

کتاب سپيده دمان
130,000 تومان
کتاب «سپیده دمان» که محصول دورهی دوم آفرینش فلسفی و بلوغ فکری «فریدریش نیچه» محسوب میشود، در سال ۱۸۸۱ به چاپ رسید و به نظرات و عقاید این فیلسوف بزرگ در خصوص دین، اخلاقیات، متافیزیک و هنر میپردازد.
این کتاب که جملات قصار بسیاری دارد، از نظر درونمایه، پیرامون دو مسئلهی روانشناختی به تجزیه و تحلیل میپردازد: نخست مسئلهی هراس و دوم مسئلهی قدرت. این دو بنمایهی اصلی به هزار گونه سنجیده و تحلیل میشوند، بی آن که شما را به سرانجامی منطقی برساند. نیچه به هیچ وجه سعی نمیکند شما را به چیزی متقاعد کند و تصمیمگیری را به عهدهی خودتان میگذارد.
«سپیده دمان» را نمیتوان تک موضوعی قلمداد کرد و گویی این اثر یک پیشبینی برای دهههای آینده محسوب میشود؛ چراکه تقریباً به همهی موضوعاتی میپردازد که در آثار بعدیاش مورد بررسی قرار میگیرد. کتاب «سپیده دمان» در گروه آثار کمتر مطالعه شدهی نیچه قرار دارد؛ اما از نظر سبک، زبان و محتوا یکی از آثار درخور توجه وی محسوب میشود و سیر فکر فلسفی نیچه در آن، قابل مشاهده است.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
سپیده دمان
نویسنده | فريدريش نيچه | |
مترجم | علي عبدالهي | |
نوبت چاپ | 18 | |
تعداد صفحات | 432 | |
نوع جلد |
شومیز
|
|
قطع |
رقعی
|
|
سال نشر | 1380 | |
سال چاپ اول | ——- | |
موضوع |
جامعه شناسی
|
|
نوع کاغذ | ——- | |
وزن |
497گرم
|
|
شابک |
|
وزن | 0.497 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
هنر زنده ماندن
کتاب خاطرات بولیوی ارنستو چه گوارا
کتاب دگرگونی بزرگ
شازده کوچولو (جلد سخت)
چهار گوهر گزیده شعر شاعران حوزه ادبی عراق
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.