مه مانی
لباس های پیرمرد رنگ و رورفته و پوسیده به نظر می رسید . انگار نور تند و مستقیم سالیان تارو پودش را به نیش كشیده باشد ، كافی بود دست بهشان بزنی تا از هم وا بروند. پیرمرد سرش را خاراند و دستش را توی بقچه كرد و نان خشكی بیرون آورد و سق زد. چق چق جویدن نان خشك در فضای خالی و سوت و كور میدانگاه پیچید و در دل شیری كور مه فرو رفت.
کجا گمم کردم
کجا گمم کردم رمانی است که یکشبه خوانده میشود. رمان دختران امروز است.
روای داستان دختری است که زیاد اهل حرف زدن نیست و با درددل میانهای ندارد. این رمان قصه زندگی سه نسل است در باغی قدیمی، واقع در یکی از روستاهای کوهستانی اطراف تهران، حوالی احمدآباد، روستای دکتر مصدق.
نسل اول حاجابراهیم مالکی است، پیرمردی که از پیروان دکتر مصدق است و در دوران شکست آرمانها خانه همیشه زمستانیاش را با عکس مصدق گرم میکند، عکسی کهنه در قابی کهنهتر بر سینه دیوارِ خانهای که دیگر مأمن نیست.
نسل دوم رسول مالکی است. تهران را رها کرده. به روستای پدریاش بازگشته. معلم روستا شده و با دختر سرایدار باغ ازدواج کرده. او تنها فرزند حاجابراهیم مالکی است که زندگی معمولی و بیدغدغه را تاب نمیآورد که تاوانش سالها زندان است.
نسل سوم ماهی مالکی است، دختری با رازهای سر به مهر. او به دنبال زندگیای ساده، معمولی و بیدردسر است. اما پیشینه خانوادگیاش حتی همین آرزوی ساده را هم از او میگیرد.
پدرکشتگی
تم اصلی داستان، از پسرکشیِ داستان رستم و سهراب آمده است. ماجرای کتاب به این صورت است که مادر پسر هنگام زایمان از دنیا میرود و پدرش نمیتواند این مسئله را بپذیرد و در واقع پسر را مقصر مرگ همسرش میداند. با بزرگتر شدن پسر آن ها دچار مشکل و بحران میشوند.
پیش از رمان پدرکشتگی، قلعهمرغی روزگار هرمی از سلمان امین توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است که به خاطر آن موفق به دریافت جایزه هوشنگ گلشیری گردید.
نیستدر جهان
نیستدرجهان فوت کرده و زود برگردید. برگشتیم. گُلی بدتر از من بود و کارش کشید به فال قهوه و احضار روح. آقاجان آلزایمر گرفته، یک گوشه مینشیند و با نیستدرجهانش حرف میزند. از بچگیاش میگوید تا وقتی که به نیستدرجهان برسد. انگار دنیایش همان جا تمام میشود.
اوایل نمیتوانستم بفهمم آقاجان چه میگوید و چهکار میکند. از در خانه بیرون نمیرفت و فقط به سفیدی دیوار زل میزد. کاغذدیواری همه اتاقها را کندم تا غریبی نکند. ... امروز هم گُلی و دوستهایش رفتهاند دورهمی روح احضار بفرمایند. من حوصله این بازیها را ندارم. هدست را توی گوشم میگذارم و پوشه آقاجان و نیستدر را باز میکنم و دوباره از سر گوش میکنم. نمیدانم این چه عادت بدی است که من دارم؟ نمیتوانم روی کاری تمرکز کنم...
از محمد اسماعیل حاجی علیان پیش از نیستدرجهان رمان اپرای مردان سبیل استالینی و اگه زنش بشم میتونم شمرو بقل کنم، توسط نشر هیلا منتشر شده است.
نقدی بر این کتاب
من خنگ ترین دختر روی زمینم
کتاب من خنگترین دختر رو زمینم از چهار داستان کوتاه به هم پیوسته تشکیل شده است. داستان اول، داستان چند روز از زندگی یک دختربچه دهه شصتی است. دخترک با روحیات خاص و حساس خود با تنهاییهای پیرامونش مواجه میشود که پر است از تخیلات کودکانه. او چون قادر نیست در واقعیت اتفاقات را با ذهنیاتش تطبیق دهد در خیالاتش آن را آن طور که میخواهد میسازد.
سال بلوا (جیبی)
دار سایه درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت. با این صحنه شگفت سال بلوا آغاز میشود. داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست؛ داستانی که تاریخی است و تاریخی نیست؛ داستانی که روایتش خطی است و در عین حال سیال است. ماجرا عمدتاً از زبان دختری روایت میشود که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند.
سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود، دخترش نیز به جای آن که همسر ولیعهد و ملکه ایران شود، دل سپرده به عشق کوزهگری غریب به ناچار به همسری پزشکی در میآید که سرانجام قاتل اوست. تصویر موشکافانه مظلومیت زن ایرانی، مظلومیت مرد هنرمند ایرانی و تاریخ پرهراس یک سرزمین کهنسال، از سال بلوا رمانی ساخته است که هرگز فراموش نمیشود. عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسنده مشهور ایرانی، ٤٦ سال دارد، جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را به ناچار ترک گفته است. معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمره پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است
صبحانه قهرمانان
صبحانۀ قهرمانان یکی از ساختارشکنانهترین رمانهای معاصر است. رمانی که در قالب طنز از دغدغههای ذهنی نویسنده شکل گرفته و راجع به دو پیرمرد سفیدپوست لاغر اندام است که روی سیارهای در حال مرگ زندگی میکنند. داستان به شرح حال رویدادهای زندگی این دو نفر میپردازد. این دو شخصیت اصلی قرار است در انتهای کتاب با هم ملاقاتی داشته باشند.
"ونه گات" در واقع شخصیتهایی خلق کرده که از طریق آنها خود را متحول میکند و به این نتیجه میرسد که انسانها دو بعد «ماشینی» و «مقدس» دارند. تا زمانی که یک انسان ماشینوار عمل کند، وضعیتش پیچیده، تراژیک و مضحک خواهد بود. اما در درون همه موجودات، به طور یکسان ماهیت مقدسی وجود دارد که نویسنده آن را «نوار لغزش ناپذیری از نور» مینامد. این ماهیت در وجود تکتک این موجودات شعله میکشد. "ونه گات" در این رمان از تکنیکهای متعددی استفاده کرده تا اصول سنتی داستان نویسی را در هم بریزد. وی از همان شروع داستان درباره چگونگی پایان آن سخن میگوید اما اتفاقهای غیرمنتظره در این میان خود حدیث دیگری است.
یک حکومت کوتاه و رعبآور
در مرکز کشور هورنر خارجی، کشوری کوچک قرار دارد به نام هورنر داخلی؛ کشوری با جمعیتی کمتر از ده نفر که مساحتش جوابگوی این تعداد هم نیست و ساکنانش مجبورند در هورنر خارجی بایستند و به نوبت به کشورشان بروند. پس از چند سال، روزی یکی از اهالی هورنر خارجی پیشنهاد میدهد که هموطنانش از اهالی هورنر داخلی مالیات بگیرند و این، ابتدای یک حکومت کوتاه و رعبآور است.
جورج ساندرز نویسنده ٥٧ ساله آمریکایی، مدرس نویسندگی خلاق و خالق کتاب پاستورالیا، که به فهرست هزار و یک کتابی که پیش از مرگ باید خواند راه یافته است. کتابهای دیگر او نیز جوایز بسیاری چون جایزه اُ. هنری و پن همینگوی را برایش به ارمغان آورده است. ساندرز پنج سال زمان صرف نوشتن یک حکومت کوتاه و رعبآور کرده است که با تحسین منتقدان مواجه شد.
ساندرز اگر محبوبترین نویسنده داستان کوتاه در ایالات متحده نباشد، یکی از محبوبترین هاست و هر آنچه به قلم او آراسته باشد با نقد و بررسی معتبرترین منتقدان کتاب در سرتاسر ایالات متحده و دیگر کشورها مواجه میشود.
سرگذشت ندیمه
داستان سرگذشت ندیمه پس از ترور رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا به ضرب گلوله و به قتل رساندن همه اعضای کنگره انقلابی در کشور رخ میدهد. قانون اساسی رسمی کشور لغو میشود و حکومتی تمامیتخواه و مسیحی به نام گیلاد شکل میگیرد. مرزهای کشور بسته میشود. راه فراری وجود ندارد. زنان هدف اصلی ظلم حکومت محسوب میشوند و حقوق و آزادیهای فردی آنان به شدت نقض میشود. آنها اجازه کار در خارج از خانه، مالکیت داراییهای خود، و ارتباط با دیگران را طبق قانون جدید از دست میدهند و بر اساس وضعیت تأهل و باروری خود مورد سنجش قرار میگیرند.
در این وضعیت دیکتاتوری است که خواننده ناگهان با شخصیتی جدید آشنا میشود. این شخصیت اصلی یک ندیمه است و طبق روال معمول یکی از داراییهای ارباب خانه محسوب میشود. «آفرد»، شخصیت اصلی داستان چیز زیادی درباره زندگی خود به دیگران نمیگوید. تنها چیزی که از او میدانیم این است که قبلاً با یک مرد مطلقه ازدواج کرده بود اما ازدواجش توسط حکومت لغو شده است. به همین دلیل کودک وی از او ستانده و به یک خانواده دیگر بخشیده و خود وی نیز دستگیر میشود.
در این کتاب با زندگی روزانه این شخصیت آشنا خواهیم شد و او دریچهای برای ورود به زندگی در«گیلاد» است.
محمود و نگار
اینها رو که واسهت تعریف میکنم بنویس آقا روزنومه چی؟ بنویس تا عالم و آدم ماجرای ما رو بخونن و عبرت بگیرن. اسم من محموده، اسم اون نگار... اسم قصهمونو بذار «محمود و نگار»، بذار ملت بخونن و گریه کنن، بخونن و زار بزنن... بلاهایی که سر «لیلی و مجنون»، سر «اصلی و کرم»، سر «شیرین و فرهاد» اومد پیش بلاهایی که سرِ ما اومده اصلش به حساب نمیآد... اصل داستان داستانِ ماست، داستانِ اونا سیری چنده... آدمای دیگه از این دموکراسی به مال و منان رسیدن، مملکتو صاحب شدن و انداختن پشت قبالهشون، اون وقت ما نتونستیم یه زنو عقد بکنیم و سر و سامون بگیریم. حالا یه سیگار روشن کن، پُکی بزن و با حوصله گوش کن... خانواده ما از اشراف «آقسو» به حساب میآد... یه همسایهای داریم اسمش حمزه افندیه. این حمزه افندی دختری داره اسمش نگاره. الان چون پرنده از چنگمون پریده و رفته، تا اونجا که زبون تو دهنم میچرخه این نگارو واسهتون تعریف میکنم.
نگار یه دونست. نگار دُردونه است، تا حالا کسی مثل اون از مادر نزاییده، از این به بعد هم نمیزاد...
عزیز نسین (١٩١٥-١٩٩٥) نویسنده، مترجم و طنزنویس توانای اهل ترکیه است. او نویسندگی را از سال ١٩٤٥ با مقالهنویسی در مجلات شروع کرد و نوشتن را تا پایان عمر ادامه داد. حاصل این سالها دهها عنوان کتاب در زمینههای داستان و رمان و نمایشنامه و شعر و داستان کودک و خاطرات است. عزیز نسین ٢٣ جایزه معتبر ملی و بینالمللی (اکثراً در زمینه طنز) برده است و آثارش به بیشتر زبانها ترجمه شده است.
مجموعه حاضر گزیدهای است از بهترین داستانهای طنز عزیز نسین که مترجم آنها را از کل آثارش انتخاب و ترجمه کرده است.