شهریور هزار و سیصد و نمی دانم چند
داستان حاوی سه بخش از زندگی زنی آشفته که وقایع و رویدادهای زندگیاش را در دوران قبل از سال ٥٧، انقلاب ٥٧، و بعد از آن به خصوص جنگ و پیامدهای آن بازگو میکند. در قسمتی از این کتاب میخوانیم: حال و هوای این شهر با این فاصله کم با شهر من به اندازه فاصله این دنیا و آن دنیا. شاید هم بهشت و جهنم. مردهای شهر من. عمویم. یک دیکتاتور. اگر زنی اسم سینما را بیاورد، از نظر او خونش مباح است.
تازه او که یک آدمِ باسواد است و از تودهایهای سال سی و دو. کلی هم به خودش افتخار میکند. با وجود آنهمه نوازش که از کودکی جای دستهاش روی سرم باقی مانده. و تنها حامی ما از دور و نزدیک. و همیشه تاریکی، تنهایی و بیپدری را برایمان از جان مایه گذاشته. ولی ترسی از او با من است. همیشه احساس میکنم پشتِ سرم دارد راه میآید و مرا میپاید. همین حالا اگر پیدایش شود؟!... این رمان برنده پنجمین دوره جایزه پروین اعتصامی و همچنین نامزد نهایی جایزه دوسالانه مهرگان ادب، ٩٢ است.
نقدی بر این کتاب
آب خوردن مورچه
«آب خوردن مورچه» دومین کتاب از سهگانه جدید یاشار کمال با عنوان «قصهجزیره» است. نخستین کتاب از این سهگانه پیشتر تحت عنوان «بنگر فرات خون است» منتشر شده بود. کتاب دوم روایتگر فاجعهای است که میلیونها انسان را از سرزمین شان میراند و اکنون این انسانهای رانده شده در تلاشند تا خود و هویتشان را باز یابند. آنها میخواهند سرزمین بیگانه را به جبر زمانه وطن سازند. یاشار کمال نویسندهای است که فضای داستانهایش اکثراً در روستاهای کشورش رخ میدهد اما روستایینویسی او برای خواننده کتاب از هر ملیتی که باشد قابل درک است. نگاه او همیشه رئالیستی است اما این دلیلی نیست که به سراغ مکتبهای دیگر نرود. مترجم کتاب «علیرضا سیفالدینی» پیش از این در کارنامه خود ترجمه جلد اول «قصهجزیره» یاشار کمال، «زخمی» اردال و «عشق روزهای بلوا» نوشته احمد آلتان را دارد.
زیر چتر شیطان
محمد ایوبی نویسنده نام آشنای جنوبی این بار داستانی را روایت میکند که شخصیتهای اصلیاش مردم کوچه و خیابانهای شهرش است. «کودک محو میبیند سایهروشن انگار و انبوه، لکن محو. مرد، او را میدهد به دست دیگر و جوری میگذاردش که چانه کوچک و لطیفش بر شانه استخوانی نخورد. کودک حس میکند زمین جابجا میشود و هراس میکند، اما مرد دست چپ را میگذارد پشت کمر کودک و بفهمی نفهمی فشار میدهد تا کودک حس کند دستی بزرگ و استخوانی محافظ اوست. بوی نرمتاب رود میآید. اول کودک نمیشناسد این بو را. بار اولی است که بوی آب و آفتاب را با هم به مشام میکشد. مرد، آه میکشد و ...» ایوبی از جمله نویسندگانی است که نثر او فضای گرم و صمیمی جنوب کشورمان را تداعی میکند.
سگ خارجی
راوی داستان، سرگشته از نسل جنگ، تاریخ زندگی جستجوگرانهاش را که آغازش مقارن با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است، به دنبال گمشدههایش تا زمان حال امروز ایران معاصر پی گرفته است. گمشده یا گم کردههایش هم انسانهایی هستند که از او دور ماندهاند و هم هویت خانه و زندگی جا مانده در کودکی و نوجوانیاش: «مدتی است احساس معلق شکست دارم، یک شکستِ بد و دور. انگار این احساس را از خیلی وقت پیش داشتهام. نمیدانم چرا گفتم «معلق». مثل حسهایی که برای همیشه در ذهنمان میمانند اما گاهی چون فراموششان میکنیم فکر میکنیم رفتهاند و به محض تکرار حادثهای، به سرعت برق و باد میریزند توی ذهنمان، لابد همین نزدیکیها بودهاند و جای دوری نرفته بودند...» سگ خارجی روایت روح شرحه شرحه آدمهایی است که در حیرت و تعلیقی ناشی از همان حیرت روزگار میگذرانند.
دختر (راوی) که میخواهد خانوادهاش را گردِ هم آورد و نجات دهد... تا دختری کُردِ عراقی که آوارگیاش سر آوارگان این سوی مرز خراب میشود... تا برادرانی که هر یک به شکلی میروند و دیگر بر نمیگردند، گم میشوند، حتی به زندگی برگرداندن برادری که به ظاهر هست، جایی نرفته، اما در حقیقت نیست... نوجوانی گُنگ که در ذهن و زبان خویش گم شده... تا دخترانی که بعد از جنگ تازه یادشان آمده میشود زیبا هم بود و شاد هم بود و دوست هم داشت و نخلستانها و هورهای جنوب را از یاد برد و توأمان در یاد داشت تا حکایت مادری که پیراهن سیاه عزا، دیگر، پوستی است بر تناش، بر موجودیت و بر زندگی بی اهمیتش... رمان سگ خارجی روایت بوکشیدن است. بوهای شیرین و شاد، تلخ و نوستالژیک و گاهی گس و سوزاننده و حیوانی! مثل بوی سوزان سگی که ذره ذره جان میکند و میخندید!
سامار
رمان سامار روایتگر دو داستان موازی از زندگی دو زن است. "چمان بانو" زنی سنتی در دوران حکومت پهلوی اول و «شیدا» زنی مدرن در روزگار فعلی. نقطه مشترک این دو زندگی نشأت گرفته از روایت خیانتهای دو سویهای است، معلول ناتوانی این دو زن در زایش و فرزند آوری. «سامار» دغدغههای این دو زن را با توجه به تفاوتهای بارز در سبک زندگی و بستر اجتماع از پس این ناتوانی و مصایب متعاقب آن به خواننده ارائه میکند: «دست چپم را میگذارم زیر گوشم. صدای تالاپ تالاپ قلبم را میشنوم. چقدر دلم برایش میسوزد. باید حداقل یکی دو باری توی این همه سال خواسته باشد گوشهای لم بدهد و نفسی تازه کند و مسئولیتش را بیندازد گردن دیگری. چشمهایم را که میبندم دو تا قطره اشک همزمان از دو چشمم میچکد. اشک چشم راستم پشت سد بینیام گیر میکند. مهران میپرد وسط میلباکسم. وسط خوابهایم. وسط کوبش قلبم.»
«سامار» دومین رمان الهام فلاح پس از "زمستان با طعم آلبالو" است.
سنگ و سایه
داستان سنگ و سایه گونهای یارکشی پیش از بازی بود که از هر بازیای زیباتر مینمود و کودک میخواست که بازی هرگز آغاز نشود، همچنان ایستاده باشند پشت به مهتاب، چشم به سایهها که بر زمین افتاده بودند. چنین نمیشد. سردستهها سنگ به سایۀ دلخواه خود میانداختند و یارگیری آغاز میشد. گاه پیش میآمد که سنگ بر سایۀ کودک میماند اما او از جا تکان نمیخورد. دلش میکشید سنگ پیوسته در راه باشد و سایه در خنکای خاک مهتاب گرفته، بماند.
شیوۀ دیگر برای یارگیری، «چُرچُر، دست پُر» بود. بدین گونه که سردستهها در کنار هم میماندند و بچهها دست به گردن هم انداخته دور میشدند و با هم میخواندند که یکی ماه باشد و دیگری ستاره، یا یکی آسمان باشد و دیگری آفتاب.
پس از اینکه «واخواندن» انجام میگرفت، دوتایی به سردستهها نزدیک میشدند، میگفتند: «چُرچُر» سردستهها میگفتند: «دست پُر!» میگفتند: «کی میخواهد ماه؟ کی میخواهد ستاره؟». (ازمقدمۀ کتاب )
نشر ققنوس از محمدرضا صفدری پیش از این کتاب «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» را منتشر کرد که برندۀ رمان برگزیده سال 81 منتقدان و نویسندگان مطبوعات و
مارمولکی که ماه را بلعید
«مارمولکی که ماه را بلعید» روایتی است طنز که ضمن سرگرم کردن خواننده قصد به چالش کشیدن وقایعی از تاریخ شاهان قاجار و البته پهلوی را دارد. وقایعی که همگان با آنها آشنایی داریم و بارها و بارها در بارهشان خواندهایم و نوشتهایم، اما نویسنده اینبار بهگونهای دیگر و از زاویه دیدی متفاوت به آنها نگریسته است. وقایعی مانند قضیه تحریم تنباکو و چگونگی شکلگیری آن و تبعاتی که از پی آن آمده، قتل ناصرالدین شاه در حرم شاهعبدالعظیم، استنطاق میرزا رضای کرمانی ـ البته اینبار در داستان قاسم شکری خود ناصرالدین شاه در جلسه بازجویی میرزا حضور دارد ـ جریانات فکری آن دوره مثل فراماسونری، نهضت مشروطه و وقایع ریز و درشتی که با آنها در ارتباط بوده است و دیگر اتفاقاتی از تاریخ فارس که با عنصر تخیل و طنز همراه شده است.
راوی داستان، نویسنده دورگهای است فرانسوی ـ اسپانیایی تبار ـ با نام ساختگی «ژان ژاگ ژی گاردیو» که با طنزی منحصر به فرد و نگاهی بیطرفانه وقایع مورد بحث را به چالش میکشد. البته به گفته راوی، قرنها از وقوع این اتفاقات گذشته و حالا این روح اوست که در دنیای پس از مرگ روایتگر داستانی است که سلسلهوار تا ابدالاباد تکرار میشود. «قاسم شکری» پیش از این کتاب «بوی خوش تاریکی» را نوشته که برنده جایزه کتابهای متفاوت «واو» در سال ١٣٨٧ شده است.
ماجرا از این قرار بود که . . .
همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، وقتی زیادی ناراحت میشوند از چشمشان اشک میآید ، موقع خنده صدایی شبیه هقهقی سرخوشانه از گلو بیرون میدهند و وقتی هم به سفر میروند سعی میکنند سر خودشان را با دیدنیهای شهر تازه گرم کنند . همه شهرها هم ، تقریباً همه شهرها ، برای خودشان دیدنیهایی دارند و شنیدنیهایی . . . و البته بوئیدنیهایی و . . . صد البته خوردنیهایی . گفتن ندارد که بعضی شهرها و بعضی آدمها هم اینطور نیستند . بعضی شهرها را جان به جانشان کنی نمیتوانند به معنای سرگرمکننده قضیه ، سرگرمکننده به حساب بیایند .
یک نفر هم هست که جان به جانش کنی نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، خوشحال یا ناراحت بشود . یعنی نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها گریه کند یا بخندد . این آدم برای سرگرمی هم روشهای خاص خودش را دارد ، اینطور که واقعاً نمیتواند مثل همه آدمها ، تقریباً همه آدمها ، مثل آدم سر خودش را گرم کند . . . . گندش را بالا میآورد ، کوچکترین اتفاقی میتواند باعث شود شاخ دربیاورد و پاش بیفتد واقعاً شاخ هم درمیآورد ، واقعاً یک شاخ واقعی ، جداً یک شاخ جدی . حالا تصور کنید این یک نفر تصمیم بگیرد برود به یکی از آن بعضی شهرها . . . . خب ، این ماجرای همان یک نفر است در یکی از آن بعضی شهرها .
ما در عکسها زندگی میکنیم
ناشر: هیلا
رمان « ما در عکسها زندگی میکنیم » ماجرای دختری است به نام پری که نیمی از زندگیاش را در ایران گذرانده است و خیلی عاشق حرفه عکاسی است . او رابطه خاصی با مادربزرگش دارد . پری از سالهای دور عاشق عکسهای سیاه و سفید بوده اما نامزدش این عکسها را دوست ندارد . حتی برایش این عکسها دلهره آورند . چرا که در اوایل آشنایی با عماد ، او یک روز مؤدبانه فاش کرد که از سه چیز در دنیا خوشش نمیآید و حتی از آنها میهراسد : عکسهای سیاه و سفید ، موزههای بزرگ و سلسله قاجار .
باران بند آمده ، اما هنوز شیشهها تر است . عماد و پسرک کمک کردهاند تا ظرفها را جمع کنم ، همه را کوه کردهام توی سینک و ایستادهام به شستن . پسرک خیره مانده است به من ، پرسیده که کمک نمیخواهم ؟ گفتم که نه این طوری راحتترم . بعد یک دفعه از دهنم پریده : مردها الان پیپ میکشند اگر میخواهید حوصلهتان سر نرود ، میتوانید نگاهی به قابهای روی دیوار بیندازید .
پریناز رئیسی در اولین کتاب خود روایتگر زوایای جسته گریخته سه دهه از زندگی یک زن ایرانی است . « ما در عکسها زندگی میکنیم » روایتی غیرخطی از حال و گذشته زنی است شیفته عکاسی که در ایران پس از انقلاب به دنیا آمده و بزرگ شده و اکنون جزو مهاجران نسل سوم ایرانیان مقیم اروپا به شمار میرود . این کتاب در ١٥٢ صفحه منتشر شده است .