شهریور شعلهور
در رمانژانر شهریور شعلهور مسائلی چون مافیای دارو و پزشکی، زدوبندهای اقتصادی و وضعیت بحرانی زندانها دستمایۀ محمدحسن شهسواری برای داستانپردازی قرار میگیرد و البته مانند دیگر آثار نویسنده باز هم عشق و رفاقت است که در این دنیای سراسر سیاهی پرحادثه ناجی همه میشود.
شهریور شعلهور توانایی نویسنده در پرداختن به چندگانهای جنایی را به تصویر میکشد و دومین جلد از این چندگانه است. رمانی است در نوع خود خواندنی و پرکشش که خوانندگانش را با خود همراه میکند.
نویسنده در شهریور شعلهور، که در واقع ادامۀ مرداد دیوانه است، قهرمانان داستان را در تعامل با پلیس و در تقابل با دستهای پنهان و قدرتمند پشت پرده قرار میدهد، به این امید که بر سیاهی و پلشتیای که حاکم شده است غلبه کنند، غافل از آنکه دستهای پشت پرده در تلاش برای سربهنیست کردن آنها از هیچ قتل و جنایتی فروگذار نمیکنند.
من فقط دو نفر را کشتهام
قهرمان این رمان، در بحبوحۀ نابسامانی روابط خانوادگی و در کشاکش شکایت شاکیان یک پروندۀ کلاهبرداری، به جرم قتل بازداشت میشود. در اولین فرصت نگهبان بازداشتگاه را مجروح میکند و از کلانتری میگریزد، در پی اتفاقات بعد از فرار، بلافاصله درگیر ماجرای قتل دیگری میشود.
پس از مدت کوتاهی که با افراد خلافکار همخانه میشود، هراس از کشته شدن از آن خانه که حالا برایش به زندانی دیگر تبدیل شده فراریش می دهد و درست همان روز خودش را وسط ماجرای حیرتانگیز دیگری میبیند که به قاچاق اسلحه یا عتیقه شباهت دارد.
از مهلکۀ بعدی نیز جان سالم به در میبرد، ولی در مرز آبی ایران و پاکستان دستگیر میشود. در زندان قتل دیگری به پروندهاش اضافه میشود. بعد از آن به جرمی امنیتی بازداشت میشود و پشت سر هم برایش ماجراهای هولناک اتفاق میافتد.
هیچکدام از این ماجراها و افرادی که سر راه او قرار میگیرند شباهتی به یکدیگر ندارند و هرکدام او را در موقعیت ناشناختۀ متفاوت دیگری قرار میدهند.
اگرچه این رمان حول محور ماجراهای مربوط به اختلافات خانوادگی و کلاهبرداری و قتل میچرخد، نویسنده در این رمان خانوادگی و پلیسی تلاش کرده است از جهان محدود یک خانواده فراتر برود، با خلق شخصیتها و موقعیتهای بیشباهت به یکدیگر، جهانهای فکری متفاوتی را در کنارو مقابل هم قرار دهد.
خاله بازی
«خاله بازی» داستان یک مرد و سه زن است. زنها هر کدام به فراخوان موقعیت خود وارد زندگی این مرد میشوند و نقشی را بازی میکنند که برای آنها مقدر شده است. یکی میآید تا بمیرد، یکی میآید تا بماند، یکی میآید تا نپذیرد. آن که نمیپذیرد به کاستیهای طبیعی خود گردن میگذارد اما سعی میکند رویاروی کاستیهای اجتماعی بایستد و در نقشی که همگان برایش در نظر گرفتهاند بازی نمیکند. او در پی یافتن و ساختن یک هویت یگانه برای خود است: خانم دکتر گفت: «این هم لیلی شما جناب مسعود خان، صحیح و سالم، از این به بعد بیشتر مواظبش باش.» دسته گل را به طرفش دراز کردم.
روشنک پقی زد زیر خنده و خانم دکتر گفت: «چرا مثل مجسمه وایستادین، بشینین تا روشنک از خنده غش نکرده.» بلقیس سلیمانی، نویسنده رمان ستوده شده «بازی آخر بانو» در رمان «خاله بازی» نسلی را باز میخواند که جهان و بنیادهایش را دیگرگون میخواست، نسلی که نقشهای ازلی را ابدی نمیخواست و ... این مرد یک آقای سنتی به تمام معناست. تو چطور متوجه نشدی؟ چرا فکر کردی این مرد به پای تو میسوزد و میسازد؟ چرا فکر کردی آن شور و شر عدالت طلبی و آزادیخواهی مخصوص دوران جوانی، مانع از بروز شخصیت واقعیاش میشود؟ ما ادامه سر راست پدران و مادرانمان هستیم. ابله!
آبیتر از گناه
«من کسی را نکشتهام. همهاش از همان عکس شروع شد. نمیدانید چه عکس غوغایی بود. رفته بودم برایشان شعر بخوانم. باور کنید قبل از آن عکس برایم یک پیرزن و یک پیرمرد ساده بودند.» روایتی جذاب از به قتل رسیدن پیرزن و پیرمردی تنها و با اصل و نسب.
پسر جوانی که برای آنها شعر میخواند و از این طریق مزدی میستاند به ناگاه خود را در مظان اتهام قتل آن دو میبیند، اما هیچ شاهدی بر این ادعا یافت نمیشود تا اینکه خود زبان به اعتراف میگشاید و پرده از رازهایی برمیدارد که ریشه در گذشته او داشتهاند، ولی... محمد حسینی قبلتر با مجموعه داستان «یکی از این روزها، ماریا» و «ریختشناسی قصههای قرآن» در عرصه داستاننویسی و پژوهشگری آزمونی موفق را گذرانده است..
دریا روندگان جزیره آبیتر
صدای دریا از دور میآید. هابیل و قابیل پایان سرنوشت خود را در خلیج پررمز و راز آغاز میکنند و دریاروندگان جزیره آبیتر، صید مروارید را از یاد میبرند. آنچه میماند، غروب خورشید بر فراز کپرهاست. «عطر یاس»، «آخرین نسل برتر»، «برشهای کوچک» و نو نوشتهها جمع آمدهاند تا «دریاروندگان جزیره آبیتر» را پدید آورند. مجموعهای که حاصل کنکاش نویسنده است در سرشت اسطورهساز و زمانه اسطورهستیز.
عکسهای فوری
عکسهای فوری مجموعهای از تصاویر تکچهرههاست که در یک کادر و در یک لحظه و بر یک زمینه ثابت شدهاند. برداشتهایی که سهیلا بسکی نویسنده و مترجم معاصر ایران آنها را در این کتاب گرد هم آورده تا خواننده را با ثبت آنی و لحظهای از دقایق ماندگار این مکانها آشنا کند. در ثبت لحظههای یک گلفروشی در امامزاده عبدالله «بسکی» نمونه کارتهای یک گلفروشی را چنین به تصویر میکشد: در حسرت مادر، رفیق بی کلک مادر، مادر مرا ببخش و شاه بیت آن «دختری گفت پدر امروز – مدرسه حال دیگر داشت – امروز روز مادر بود – خوش به حال کسی که مادر داشت.» یا برداشت نویسنده از میدان انقلاب در سالها قبل: «وقتی از میدان انقلاب رو به جنوب آن میروید شیب را زیر پاهای خود احساس میکنید، و پیش رو، هم در سطح و هم در ارتفاع، ساختمانها کوتاهتر و ناهموارتر میشوند. پایینتر در میدان قزوین ازدحام مردان جوانی که اورکت و شلوار نظامی به تن دارند و صبح جمعه برای معامله خردهریزهایی که معلوم نیست از کجا به دست آمده، سر در هم فرو برده و به هم فشرده ایستادهاند، رنگ سبز کدری بر میدان خاکیرنگ میپاشد و ... .»
در کتاب عکسهای فوری خواننده با چهرههایی مواجه میشود که نویسنده آنها را در لحظهها نگاه داشته است: تصویرهای جمعی با چهرههایی که دیگر نیستند، گاهی نیز فقط طبیعت و منظره را مشاهده میکنید و گاهی چهره یک آدم که جزئی از زمینه طبیعت است.
همچنین مکانهایی چون بازار تهران، خیابان منوچهری، میدان راهآهن، میدان ولیعصر، انستیتو پاستور، بازار ارز، باجه بلیت فروشی و ... از جمله اماکنی است که نویسنده سعی کرده با برشهای کوتاه تصویری خواننده را با واقعیتهای تهران آشنا کند.
«سهیلا بسکی» فارغ التحصیل مدرسه عالی مدیریت گیلان تا کنون داستان بلند «در محاق»، رمانهای «گذشتهای هست که نمیگذرد»، «ذره» و ... و نیز ترجمه «زندگینامه ویرجینیا وولف» نوشته «کوئنتین بل» و دیگر مقالات ادبی گوناگون را منتشر کرده است. مجموعه داستان «پارهکوچک» این نویسنده در سال ١٣٨١ برنده جایزه گلشیری شد و نیز در سال ١٣٨٥ مجموعهای دیگر با نام «بیبی پیک» نامزد همین جایزه گردید.
سایه باد
داستان این رمان در شهر بارسلون اسپانیا اتفاق میافتد. نویسنده در این باره نیز میگوید: «بارسلون یک دلربایی، راز و حالت رمانتیک در داستان ایجاد میکند. چیزهای زیادی این مکان، خیابانها تاریخ و مردمش را بیهمتا میکند. گذشته از این، آنجا زادگاه من است: جایی که من آن را مثل کف دستم میشناسم. میخواستم از این پسزمینه خارقالعاده، به عنوان یک عنصر اساسی استفاده کنم، خیلی شبیه کارهایی که رماننویسهای بزرگ قرن نوزدهم، همچون لندنی که دیکنز خلق کرده است یا پاریسی که ویکتور هوگو و بالزاک و غیره خلق کردهاند. وقتی رمان سایه باد نوشته شد استقبال گسترده جهانی از آن نظر بسیاری از منتقدان را به این موضوع جلب کرد و همه اینها به داستان مهیج آن باز میگردد.
به شخصیتها، خوشایند بودن زبان و تصویرسازی و تجربهای که از خواندن آن حاصل میشود: «هنوز روزی را که پدرم برای نخستین بار مرا به گورستان کتابهای فراموش شده برد به یاد دارم. اوایل تابستان ۱۹۴۵ بود... ما در خیابانهای مدفون زیر آسمان خاکستریِ بارسلونا راه میرفتیم. پدرم هشدار داد که در مورد چیزی که امروز میبینی، نباید به احدی حرفی بزنی، حتی به دوستت... هیچکس.»
کتاب سایه باد بیش از یک سال در اسپانیا پرفروشترین کتاب بود و پس از ترجمه به سایر زبانها، به کتابی پرفروش در جهان تبدیل شد.
کلمات
وقتی جایزهی نوبل ١٩٦٤ به ژان پل سارتر تعلق گرفت، میشد ادعا کرد که احترام و اعتباری که دشمنانش نیز برای او قائل بودند به دو انسان متمایز تعلق گرفته است. هم نویسندهای که حدود ٢٠ سال پیش از آن بر زندگی ادبی فرانسه تأثیر نهاده بود و هم مردی که به عنوان متفکر و داستاننویسی معتبر حدود پانزده سالی میشد که زندگی خود را وقف مبارزات سیاسی روزمره کرده بود. زندگینامه خودنوشتی را که سارتر درباره ده سال آغازین عمر هفتاد و پنج ساله خود نگاشته است، با "اعترافات" روسو قیاس کردهاند.
"کلمات" که سارتر آن را در پنجاه و نه سالگی به رشته تحریر درآورد، شاهکار تحلیل شخصی به شمار میآید. این فیلسوف و رماننویس و نمایشنامهنویس کودکی خود را با همان صداقت و بصیرت به کار بسته در تحلیل نویسندگان دیگر، توصیف کرده است. سارتر در این زندگینامه رابطه عاشقانه درازمدت خود را با کلمات چاپ شده شرح داده است.
فیلم نگاری یک داستان عاشقانه
دغدغههای یک فیلمساز که درگیر یک ماجرای عاشقانه است. «گاهی معمولیترین و ابتداییترین داشتههای آدمها میشه بزرگترین حسرت زندگیشون» دیالوگ معروف آلپاچینو در فیلم بیخوابی. در بخشی از این کتاب میخوانیم: مرور کردن خاطراهها کارِ احمقانهای است. بیهوده است. خطر هم دارد. نوشتاری کردن خاطرهها خطرش بیشتر. هر چیزی که جایی ثبت شود خطرناک است و کسی باید نابودش کند. میخواهم اینجای داستان نامههایی را که به شرلی نوشتهام مرور کنم.
آن روزها از هر کدام از این اسناد برای خودم کپی میگرفتم و بایگانی میکردم؛ رونوشتی برای شخصِ خودم. قبل از اینکه آخرین نامه را توی پاکت بِچپانم و بروم درِ خانهاش و نقشِ پستچی را بازی کنم، دودل بودم که اصلِ نامه را برای خودم نگه دارم یا نه. آن کاغذِ کپی آنقدر زیبا بود که خواستم دستِ شرلی باشد و اصلش پیشِ خودم. دودل بودم و با خودم گفتم درِ پاکت را باز میگذارم و وقتی درِ خانهاش رسیدم در موردش تصمیم میگیرم...
نقدی بر این کتاب
عاشقی با حال و هوای پشههای لهیده
مردی پس از شکست در اولین تجربه عاشقیت و شنیدن جواب رد از دلدار، فرسنگها از شهر خود دور میشود تا از این ماجرا دل بکند. او که حالا متأهل شده هرازگاهی با یاد عشق اولیه خود خیالبافی میکند. دخترک گاهی زمانی که گردوغبار میشود در فضایی رؤیا گونه به سراغش میآید و از او بازخواست میکند که چرا هنوز به یاد من هستی و در خیالت با من زندگی میکنی: «تا پا به ایوان گذاشت نفسش سنگین شد و دم اول بینیاش را سوزاند. یک لایه خاک روی همه چیز نشسته بود.
کفشها، جاکفشیها، دوچرخه به پهلو افتاده پسرش کف ایوان و ... . انگار که خاک مرده روی همه چیز پاشیده باشند. کاری که مرد تا قبل از آمدن به این نقطه از کشور فکر میکرد فقط از عهده تاریکی بر میآید. شاید هر دو از یک جنس باشند.»
دیگر داستانهای این مجموعه «آنا» داستان زنی اجتماعی و پر شور، «تکیهام سالهاست به کٌنار است»، «حافظه اول: حافظهدوم»، «سونات اٌرس»، «شطحیات عاشقانه مستعدترین مجرد قرن» و «کودکانه» هستند.