در قلمرو آفتاب
در كتاب در قلمرو آفتاب ، تاریخ ادبیات ایران از زمان((كوروش)) تا ابتدای مشروطیت ذیل چهار فصل بررسی میشود : ((از كوروش كبیر تا تسلط مسلمانان))، ((دوره خلافت عباسی))، ((استیلای مغول)) و ((ایران معاصر)) .مولف پس از معرفی كتیبههای به جای مانده از شاهان هخامنشی در نقش رستم و تخت جمشید، موضوعاتی نظیر ظهور زرتشت، ورود اسلام به ایران و حمله مغول توجه كرده و تاثیر هر یك از این حوادث را بر ادبیات ایران بررسی میكند .كتاب با ذكر وضعیت ادبی ایران در آغاز مشروطیت پایان میگیرد .مولف در این اثر ضمن برآوردن مثالهای متعدد برای آثار مختلف، درباره سبك شعرا و نویسندگان ایران اظهار نظر كرده و به ارزشگذاری آثار آنها میپردازد .گفتنی است در مواردی این آثار با آثار مشابه غربی مقایسه شده است .در پایان نمایه و كتابنامه ضمیمه گشته است
تئوری موسیقی
نشر چشمه منتشر کرد: کتابی برای آموزش موسیقی که میتوان گفت جزو برترین کتاب های موسیقی در این زمینه است. با زمانی ساده و بیان نکات مهم این رشته راهنمای خوبی برای هنرآموزان موسیقی خواهد بود.
«شوپنهاور» موسیقی را عالی ترین هنرها می داند چون بیش از سایر آنها از قید هدف های غیرهنری آزاد است. مهم ترین عاملی که به معنای اعم، پایه و اساس جدی در آموزش موسیقی به کار می رود، سلفژ است که از دو قسمت عمده تشکیل می شود: 1.قسمت عملی 2.
قسمت نظری (علمی) قسمت عملی شامل خواندن و تلفظ نت ها به شکل آوازی و به شکل وزن خوانی و قسمت نظری شامل شناخت کلیه ی علامت ها و قواعدی است که در طی قرون متمادی به منظور اجرای هرچه دقیق تر موسیقی به تدریج ابداع شده و تکامل یافته اند تا بتوان شناخت هنری را که واقعیتی درونی است و بیشتر جنبه ی عاطفی دارد با این علامت ها و قواعد، به شناخت علمی تبدیل نمود. -از پیش گفتار کتاب
حدیث های خیالی
۱. معرفی بیست حدیث خیالی که در مجمعالبیان آمده است بدینصورت که قول ابوجعفر طبری مفسّر معروف اشتباهاً بهعنوان حدیث ابوجعفر امام محمّد باقر(ع) معرّفی شده است. در این بیست مورد قولی که شیخ طوسی در تبیان از ابوجعفر طبری نقل کرده است طبرسی صاحب مجمعالبیان توهّم کرده است که مقصود از ابوجعفر امام محمّد باقر(ع) است و نظر طبری را بهعنوان حدیث امام معصوم در مجمع آورده است و این اشتباه بهتفسیر نورالثّقلین و المیزان و کتابهای دیگر نیز منتقل شده است.
۲. آیه «ماکانَ لِنَبیٍّ اَنْ یکونَ لَهُ اَسْری حَتّی یثْخِنَ فِیالْاَرْضِ» اشتباه تفسیر شده و مفسّران عموماً گفتهاند: معنای آیه این است که که آنچه در جنگ بدر انجام شد که از بعضی اسیران به دستور پیامبر(ص) فدیه گرفتند و آزاد کردند و بعضی را بیفدیه آزاد کردند این کار نامشروعی بود و حکم خدا این بوده است که همه اسیران قتل عام شوند. در این کتاب روشن شده است که هرگز حکم خدا این نبوده است که اسیران قتل عام شوند.
۳. در تفسیر آیه «اُحِلَّ لَکمْ لَیلَةَالصِّیامِ اَلرَّفَثُ اِلی نِسائکمْ...» اکثریت قریب بهاتفاق مفسران گفتهاند: اوّل حکم خدا این بود که در ماه رمضان اگر کسی افطارنکرده میخوابید سحری خوردن بر او حرام میشد و باید گرسنه روزه بگیرد تا اینکه کارگری افطارنکرده خوابش برد و بیسحری روزه گرفت و فردا درحین کلنگزدن از شدّت ضعف بیهوش افتاد و بهدنبال این حادثه با نزول آیه مزبور این حکم پرمشقّت نسخ شد. در این کتاب ثابت شده است که این مطلب حقیقت ندارد و این آیه حکمی را نسخ نکرده است.
۴. مفسران عموماً گفتهاند: قرآن دو بار نازل شده است: یکبار بهطور یکپارچه به بیتالمعمور در آسمان نازل گشته و بار دیگر تدریجاً در مدّت بیست سال به رسول خدا(ص) وحی شده است. در این کتاب ثابت شده است که قرآن فقط یکبار آنهم تدریجاً در مدّت بیست و سهسال بر رسول اکرم(ص) نازل شده است و نزول قرآن به بیتالمعمور افسانهای بیش نیست.
۵. فقهای شیعه به استناد یک حدیث جعلی آیه ۳۳ مائده (آیه محاربه) را به اسیران جنگی مربوط کرده و گفتهاند: آن دسته از اسیران که قبل از ختم جنگ دستگیر میشوند باید قتل عام شوند. در این کتاب ثابت شده است که این مطلب حقیقت ندارد و مدرک آن فقط یک حدیث جعلی از یک راوی دروغگو است و فقها فریب این راوی کذّاب را خورده و بهاجماع چنین فتوای ظالمانهای را صادر کردهاند!
پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم
معرفی کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم
جوردی سییرا ای فابرا در کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم داستان پسر نوجوانی به نام فلیپه را به تصویر میکشد که مامان و بابای او دست به اعتصاب زدهاند. به این معنا که دیگر هیچکدام از وظایف پدری و مادریشان را انجام نمیدهند. متعجب شدهاید، مگر نه؟! با فلیپه همراه شوید و ببینید چرا و چگونه چنین چیزی رخ داده است...دربارهی کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم
کتابی که پیش روی شماست، به نام پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم (Querido Hijo: Estamos En Huelga) نوشتهی جوردی سییرا ای فابرا (Jordi Sierra I Fabra) رمانی برای نوجوانان است. این اثر ذیل مجموعهای به نام پسر عزیزم منتشر شده که در آن، داستان پسری نوجوان به نام فلیپه و چالشهای او با خانواده، دوستان و مدرسهاش روایت میشود. پیش از آن که به شما بگوییم ماجرای کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم چیست، اجازه دهید ابتدا شما را با فلیپه آشنا کنیم. فلیپه پسر نوجوانی است که پدر و مادرش از دست کارهای او ذلّه شدهاند! راستش را بخواهید، فلیپه نه در کارهای خانه کمک میکند، نه حتی به امور شخصی خودش رسیدگی میکند. هر سال در درسهایش تجدید میآورد و با همهی اینها سربههوا و بیمسئولیت هم هست! داستان کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم (We Are on Strike) از آن جا آغاز میشود که پدر و مادر فلیپه تصمیم میگیرند اعتصاب کنند و کاری به کار پسرشان نداشته باشند. با توجه به این اعتصاب، فلیپه و پدر و مادرش دیگر حقی نسبت به یکدیگر نداشتند؛ فلیپه فقط حق غذا، تختخواب و گاهی یک بوس داشت (چون به هر حال پسرشان بود!)، اما نه هیچ چیز بیشتر... راستش را بخواهید، داستان از چند روز قبل شروع شده بود. درست از همان روزی که پدر و مادر فلیپه با او چنان دعوایی کردند که بیا و ببین. ماجرا همان باید و نبایدهای همیشگی بود. اینکه چرا فلیپه از فرصتهایش استفاده نمیکند، چرا نمیفهمد که اگر همینطوری پیش برود، به هیچ جا نخواهد رسید، چرا با بال زدن یک مگس هم حواسش پرت میشود. که باید درس بخواند، که فرصتها را از دست ندهد، که همهی کارها را نگذارد برای لحظهی آخر، که تابستان در یک چشم به هم زدن تمام میشود و از اینجور حرفها. حرفهایی که هر سال میزدند، اما امسال به خاطر دوتا تجدید شدَّتَش بیشتر بود. اما همانطور که احتمالاً خودتان حدس میزنید، گوش فلیپه به این حرفها بدهکار نبود که نبود. سه ماه تا امتحانات سپتامبر مانده بود. نمیخواست از همین الآن بنشیند سرِ درس و مشق، آخر تازه مدرسهاش تمام شده بود. به استراحت نیاز داشت!!... به هر روی، مامان و بابای فلیپه که متوجه شدند او قرار نیست از کارهای بدش دست بردارد، تصمیم گرفتند اعتصاب کنند. میپرسید اعتصاب پدر و مادرها دیگر به چه شکل است؟ خب، ما به شما میگوییم. اعتصاب یعنی این که دیگر مامان رأس ساعت نُه صبح، فیلیپه را با این بهانه که «اگر زیاد بخوابی، همهی ساعتهای روزت را از دست میدهی» از خواب بیدار نکرد. بعد هم که فلیپه تصمیم گرفت برود فوتبال بازی کند، هیچ مخالفتی با او نداشت. وقتی هم که دید تیشرت فلیپه کثیف، چروک و پُر از لکه است و بوی وحشتناکی هم میدهد، خم به ابرو نیاورد. در واقع، قرار بود که مامان تیشرت ورزشی فلیپه را بشوید، اما از آن جا که در اعتصاب به سر میبرد، این کار را انجام نداده بود و به نظر نمیرسید اهمیتی به این موضوع بدهد. البته باید به شما بگوییم که فلیپه هنوز نفهمیده بود چه اتفاقی افتاده. گمان میکرد مادرش دچار زوال عقل شده که این چنین نسبت به کارهای فلیپه بیتفاوت رفتار میکند! فلیپه آنجایی متوجه شد اتفاقی عجیب در حال رخ دادن است که موقع بیرون آمدن از خانه، مادرش هیچ صحبتی با او انجام نداد. در حالت عادی باید با مادرش بحث میکرد، تعهد میداد که سروقت برمیگردد، قسم میخورد که خوب رفتار میکند، که خودش را توی دردسر نمیاندازد، که اگر چراغ راهنمایی برای عابران سبز بود، از خیابان رد میشود و یک عالم چیز دیگر. اما این بار زمانی که فلیپه جلوی در و خطاب به مادرش گفت «من رفتم!» مادرش با یک «بسیار خُبِ» ساده و مختصر جوابش را داد. نه هیچ ممانعتی، نه هیچ درس اخلاقی، هیچیِ هیچی. خلاصه این که پدر و مادر فلیپه داشتند در حد المپیک به او بیمحلی میکردند. فلیپه که در ابتدا از شرایط تازه راضی بود، کمکم متوجه شد که قضیهی پیشآمده چندان هم مطلوب نیست. همین شد که سعی کرد راهی برای شکستن اعتصاب پدر و مادرش بیابد. دوست فلیپه، آنجل، به او گفته بود آنهایی که اعتصاب میکنند، اول تحت فشار قرار میدهند تا بتوانند حقوقشان را مطالبه کنند، ولی در نهایت مذاکره میکنند، اما به نظر نمیرسید که پدر و مادر فلیپه قصد مذاکره داشته باشند... پس آن روز کی میرسید؟ طاقت فلیپه طاق شده بود... بد نیست اشاره کنیم که زیمنا مایر تصویرگری کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم را بر عهده داشته است. مجموعهی پسر عزیزم به چندین زبان ترجمه شده؛ این کتاب را در ایران، زهرا سادات جدغریب به فارسی برگردانده و نشر کتاب چ (واحد کودک و نوجوان نشر چشمه) آن را ذیل مجموعهی داستانهای ونوشه به انتشار رسانده است. گفتنیست چاپ نخست این کتاب در زمستان 1398 صورت گرفته است.بیرون در
کتاب «بیرون در» رمانی نفسگیر از محمود دولتآبادی است. شخصیت اصلی این رمان زنی سیوپنجساله به نام آفاق است. نویسنده برشی کوتاه از زندگی آفاق را در کشاکش روزهای پس از انقلاب روایت کرده است.
مخاطب در این رمان به همراه شخصیت اصلی در جستوجوی مردی است که آفاق دیدار کوتاهی با او داشته و اکنون درصدد پیبردن به دلیل این ملاقات است.
جنس روایت این رمان صد و چهل و چهار صفحهای متفاوت است. طوری که یکسره و بیتوقف داستان میگوید و حتی فصلبندی ندارد.
با شروع مطالعهی کتاب، ناگهان به وسط داستان پرت میشوید و به تدریج باید باحوصله، تکههای گمشدهی این پازل را بیابید و کنار هم بچینید.
دولتآبادی، متولد ۱۳۱۹و خالق رمان بلند دهجلدی کلیدر است. او نویسندهای رئالیست است و شخصیتهای آثارش غالبا با موضوعاتی چون جنگ و دیگر مسائل تاریخی و سیاسی دست به گریباناند.
اگر به سبک نویسندگی محمود دولتآبادی علاقه دارید، بیشک از خواندن این کتاب لذت خواهید برد.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «این هم صبح. صبح آمد و روشنایی پهن شد روی درودیوار حیاطی که یک لنگه از در قدیمی فلزیاش کج -همچنان کج نیمهباز بود - انگار که باقی مانده بود نیمهباز چنان که لنگهی سنگین در خودش را فروانداخته بود و نیمی از لبهی پایینیاش گیر کرده بود توی زمین و خیلی زور میخواست که آن را از زمین جدا کنی و بکوشی چفتوجفتش کنی به لنگهی سالم ایستاده که آن لنگه هم در جای خود خشک شده بود و ده سانتی خاکوگل خشکیده آن را توی خودش قالب گرفته، بینیاز انگار به بازوبسته شدن.»
پدر سالاری جدید
کتاب پدر سالاری جدید، دربردارنده نظریهای درباره تغییرات تحریف شده در جامعه عرب است. این کتاب نگاهی به وقایعی میاندازد که در دنیای عرب رخ میدهد و به نام پدر سالاری جدید شناخته میشود. این اثر حاصل سالها تلاش، تحقیق و تدریس نویسنده در دانشگاه است و با رویکردی انتقادی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی سنتی و مدرن جهان عرب را مورد بررسی قرار میدهد.
در سال 1989 این کتاب به زبان عربی و در سال 1996 به زبان فرانسه منتشر شد و بر محیط روشنفکری و تحقیقاتی جهان عرب تأثیر به سزایی داشته و توانسته است راه جایگزینی برای درک جامعه عرب به دست دهد.
از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم
سرسختها و سختکوشها به زندگی باج نمیدهند. استوار و خدنگ در مقابل آن میایستند و تا به هدفشان نرسند، دست از تلاش کردن بر نمیدارند. هاروکی موراکامی، نویسندهی برجستهی ژاپنی که کتاب او «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم»، توسط مجتبی ویسی ترجمه شده، یکی از آنهاست.
او در سال 1949 - اواسط قرن بیستم - در خانوادهای فرهیخته به این دنیا قدم گذاشت. در کودکی زیر نظر مادر و پدرش که در دانشگاه ادبیات ژاپنی تدریس میکردند با موسیقی و ادبیات روسیه و به طور کلی فرهنگ غرب آشنا شد و آثار نویسندگان بزرگ مثل کافکا، فلوبر، دیکنز، وونه گات، داستایوفسکی، جک کرواک، بالزاک و ... را مطالعه کرد.
نویسندهی «پین بال 1973» پس از پایان دورهی متوسطه، در سال 1968 مطالعهی هنرهای نمایشی را در دانشگاه واسدا شروع کرد. دو سال بعد، در سال 1971 ازدواج کرد و مثل همسرش که فروشگاه صفحهی موسیقی داشت، او هم کافه و باری که در آن موسیقی جاز نواخته میشد، تاسیس کرد.
موراکامی در 29 سالگی نویسندگی پیشه کرد. در گفتوگو با مجلهی اشپیگل گفت: «من از قبل چیزی ننوشته بودم و یک شخص معمولی بودم، یک باشگاه جاز داشتم و هیچ نوشتهای خلق نکردهبودم.»
در 33 سالگی دویدن را با سختکوشی و پشتکار بینظیر آغاز کرد. طعم حضور در مسابقهی ماراتن را اول بار در سال 1996 چشید و خاطراتاش از پروسهی دشوار دونده شدن را در کتاب «از دو که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» نوشت که در ایران با استقبال خوانندگان روبهرو شد.