تاریخ و فرهنگ باستانی ایرانیان و شاهنامه فردوسی
شاهنامه روایتگر تاریخ ملی ایرانیان و گزارنده جهانبینی و یزدانشناسی، ارزشهای اجتماعی و آیینهای گرانپایه و، در یک کلمه، بازتاب فرهنگ پدید آمده در میان ایرانیان از روزگار آغازین و گاه باستان و رساننده پایایی و پایندگی آن در گذر هزارههاست. همچنین شاهنامه، بیش از آنکه راهنمایی برای آموزش شعر و شاعری و سرودهای سراسر اندرز و حکمت و درس زندگی و پیروزی و کامیابی باشد، بازتابی است از نگاه ایرانیان به هستی.
درباره شاهنامه اگر چیزی جز این گفته شود، کم مهری به کسی خواهد بود که برای بزرگی ایرانیان سی سال رنج و تلاش را بر خود هموار ساخت. انگیزه ما برای پرداختن به «تاریخ و فرهنگ ملی» خود روشن ساختن ویژگیهای ما مردم بس نشیب و فراز دیده و آشکار کردن هویت ملیمان بوده است؛ هویتی که در پاسداری از این آب و خاک همواره بُرندهترین ابزار و خار چشم ستیزهگران با این ملت شناخته شده است.
پیکر فرهاد
رمان معروفی، صدا و پیکر و عاطفه و مقام زن را به او بازمیگرداند. رلف اشپنلر ـ تاگ اشپیگل متن، یک تکگویی بلند از زن تابلو نقاشی است. نامهی عاشقانهی تردیدآمیزی است برای معشوِ که مانند «اولیس» جیمز جویس در آن حال و گذشته درهم میآمیزند. زود دویچه سایتونگ گفتگوی او با دو چهره مهم ادبیات فارسی، هدایت و نظامی، یک بار دیگر نشان میدهد که گفتمان ادبی ــ که در واقع همواره بحثی عاشقانه است ــ بدون وجود زن به عنوان واسطه قابل درک نیست. کتی سارنگین ـ بازِلر سایتونگ
پیش پرده و پیش پرده خوانی
احمدی در فصل شروع کتاب «پیش پرده و پیش پرده خوانی» تاریخچهای درباره چگونگی شکلگیری هنر پیشپرده خوانی و همچنین ترانههای فکاهی در ایران به مخاطبان ارائه داده است.
فرهنگ بر و بچههای ترون( کلمههای ویژه، واژهها، اصطلاحات و ضربالمثلهای تهرانی)، من و زندگی ( خاطرات مرتضی احمدی)، کهنههای همیشه نو (ترانههای تخت حوضی)، پرسه در احوالات ترون و ترونیا، نام آثار دیگر مرتضی احمدی که توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.
پرسه دراحوالات ترون و ترونیا
مرتضی احمدی هنرمند معاصر دلبستگی خاصی به سرزمینش ، زادگاهش و بچهمحلهایش دارد و به قول خودش ریشهاش تو این خاک گیر کرده است . او اینبار خاطرات خودش را از شهر تهران ، بچهمحلهایش و علایق آنها بازگو کرده است : « یه چَن روزیه که تو چاردیواری سوت و کورم . دقّه دقّه با خودم وَر میرم ، وِر میزنم ، اونم واس خاطر زادگاهم که هر تیکهشو غربتیها بدون تیر و تفنگ به جونش افتادن و چپوش کردن ، حتی تهتوآشم مفت خود دونسن و هپروش کردن . اگه من از زادگاهم و بر و بچههاش میگم بهم ایراد نگیرین . » کتاب « پرسه » سیری در احوالات خاطرات گذشته این هنرمند است که با شیوهای خاص روایت شده است . بازیهای دست جمعی ، شخصیتهای تهران قدیم ، دلخوشیها ، و همه و همه در این کتاب برای کسانی نوشته شده که دلبسته این آب و خاکند . از مرتضی احمدی پیش از این کتاب من و زندگی (خاطرات ) ، کهنههای همیشه نو (ترانههای تخت حوضی ) و فرهنگ بر و بچههای ترون منتشر شده است .
حالا کی بنفشه میکاری؟
مسواک آب کشیده را تکان تکان میداد تا آبش بپرد که اسفند از در نیمه باز دستشویی سرک کشید ، ابرو بالا برد و به مسخره گفت : « وقت خواب است یا وقت مهمانی ؟ » مسواک سر به پایین را نیم چرخی در هوا داد و رو به دماغ نوک تیز اسفند گرداند و تکاند . با تقلید صدای تو دماغی جناب ناظم گفت : بچههای خوب قبل از رفتن به مهمانی مسواک میزنند تا دهانشان بو ندهد . شیر فهم شد ؟ اسفند بی خنده نگاهش کرد و آرام گفت : هیچم بلد نیستی ادا دربیاوری و تند دور شد . عوضش تو خوب بلدی آدم را خیط کنی . . . و باقی حرفش را خورد . توی دلش به خودش آفرین گفت که نگفته است درست مثل باباجانت ! درس بعدی خودآموزهای تربیت فرزند به متد غربی میشد که « تغییر موضوع » باشد . در گنجه آینهدار بالای دستشویی پی برق لب گشت و گفت : من دیگر حاضرم . میشود لطفاً بابات را صدا کنی ؟ قرار بود آنجا باشیم ، حالا کی هست ! صدای بلند اسفند از اتاق نشیمن ، سوار بر صدای دائمی تلویزیون شنیده شد . « حالا کی بنفشه میکاری ؟ » جدیدترین رمان فرشته مولوی است که در ٢٠٨ صفحه راهی بازار نشر شده است .
تمشک های ناظر
((تعقیبم کردی، آهان ؟خواستی بینی کجا می ره این دختره تنها تنها ...)) موهای فرش راچنگ می زند به پشت. تارهای صوتی اش را کشیده تر (زنانه تر) می کند. ((نکنه شیطون، خواستی خودت تنها تنها بادختره...)) کرم های شبتاب پریده اند توی چشم هایش. برای به بند کشانیدن یک زن اثیری همه مقدمات فراهم است: چله نشینی ای که تنها ده روز به پایانش ماند است ، زنی دور ازدسترس باخال نزدیک به قوزک پایش . وبشرا. دختری که شبوار جین می پوشد ودرهمین نزدیکی است. ((تمشک های ناظر)) بر مرز واقعیت ورؤیا پیش می رود، رؤیایی حقیقی تر ازواقعیت وواقعیتی رؤیایی.
این تنهایی لعنتی
این رمان موضوعی اجتماعی روانشناختی دارد، سه شخصیت اصلی دارد، بابک، آسمان و خیال. از سه نسل دهه ٥٠،٦٠ و ٧٠ که از تنهایی خود میگویند و درگیر تضادی درونی و اجتماعی هستند. فوژان برقیان نویسنده این کتاب، فعال در زمینه رمان، داستان کوتاه، نقد، ترانهسرا و نقاش است. در قمستی از کتاب می خوانیم: غرق بهت تماشاش کردم. مثل مار زخمخورده زهرش را ریخت و به اتاق پناه برد. رهاش کردم و به خودم برگشتم. به روزی که گذرانده بودم. به خیال که تنهاییاش را به رختخواب میبرد و نمیدانستم چرا. به بابک که دهه چهلمش را میگذراند و نه آنقدر دور بود که خیال را نبیند، نه آنقدر نزدیک که دستهاش را بگیرد. و به خودم، خود معلقم. از تنِش امروز فرصتی برای زنگ زدن به نیلو پیدا نشد. گرچه میترسیدم از اینکه بدانم چه به سرش آمده. تلفنم را دیر جواب داد: «خوبی؟» «کِی ولت کردن؟»
ریخت شناسی قصه های قرآنی
تلقی کتاب «ریخت شناسی قصه های قرآن» از عبارت «ریخت شناسی» فرم شناسی اثر است با توجه به مضمون در قالب یک شکل هندسی ترسیم شده به گرد هسته ای مشخص. شناسایی ریخت کهن الگویی قصه، معرفی قصه در عهد عتیق و عهد جدید، استخراج آیات مربوط به هر قصه در قرآن مجید، طبقه بندی اطلاعات هر قصه و بررسی محتوایی ـ فرمی قصه هایقرآن از ویژگی های این کتاب است.
در این کتاب دوازه قصه بلند قرآنی از منظر فرم و مضمون بررسی شده اند؛ بررسی ای که می تواند خوانشی محسوب گردد، که ساختار را نیز در خدمت تاویل متن می شناسد و بر آن است که متن را با یاری گرفتن از فرم بازخوانی کند.
وقتی کلاغ ها می رقصند
مجموعه داستان وقتی کلاغها میرقصند از هشت داستان کوتاه تشکیل شده است. زمینه اصلی داستانها اجتماعی است. داستانها در فضایی وهمآلود شکل میگیرند و با تغییرات محسوسی که در هر داستان رخ میدهد ذهن خواننده درگیر موضوعات اصلی میشود. شخصیتهای داستانی این کتاب همواره با کابوسهایی درگیرند که از درون شخصیت آنان برخاسته است: «دستکش دستم میکنم تا مبادا جاهای دیگر بدنم هم اینطور بشود. گاهی اوقات روی صندلی خوابم میبرد و وقتی بیدار میشوم میبینم دستکشها خالی خالیاند. وقتی پاییز میرسد اوضاع بهتر میشود میتوانم روبهروی تیغه نوری که از سقف گلخانه میآید پایین بنشینم و به رنگ گلها نگاه کنم که چقدر زیر این نور بی حال شگفت انگیز به نظر میرسند. آن وقت یادم میرود که دستهایم از توی دستکش ریختهاند بیرون.»
«مریم فرهادی» متولد١٣٦٧ پیش از این کتاب «کفترباز» را در سال ١٣٨٨ منتشر کرده و حالا با این کتاب قصد دارد وقایع متوهم و در عین حال واقعی را به تصویر کشد
هولا… هولا
«هولا... هولا» ٩ داستان کوتاه است که ناتاشا امیری آن را نوشته است. او از زبان کره اسبی این داستان را روایت میکند: «اسم مادرم «دلیله» بود. تیمورخان خیلی وقتها مهمانانش را میآورد تا مادرم را تماشا کنند. ولی آنها به من نگاه میکردند و با انگشت نشانم میدادند، پُشت نردههای سفید بودند که نزدیکشان شدم. یکی از گوشهایم را عقب بردم و دیگری را جلو آوردم. دستهایشان را گرفتند جلوی پوزهام. بو میدادند، بوی عرق بدنشان که با پِهِن ما قاطی میشد. یک دفعه چهار نعل دور شدم. مادرم سُم به زمین کوبید که به آدمها نزدیک نشوم. ولی من جفتک انداختم و باز نزدیکشان شدم.
«ماسکوت»، «ویشتاسب روشنفکر»، «مادربزرگ گفت: می ارزید؟»، «بعد از صد سال مردی»، «هولا... هولا»، «موش کور»، «و دیگر بین ما نیستی»، «هفت کلام آخر اردشیر» و «سنبل الطیب» نام داستانهای این مجموعه هستند. پیش از این از ناتاشا امیری کتابهای بامن به جهنم بیا و عشق روی چاکرای دوم منتشر شده که کتاب عشق روی چاکرای دوم برنده جایزه ادبی اصفهان در سال ٨٧ شده است.