نگاه عجیب دختر، جسد احمدخان، یاور اصغربیگ، ارابه‌ی مردگان و چهره‌ی هراسان مختار را جلو چشمانش آورد. بغض گلویش را گرفت. گفت: «دایی!» پشت در چوبی ترک‌ خورده‌ی خانه‌ی دایی‌ ابوالقاسم‌بیگ ایستاد. کوبه‌ی زنگ‌ زده‌ی در را میان پنجه‌ها گرفت و چند‌ بار به در کوبید. چند لحظه‌ی بعد صدای دایی‌ ابوالقاسم بیگ را شنید: «آمدم!» با ‌خوشحالی گفت: «دایی!» در باز شد و ابوالقاسم بیگ رضا را در آغوش گرفت. رضا گفت: «دایی‌... همه جا مرده و بوی مردار است.» ابوالقاسم بیگ در را بست و گفت: «الحمدالله که سالمی. نگران بودم مبادا مریض باشی... خواهرم تو را سپرده به من... من فقط همین یک خواهر را دارم. لباس بپوشم، برویم پیش میرپنج کاظم خان.»

از دو که حرف می‎‌زنم از چه حرف می‌زنم

190,000 تومان
سرسخت‌ها و سخت‌کوش‌ها به زندگی باج نمی‌دهند. استوار و خدنگ در مقابل آن می‌ایستند و تا به هدف‌شان نرسند، دست از تلاش کردن بر نمی‌دارند. هاروکی موراکامی، نویسنده‌ی برجسته‌ی ژاپنی که کتاب او «از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم»، توسط مجتبی ویسی ترجمه شده، یکی از آنهاست. او در سال 1949 - اواسط قرن بیستم - در خانواده‌ای فرهیخته به این دنیا قدم گذاشت. در کودکی زیر نظر مادر و پدرش که در دانشگاه ادبیات ژاپنی تدریس می‌کردند با موسیقی و ادبیات روسیه و به طور کلی فرهنگ غرب آشنا شد و آثار نویسندگان بزرگ مثل کافکا، فلوبر، دیکنز، وونه گات، داستایوفسکی، جک کرواک، بالزاک و ... را مطالعه کرد. نویسنده‌ی «پین بال 1973» پس از پایان دوره‌ی متوسطه، در سال 1968 مطالعه‌ی هنرهای نمایشی را در دانشگاه واسدا شروع کرد. دو سال بعد، در سال 1971 ازدواج کرد و مثل همسرش که فروشگاه صفحه‌ی موسیقی داشت، او هم کافه و باری که در آن موسیقی جاز نواخته می‌شد، تاسیس کرد. موراکامی در 29 سالگی نویسندگی پیشه کرد. در گفت‌و‌گو با مجله‌ی اشپیگل گفت: «من از قبل چیزی ننوشته بودم و یک شخص معمولی بودم، یک باشگاه جاز داشتم و هیچ نوشته‌ای خلق نکرده‌بودم.» در 33 سالگی دویدن را با سخت‌کوشی و پشتکار بی‌نظیر آغاز کرد. طعم حضور در مسابقه‌ی ماراتن را اول بار در سال 1996 چشید و خاطرات‌اش از پروسه‌ی دشوار دونده شدن را در کتاب «از دو که حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم» نوشت که در ایران با استقبال خوانندگان روبه‌رو شد.
سفارش:1
باقی مانده:2

شاهنامه‌ی فردوسی 9: پادشاهی کیخسرو

78,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 9: پادشاهی کیخسرو می‌خوانیم

رزم کیخسرو با افراسیاب و گرفتن گنگ‌دژ وقتی عمر شب تیره به پایان رسید و روشنایی همه‌جا را فرا‌گرفت، افراسیاب لشکرش را آراست. دیگر هیچ سوار تُرکی خواب به چشمش نیامد. وقتی از درون دژ صدای طبل برخاست، زمین آهن‌پوش و هوا تیره شد. شاه نیک‌نهاد به‌هنگام سپیده‌دم بر پشت زین نشست. آنگاه آمد و دور حصار گشت تا ببیند که چگونه باید نبرد کند. به رستم امر کرد تا چون کوهی به‌همراه سپاهش به یک سوی دژ بیاید. گستهم را در طرف دیگر نگه داشت و سمت دیگر را به گودرز فرخنده‌رای سپرد. در سمت چهارم نیز خود شاه با پیل‌ها و طبل و سواران جنگی قرار گرفت. آنگاه هر‌چه سپاهیان از ساز جنگ نیاز داشتند، به آن‌ها داد و نزدیک دژ آمد. کیخسرو به سپاهیان امر کرد تا دور‌تا‌دور حصار را خندق بکنند. هرکس در این کار خبره و در جنگ با دژ کارآزموده‌تر بود، دور دژ را گرفتند و هر حیله‌ای که می‌دانستند به‌کار بستند. خندق‌هایی به ارتفاع دو نیزه کندند تا تُرکان شب‌هنگام بر آن‌ها شبیخون نیاورند. بر هر در دژ دویست عراده گذاشتند و دویست منجنیق هم در پشت سپاه نگه داشتند. دویست چرخ با کمان بر هر در دژ گماشتند و در کنارش منجنیق‌ها را قرار دادند تا مانند ژاله بر سر دژ بکوبند. آنگاه شاه امر کرد تا دویست پیل را دور‌تا‌دور حصار قرار دادند. در زیر دیوار دژ چاله‌ای بود که کُنده‌ای را ستونش کرده بودند و دیوار دژ بر آن پایدار می‌ماند. آنگاه بر چوب‌ها نفت سیاه ریختند. شاه برای جنگ دژ چنین حیله‌ای به‌کار بست. چهره‌ی پهلوانان دژ از دیدن آن‌همه منجنیق و تیر به سفیدی گراییده بود. در زیر دیوار آتش و نفت و چوب بود و بالای دیوار گُرزهای گران و گیر‌و‌دار جنگ.

دور برگردان

6,000 تومان

معرفی کتاب دوربرگردان

کتاب دوربرگردان نوشته‌ی میثم کیانی، دربردارنده‌ی 10 داستان کوتاه جذاب و تأثیرگذار است که با درون مایه‌ای اجتماعی، جنگی، پلیسی و... شما را مجذوب خود می‌کند. داستان‌های «دوربرگردان» در فضاهایی کاملا شهری و اجتماعی اتفاق می‌افتد و یکی از آن‌ها هم در میدان جنگ ایران و عراق می‌گذرد. در مواقعی شما حس می‌کنید که مرز بین خیال و واقعیت در موضوعات داستان مشخص نیست. نوع روایت داستان‌های کتاب دوربرگردان یک حالت پیوستگی دارند. وقتی شروع به خواندن داستان‌های این کتاب می‌کنید، از زمان حال شروع می‌کنید و سپس اتفاقات گذشته گفته می‌شود و دوباره زمان داستان به حال پیوند می‌خورد. بعد از آن اتفاقات آینده روایت می‌شود و دوباره این چرخه دایره‌ای استمرار می‌یابد. زمینه‌ی روایات میثم کیانی داستان‌های موقعیت هستند، موقعیت‌های مکانی و یا حادثه‌ای چون جنگ و نبرد. او در نوشتن داستان‌های این کتاب، سعی کرده است فضاهای متفاوت را تجربه کند. تم و زمینه‌های معمایی، وهم، گوتیک، جنگی و... را می‌توان در این داستان‌ها مشاهده نمود. در کل، فضای داستان‌های کتاب دوربرگردان، به جز داستان «شبی خون» که تنها داستان جنگی آن است، دارای موضوعات اجتماعی می‌باشند. برای مثال داستان «نُت‌های خیس» درباره کودکان کار و آسیب‌های روحی و روانی است که این ضربه‌ها در آینده‌ی زندگیشان مشخص می‌شود. در نت‌های خیس از زمان حال شروع کرده و بعد به گذشته نگاه می‌کنید و گذشته‌ی یکی از همین بچه‌ها را می‌بینید و دوباره زمان حال او را بازبینی می‌کنید. در بخشی از کتاب دوربرگردان می‌خوانیم: سیزده گلوله و ترکش، راحت می‌تواند کار آدم را بسازد. وقتی دراز‌ به‌ دراز افتاده بود و از لای باریکِ چشم‌ها زل زده بود به کسی که سابق بر آن فرمانده‌ خطابش می‌کردند و حالا مقابل او، درست به همان حالت، می‌دیدش. دوباره به خودش این‌ها را گفت: سیزده گلوله و ترکش... و به فرمانده نگاه کرد که با او لحظه‌های آخرش را سپری می‌کرد. برای بار سوم از پایین تا بالا، حفره‌های پر از خون را یکی‌ یکی شمرد؛ سه‌تا در پاها و هفت گلوله در سینه و شکم، و با نیم‌چرخ سر به راست و چپ، جای سه زخم کاری هم در دست‌ها، در مجموع می‌شدند سیزده جای گِرد و جوشان از خون. می‌دانست تا تخلیه شدن کُلِ خون بدن کمتر از چند ثانیه فرصت دارد، ‌یک‌جا و بعد دیگر خلاص... سعی کرد آرام‌تر نفس بکشد تا خون کمتری از حفره‌ها بیرون بریزد. بین صدای انفجار‌ها و ناله‌هایی که اطرافش را پُر کرده بودند، تشخیص صدای زنی که در همان اطراف شیون می‌کرد، کار سختی نبود. جنس صدا ظریف بود و مهربان. انگار می‌شناختش. عکس صداهای دیگر. سرش را که به سمت صدا چرخاند، دوباره فرمانده را پایین پاهایش دید، کنار یک خاکریز، به او زل زده بود و داشت زیرلب چیزی زمزمه می‌کرد. می‌توانست بشنود. کلمه‌ها توی سرش بودند. انگار خودش باشد که چیزی می‌گوید. انگار لب‌های او بودند. شنیده بود در لحظه‌های آخر حواس انسان اعجاب‌انگیز عمل می‌کند، زورش زیاد می‌شود انگار. باور نمی‌کرد. خودش را آرام‌ آرام کشاند نزدیک فرمانده.