ممکن است به این محصول نیز علاقه مند باشید
پاتوقها
معرفی کتاب پاتوقها
کتاب پاتوقها رمانی از جومپا لاهیری با ترجمهی امیرمهدی حقیقت است که در آن بر ارتباط انسان و پاتوقهایش میپردازد و این که بعضی مکانها آدمهای خاصی را طلب میکنند یا آنها را همراهشان تغییر میدهند. این اثر توانسته عنوان «کتاب پرفروش نیویورک تایمز» را از آن خود سازد.دربارهی کتاب پاتوقها
مکان و وابستگی انسان به مکانهایش موضوع پژوهشهای متعددی بوده است. زمانی که جابهجا میشویم یا از نقطهای که در آن خاطره ساختهایم خارج میشویم، چیزی از ما در مکان زنجیر میشود و جا میماند. در هر مکانی ما نهتنها خاطراتی واقعی و شاید حتی تخیلی میسازیم، بلکه با دیگران ارتباط برقرار میکنیم و آنها را به تماشا مینشینیم. حتی ممکن است پیوندی موقت و البته فراموشنشدنی با افرادی کاملاً غریبه بسازیم؛ غریبههای آشنایی که شاید تنها یک لبخند به هم زده باشیم اما سالها بعد به آنها فکر خواهیم کرد. کتاب پاتوقها رمانی غیرتخیلی دربارهی همین تجربیات نویسنده و مواجههی او با مکانهای مختلف است. رمان پاتوقها (Dove mi trovo) جزو رمانهایی است که جومپا لاهوری (Jhumpa Lahiri) به زبان ایتالیایی نوشته است و معنای عنوان اصلی آن میشود: کجا هستم؟ این رمان بعدتر توسط خود نویسنده به انگلیسی بازگردانده شد و در برگردان انگلیسی اسم آن شد پاتوقها (Whereabouts). ترجمهی فارسی آن را امیرمهدی حقیقت انجام داده که پیش از این هم چندین اثر دیگر از لاهیری ترجمه کرده بود. این کتاب در سال 1400 توسط نشر چشمه به چاپ نخست رسید.ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن
کتاب حاضر اثری است برآمده از تجربه مؤلف در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان ایران و جهان که مباحث گوناگون این حوزه را با نظمی منطقی و زبانی مستند و با بهره گیری از شاهد مثالهای متنوع تشریح نموده. در ساختار یک کتاب درسی به دانشجویان و سایر علاقه مندان ارائه می کند. تمرینهای پیشنهادی در پایان هر فصل راهکاری است جهت کاربردی کردن مباحث نظری، همچنین وجود فهرست منابع فرامتنی دعوتی است از دانشجویان و سایر علاقه مندان برای پژوهش و مطالعه عمیق تر و گسترده تر در این زمینه. اهمیت انتشار این کتاب با توجه به گسترش درسهای ادبیات کودکان در برنامه های درسی منسجم و مناسب، که انتشار آخرین آن به نیمه اول دهه پنجاه خورشیدی باز می گردد، روشن می شود.
بارون درخت نشين
معرفی کتاب بارون درخت نشین
شاهکاری فراموشنشدنی از نابغهی ادبیات ایتالیا؛ کتاب بارون درخت نشین رمانی اجتماعی و فلسفی از ایتالو کالوینو، نویسندهی صاحب سبک ایتالیایی است. در این رمان درخشان و جایزهبُرده، سرگذشت پسری اشرافزاده روایت میشود که یک روز در اعتراض به قوانین سختگیرانهی حاکم بر خانه، از درختی بالای درخت، همانجا مینشیند و قسم میخورد دیگر هیچوقت پایش را روی زمین نگذارد...!دربارهی کتاب بارون درخت نشین
ایتالو کالوینو (Italo Calvino) در میان ایرانیان نویسندهی کمابیش شناختهشدهای است. ظاهراً نخستین بار بهمن محصص، هنرمند و مترجم مشهور معاصر بود که با ترجمهی اثری او را به فارسیزبانان معرفی کرد و بعد از آن، اقبال جامعهی کتابخوان ایرانی به آثار کالوینو فزونی گرفت. خوشبختانه امروز از اغلب کتابهای این نویسندهی خوشذوق ایتالیایی، ترجمهای قابل قبول در دست است. از جمله از کتاب مشهور و محبوبِ بارون درخت نشین (The Baron in the Trees).آخرش مي آن سراغم
کتاب «آخرش میآن سراغم» نوشتهی سیامک گلشیری است. این رمان به زبان گفتار نوشته شده و ماجرای آن در تهران معاصر اتفاق میافتد. قصهی این کتاب سرگذشت نوجوانی است که شبی ناخواسته پا به ماجرایی هولناک میگذارد و هر چند از آن جان سالم به درمیبرد،این حادثه هرگز دست از سرش برنمیدارد. آخرش میآن سراغم داستان آشنایی با شرارت است؛ داستان آشنایی با جهان ترسناکی که چنان پسر نوجوان را در خود میبلعد که گمان میکند هرگز از آن نجات پیدا نخواهد کرد و این احساس بیتردید تا ابد با او خواهد ماند.
گلشیری متولد مردادماه 1347 و از نویسندگان موفق در ژانر وحشت است. در داستاننویسی فارسی آنگونه که باید و شاید به ژانر وحشت پرداخته نشده؛ اما آثار گلشیری از نمونههای موفق این حوزه هستند. او علاوهبر بزرگسالان برای نوجوانان هم مینویسد و معتقد است رمانهای این ژانر به دلیل قصهی قوی، به پرورش خلاقیت کودکان و نوجوانان کمک میکنند. اگر خواهان اضافهکردن چاشنی هیجان به اوقات مطالعهتان هستید، از خواندن کتاب آخرش میآن سراغم غافل نشوید.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «نادر که رفت دوباره برگشتم و تو کوچه رو نگاه کردم. تا حالا تو عمرم اونجا رو به اون خلوتی ندیده بودم. همهش فکر میکردم الان یکی وایساده پشت یکی از اون درختهای کوفتی و داره منو سُک میزنه. یکی از اون چاقوهای دندونهدار هم دستشه. شاید هم اصلا تا حالا گورشونو گم کرده بودن. یه لحظه به سرم زد برم پایی و با اون پای آش و لاشم وایسم وسط خیابون و عین خلها داد بزنم تا هرجا هستن، بیان سراغم؛ منم براشون قسم بخورم که قضیه رو به هیشکی نگفتهم و نمیگم، حتا به این نادر الاغ که یعنی بهترین رفیقمه. ولی اونها رو نمیشناسی. خیلی لَجَنن.»
به آواز باد گوش بسپار
همه چیز از یک جرقه شروع شد. در بعدازظهری آفتابی برای تماشای مسابقهی بیسبال به استادیوم جیمگو رفته بود. نوشیدنی در دست لم داده بود روی شیبی پوشیده از چمن. ترق رضایتبخش برخورد توپ با چوب در سراسر استادیوم جینگر منعکس شد.
صدای کف زدن از اطراف برخاست و ناگهان به ذهناش رسید که میتواند رمان بنویسد. انگار چیزی بالزنان از آسمان فرود آمد و در دستاناش گرفت. بخت یارش شد و زندگیاش متحول. اینچنین، هاروکی موراکامی نویسنده به ادبیات ژاپن معرفی شد.
او که بر خلاف سنت و فرهنگ ژاپن که مردم مدرسه را تمام کرده، مشغول به کار میشوند و ازدواج میکنند، ابتدا ازدواج کرد، مشغول به کار شد و در انتها فارغالتحصیل.
موراکامی جوان که از کارمندی متنفر بود، از هر کس که به ذهناش میرسید پول قرض کرد تا توانست همراه همسرش کافهی کوچکی در حومهی غربی توکیو باز کند و به مشتریاناش قهوه و ساندویچ بدهد. گرچه کاری که میکردند دوست داشتند اما صاف کردن بدهیها دشوار بود.
دههی بیست زندگیاش به بازپرداخت وام و درست کردن کوکتل، ساندویچ و قهوه گذشت. اما وقت آزادش را صرف خواندن میکرد. کتاب دلخوشی بزرگی بود. در دههی سوم زندگی بالاخره نشانههای ثبات نمایان شد، اما روز سرنوشتساز فرا رسید و زندگیاش تغییر کرد. غرق تماشای مسابقهی بیسبال بود که حس کرد باید بنویسد.
چنین بود که پروسهی ششماههی نگارش به آواز باد گوش بسپار، نخستین اثرش آغاز شد. شبها با وجود خستگی پشت میز آشپزخانه مینشست و قصهی یک نسل که رابطههایشان شکل نمیگیرند و از فقدانهای گوناگون رنج میبرند را مینوشت.
نتیجه، اثری جذاب و پر اتفاق بود که اولین بخش از سهگانهی مشهور این نویسنده است که به تریلوژی «موش» مشهور است. تکههای بعدی این سهگانه پینبال 1973 و تعقیب گوسفند وحشی نام دارند.
آخر بازی/در انتظار گودو
نمایشنامههای بکت در بستر قرن بیستم دورهای انتقالی را مشخص میکنند: دورهای انتقالی از مدرنیسم تا پسامدرنیسم. آثار او تصاویری از فرسایش ارائه میدهند که در آن جهان و افرادی که در آن زندگی میکنند به آرامی، اما به ناگزیر رو به افول میروند.
«در انتظار گودو» و «آخر بازی» دو نمایشنامهای است که شهرت و جهانیشدن را برای بکت به ارمغان آورد، با این همه او اعتقاد داشت که این موفقیت بر سوتفاهمی بنیادین استوار است و منتقدان و مردم به طور یکسان بر تفسیری نمادین و تمثیلی از اثری اصرار ورزیدهاند که همواره برای پرهیز از تعریف تلاش کرده است. مایکل وارتون، منتقد و استاد ادبیات فرانسه در دانشگاه یونیورسیتی کالج (لندن) حق را با بکت میداند، با این حال یکیک مخاطبان را در مخالفت با او محق میشناسد و خود در بازخوانش این دو نمایشنامه بر کنایههای فلسفی این دو اثر تأکید میورزد. ساموئل بکت در سال ١٩٦٩ جایزه نوبل را از آن خود کرد.
پینبال 1973
معرفی کتاب پین بال، 1973
کتاب پین بال، 1973 جلد دوم از سه گانه پرفروش موش صحرایی، به قلم مشهورترین نویسنده ژاپنی هاروکی موراکامی، ماجرای زندگی مترجمی مستقل را به تصویر میکشد که به دنبال یک دستگاه پین بال قدیمی میگردد تا دوباره با آن بازی کند و یاد و خاطره جوانیاش را زنده نگه دارد.درباره کتاب پین بال، 1973:
در خیلی از آثار موفقی که قبل از به شهرت رسیدن نویسندگانش به چاپ رسیدهاند، جرقههای ذوق و استعداد را به روشنی میتوان حس کرد، کتاب پرفروش پین بال، 1973 (Pinball, 1973) یکی از همین آثار محسوب میشود. رمانی که هاروکی موراکامی (Haruki Murakami) با نگارش آن انقلابی شکوهمند در ادبیات داستانی ژاپن ایجاد کرد. در این رمان راوی قصه که همان شخصیت اصلی داستان است به همراه دوستش دارالترجمهای راه انداخته و اموراتش را میگذراند. مترجمی مستقل و پرتلاش که با آمدن دو خواهر دوقلو به خانهاش زندگیاش دگرگون میشود. راوی در طول رمان از علاقه زیادش به بازی پین بال میگوید. او عاشق یک دستگاه پین بال قدیمی است و سعی دارد تا آن را مجدد به دست آورد. راوی در گذشتههایی دور در یک باشگاه با دستگاهی منحصر به فرد پین بال بازی میکرد، اما بعدها به دلیل منحل شدن کلوپ او دیگر جایی برای پین بال بازی کردن نداشت. او اکنون تصمیم خود را گرفته تا دستگاه پین بال مورد علاقه و دوست داشتنی خود را پیدا کند و دوباره به دنیای بازی برگردد. در کنار این ماجرا راوی از زندگی خصوصیاش همراه با دو خواهر مرموز، دوست صمیمیاش ملقب به موش صحرایی، نامزد سابقش و... تعریف میکند. در این اثر پرماجرا خبری از قصهای مسرتبخش دربارهی قهرمانان و افراد برجستهی دوران کودکی نیست، اما تاثیری که موراکامی آخر داستان در شما ایجاد خواهد کرد قطعا زندگی واقعیتان را تغییر میدهد.بازگشت چورب
مجموعه داستان «بازگشت چورب» حاوی ده داستان کوتاه به قلم ولادیمیر ناباکوف، نویسندهی نامدار روس است که توسط آبتین گلکار به فارسی برگردانده شده.
داستانهای این اثر از مجموعههای گوناگون این نویسنده گزینش شدهو هر کدام از آنها نشاندهندهی روحیات و نگرش خاص او هستند.
با وجود شباهتها و تفاوتهایی که میان داستانهای کتاب حاضر وجود دارد، ولادیمیر ناباکوف در این روایات کوتاه با ضربهای غیرمنتظره و بیرحمانه خواننده را گیج و مدهوش میکند و همین ویژگی مشترک سبب شده تا تمام داستانهای کتاب بازگشت چورب حال و هوای واحدی داشته باشند.
ناباکوف در داستان «از ما بهتران» نگاه غمبار و پرحسرتی به زادگاهش روسیه دارد که به جهت انقلاب 1917 آن را نابود شده میبیند. نگاه اندوهبار او در بسیاری از آثارش دیده میشود. مضمونی که در داستان «از ما بهتران» به کار رفته است در داستانهای «تصادف و تیغ» و «در اعلام خبر» با زندگی روسهای مهاجر در اروپا تلفیق میشود.
«رنجش» و «بادرنجبویه» عنوان دو داستان از کتاب حاضر هستند که قهرمان واحدی دارند؛ پسربچهای به شدت حساس و درونگرا که نمیتواند با اطرافیانش به درستی ارتباط برقرار کند. بدون شک میتوان گفت شخصیت این پسربچه شباهت بسیاری به کودکیِ خود نویسنده دارد.
«بازگشت چورب» و «کوتولهی سیبزمینی» دیگر داستانهای این مجموعه هستند که مجدد ما را با قهرمانانی مواجه میکند که در غرق در جهان خود هستند و هر ارتباط با دنیای بیرون برای آنها ضربهی روانی سختی به دنبال دارد.
«برایتناشترِتِر پائولینو» بیشتر از آنکه داستانی کوتاه باشد، جستاری محسوب میشود که با توصیفاتی شاعرانه و ادبی به ورزش مشتزنی میپردازد، به همین خاطر این داستان متفاوتترین اثر کتاب است.
بعد زلزله
کتاب «بعد زلزله» یکی دیگر از آثار هاروکی موراکامی، نویسندهی معروف ژاپنی است. او این اثر را با الهام از زلزلهی سال 1995 شهر کوبه نوشت.
کتاب «بعد زلزله» شش داستان دارد و دربارهی شش نفر در نقاط مختلف جهان است. این انسانها در ارتباط مستقیم با این زلزله نبودهاند؛ اما زندگی هرکدام بهنوعی تحتتأثیر آن قرار گرفته است.
در این مجموعه داستان میتوان خشونتی را دید که در پشتپردهی زندگی مدرن ژاپن میگذرد. موراکامی مانند دیگر آثارش داستانهای این مجموعه را ساده اما جذاب روایت کرده است. نکتهی جالب این کتاب این است که داستانها در عین مستقل بودن با هم پیوند دارند؛ تا جایی که برخی منتقدان آن را یک رمان دانستهاند.
در قسمتی از متن این کتاب آمده است: «چند روزی بعدتر وقتی جونکو عصری داشت در ساحل قدم میزد، میاکی را دید که تنهایی گرمِ برپا کردنِ آتشی است؛ آتش کوچکی از کُندههایی که خودش جمع کرده بود.
جونکو با میاکی سلام و احوالپرسیای کرد و بعد پای آتش بهش ملحق شد. کنارِ او که میایستاد زوج خوبی میشد برایش؛ جونکو چنداینچی بلندتر بود. دوتایی خوشوبشِ سادهای کردند و بعد هم خیره شدند به آتش و هیچ نگفتند.
اولین بار بود که جونکو حین تماشای شعلههای آتش «چیز» خاصی حس کرد، «چیز»ی درونِ خودش، میشد اسمش را بگذارد احساساتی «قلنبه»، چون واقعاً ناپروردهتر و عمیقتر و واقعیتر از آن بود که بشود بهش گفت تصور.
این «چیز» به شتاب در تنش جاری و بعد ناپدید شد، و پشت سرش یک جور احساسِ حُزنِ خوشایند، احساس عجیبوغریب سوزشی در سینه به جا گذاشت.
تا چند لحظهای بعدِ از بین رفتن این احساس، هم هنوز دستهایش داشت میلرزید.»
از شعر خاکستری تا شعر سپید
دوران شکوفایی "شعر نو" ــ که در اصل با سرودن "ققنوس" به سال ١٣١٦ پدید آمد ــ کم و بیش تا آغاز دهه شصت ادامه یافت. در این فاصله شاخههای دیگری هم از بدنه این درختِ جوان رویید و بارور شد. "شعر سپید" بیگمان سرفرازترین شاخه این درخت بود و شاملو مهمترین نماینده آن. اقبالِ شاعران جوان در دو دهه اخیر به این شیوه از شعر روی همرفته بیشتر بوده است. شاید دلیل آن این است که برخی از آنان میپندارند که سرودن "شعر سپید" کاری است آسان. یا به سخن دیگر: روی آوردن به عرصهای است که گوینده ملزم به رعایتِ هیچ اصلی نیست، حتّی پایبند به این اصل که پیام هر متنی (خواه شعر و خواه غیر از آن) باید از طریق زبان انجام گیرد. مجموعه حاضر با آثاری از احمد شاملو، بیژن جلالی، منوچهر آتشی، محمدتقی شمس لنگرودی، سیدعلی صالحی و تنی چند از شاعران معاصر زینت یافته است.
دکتر تورج رهنما تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ایران و تحصیلات دانشگاهی را در آلمان و اتریش گذراند. او پس از بازگشت به ایران بیش از سی سال به عنوان استاد زبان و ادبیات آلمانی در دانشگاه تهران تدریس کرد. رهنما گذشته از انتشار دهها کتاب در زمینه ادبیاتِ امروزِ ایران و آلمان (به زبانهای آلمانی و فارسی) پنج مجموعه شعر نیز در ایران منتشر کرده است. دکتر رهنما در سالهای اخیر به دریافت دو جایزه بزرگ در آلمان توفیق یافته است. جایزه ادبی شهر هانوور (در سال ٢٠٠٠) و نشان بینالمللی "گوته" (در سال ٢٠٠٢).
بند ها
بندها روایتی ساده و پیچیده دارد: فروپاشی خانواده پس از اینکه یکی از طرفین به دنبال هوای تازه است، تقابل جوانی و کهولت، نشاط و خمودگی.
اما آنچه در زیر این متن حیات مییابد اشاره به محدودیتهای بشر و عمر کوتاه آدمی دارد: اینکه دشمن اصلی زمان است و وحشت از مرگ است که ما را مجبور میکند زندگی خود را پایبند اصولی کنیم، به آن وفادار باشیم یا آن را از هم بپاشیم و بند دیگری جایگزین آن کنیم و باز همان و هر نسل نیز همان کار را میکند.
دومنیکو استارنونه در رمان بندها رد زخم و درد خانوادهای را واکاوی میکند و میکوشد تا بفهمد در زیر رفتار هرروزهی ما چه پنهان است، کدام گرایش مرموز است که مردی را از خانواده جدا میکند یا زنی را وابستهی فرزندان میکند و کدام نیروست که خواهان چنین کانونی است تا حیاتش ادامه یابد.
او در کنار واکاوی سخنان و اعمال این اشخاص به وسیلهی نامه و عکس و کتاب و اشیایی دیگر به سراغ قسمتی از وجود آ نها میرود و باز میکوشد تا آنچه را در احوال ایشان پنهان مانده از طریق اشیا بجوید و اینگونه حیات درونی و بیرونی بهیکسان فرصت حضور یابند.
این کار به نویسنده فرصتی میدهد تا هیچ گزارهای را نپذیرد و رد آن را در جایی دیگر بیابد و این عمل مستلزم تلاشی بیوقفه است. این تقلا ظاهر رمان بندها را کمی غمگین و نومیدانه بازمینماید، اما در همین کوشش است که شناخت و آزادی حاصل میشود.
دومنیکو استارنونه از نویسندگان ایتالیایی است که از اکثر افتخارات این کشور بینصیب نبوده و جوایز معتبری گرفته و از آثارش اقتباس سینمایی شده است.
آمین می آورم
قهرمان داستان این کتاب قصد دارد ماجراهایی را برای مخاطبان خود که احتمالاً همه اهل فضای مجازی هستند و مدام پای اینترنت نشستهاند بازگو کند.
با قهرمان داستان در یک درمانگاه اعصاب و روان آشنا میشویم و در نهایت میبینیم بیماری او که ظاهراً افسردگی سادهای است شدت گرفته و داروهای دکترها دیگر افاقه نمیکند. او دیگر درمان عادی را رها کرده و به سیگار پناه برده است. قهرمان داستان حالا همه ماجرا را دارد تعریف میکند و در این بین خرده داستانهایی را هم درباره تبار و قبیله او میشنویم. او که قبلاً درس میخوانده ازدواج میکند و همین ازدواج مسیر زندگیاش را تغییر میدهد درس و مشق را رها و شروع به تدریس در دانشکده الهیات میکند ولی چون خدمت سربازی نرفته است این موضوع میتواند مانع ادامه همکاری او با دانشکده شود. حالا مهمترین دغدغه برای او ایمانش است.
قهرمان داستان نگران است که مبادا همسرش ایمانش را از او بگیرد. بنابراین تصمیم میگیرد تا همین ذره ایمانی که برایش باقی مانده خودکشی کند. از مادرش میخواهد برایش دعا کند تا بمیرد ولی... .
در کتاب آمین میآورم خواننده با یک طنز زیر پوستی مواجه میشود که طنز تاروپود آن را تشکیل میدهد.
بچه هاي سبز
معرفی کتاب بچه های سبز اثر اولگا توکارچوک
در قرن هفدهم ، ویلیام دیویسون ، گیاه شناس اسکاتلندی که پزشک خصوصی پادشاه لهستان جان دوم کازیمیر شد ، در یک سفر طولانی بین لیتوانی و اوکراین به دنبال این پادشاه رفت.
وی که ذهنی علمی دارد و ناظری دقیق وتیز است ، شرایط سخت آب و هوایی در مرزهای لهستان و آداب و رسوم محلی آن منطقه را مطالعه می کند. یک روز ، در هنگام توقف ، سربازان پادشاه دو کودک را اسیر می کنند.
این دو کوچولو هیکل و اندامی غیرمعمولی دارند: علاوه بر ظاهر ضعیفی که این دو بچه دارند ، پوست و موهای آنها کمی سبز است ...
اولگا توکارچوک، غریبه ای گرفتار در تلاطم تاریخ ، اروپا را از طریق صدای روایتگر خود ، ، زیر سوال می برد. همواره دیگری به عنوان یک خطر بالقوه درک شده است.
دیگری همیشه ترسناک است. اما ما در مورد همسایگان خود ، به ویژه کسانی که در حاشیه ی جهانی که به ما نزدیک است زندگی می کنیم ، چه می دانیم؟ آیا مفهوم مرکز و پیرامون برای همه یکسان است؟ امروز چطور؟ مشاهدات ویلیام دیویسون ، به عنوان یک اروپایی که از لهستان درگیر جنگ بسیار فاصله دارد همچنان مربوط به وقایع امروزه در جهان است. آدم هایی که رنگ چشم و پوستشان فرق می کند ...
کتاب بچه های سبز انعکاسی ظریف و خالی از شوخ طبعی در مورد درک دیگری و رد ناشناخته ها است. کتاب بچه های سبز را کاوه میرعباسی ترجمه کرده و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.
از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم
سرسختها و سختکوشها به زندگی باج نمیدهند. استوار و خدنگ در مقابل آن میایستند و تا به هدفشان نرسند، دست از تلاش کردن بر نمیدارند. هاروکی موراکامی، نویسندهی برجستهی ژاپنی که کتاب او «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم»، توسط مجتبی ویسی ترجمه شده، یکی از آنهاست.
او در سال 1949 - اواسط قرن بیستم - در خانوادهای فرهیخته به این دنیا قدم گذاشت. در کودکی زیر نظر مادر و پدرش که در دانشگاه ادبیات ژاپنی تدریس میکردند با موسیقی و ادبیات روسیه و به طور کلی فرهنگ غرب آشنا شد و آثار نویسندگان بزرگ مثل کافکا، فلوبر، دیکنز، وونه گات، داستایوفسکی، جک کرواک، بالزاک و ... را مطالعه کرد.
نویسندهی «پین بال 1973» پس از پایان دورهی متوسطه، در سال 1968 مطالعهی هنرهای نمایشی را در دانشگاه واسدا شروع کرد. دو سال بعد، در سال 1971 ازدواج کرد و مثل همسرش که فروشگاه صفحهی موسیقی داشت، او هم کافه و باری که در آن موسیقی جاز نواخته میشد، تاسیس کرد.
موراکامی در 29 سالگی نویسندگی پیشه کرد. در گفتوگو با مجلهی اشپیگل گفت: «من از قبل چیزی ننوشته بودم و یک شخص معمولی بودم، یک باشگاه جاز داشتم و هیچ نوشتهای خلق نکردهبودم.»
در 33 سالگی دویدن را با سختکوشی و پشتکار بینظیر آغاز کرد. طعم حضور در مسابقهی ماراتن را اول بار در سال 1996 چشید و خاطراتاش از پروسهی دشوار دونده شدن را در کتاب «از دو که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» نوشت که در ایران با استقبال خوانندگان روبهرو شد.
استخوان
کاوه از میدان جنگ مرخصی گرفته یا گریخته است تا در روستای پدری، در کنار قوم و خویش، استراحت کند، سوگوار دوستی باشد، خاطراتی بیابد و در عاقبت کارش بیندیشد. اما مردی در آنجا به دنبال دختر گمشدهاش است.
کاوه درمییابد که بسیاری به این روستای مرزی میآیند تا بگریزند.اما در میان سخنان و حدیث اقوامش درمییابد که از خانوادهی خودش نیز بسیاری گمشده یا مفقودند.
به دنبال پاسخی برای این معما میرود و با گذشتهی نامعلوم پدر و مادر خودش مواجه میشود. دیگر میکوشد تا راز زندگی مادرش را بداند و جوابی در چرایی تاریکی و ابهام سرگذشت وی بیابد.
کاوه در این روستای پرت و دورافتاده، در مکانی که قبرستان عظیمترین و مهمترین بخش آن است، با سرگذشت خانوادهاش روبهرو میشود، میکوشد تا از نقلقولها و تصاویر و خاطرات داستانی سرراست ببافد و باز میفهمد که این ممکن نیست.
گاه آن اطلاعات در تأیید یکدیگر است و گاه کل ساختمان روایت کاوه را به هم میریزد.
رمان استخوان بازتاب تلاش نسلی است که هویتی جعلی داشته است، با آن خوش بوده و از آن قصهها و افسانهها بافته است اما حوادث روزگار دروغین بودن آنهمه را عریان کرده است.
کسانی میگریزند تا از این واقعیت دردناک در امان باشند، عدهای کتمان میکنند و دل به همان قصهها میبندند و گروهی سر در پی حقیقت میگذارند و از پا میافتند.
اين برف کي آمده
فکر کردم براي تو هم جالبه. امروز اينو خوندم. ميدونستي فقط ما آدما نيستيم که با مُردهها زندگي ميکنيم؟
الان داشتم ميخوندم که شمپانزهها هم مُردههاشون رو با خودشون نگه ميدارن و اينور و اونور ميبرن. ميدوني هم گروهي زندگي ميکنن و هم گروهي حرکت ميکنن.
وقتي يکيشون ميميره، بقيه ولش نميکنن. مُرده رو با خودشون اينور اونور ميبرن. ميگن فيلها هم مُردههاشون رو فراموش نميکنن.
هر وقت از کنار استخونهاي فيل مردهاي رد ميشن، پا سست ميکنن و واميستن.
گاهي هم برميگردن به اونجايي که يکي از فيلها مُرده. واميستن کنارِ جاي خاليش. ميگن فيلهايي رو ديدن که وايساده بودن کنار جايي خالي يا کنار تکه استخوني و داشتن گريه ميکردن.
ـ از متن کتاب ـ
اول شخص مفرد
هاروکی موراکامی نامی آشنا برای مخاطبانی است که هر بار با خواندن داستانهای او منتظر ادامهی ماجرا میمانند.
او در مجموعهداستانهای خود همواره کوشیده است که در مسیری عکس رمان پیش برود، یعنی به جای ساختن فضا و افرادی پویا میخواهد با تکههایی نامرتبط و افرادی بیشمار فضایی ناپیدا و نامکشوف اما موجود و پویا بسازد.
اینگونه است احوال «اولشخص مفرد»، تازهترین کتاب او، که در داستانهایی بهظاهر نامرتبط مفاهیمی از نو متولد میشود که انگار از اول هم بوده است، پیش از آنکه ما آغاز به خواندن آن داستان بکنیم یا حتی راوی آن را روایت و کاتب مکتوب کند.
راوی این مجموعه همان مرد آشنای موراکامی است، همان اولشخص مفرد که دیگر پیر شده و نگاهش بیشتر به گذشته است.
چنین است که پدربزرگی از تجربههای خوب و بد خویش سخن میگوید تا نوادگان بدانند زندگی چگونه ارزش زیستن دارد و خاطرات میتوانند تا به کجا به دنبال فرد در سفر باشند.
این پدربزرگ یا راوی در این داستانها همچنان از خوشیهای گذشته، از زنان، از موسیقی و ورزش سخن میگوید، آنچنان که در این یادآوری اجباری لحظهای حقیقت مستور آشکار شود و سرگذشت از نو معنی شود تا بدانیم عمر بیهوده به پای زندگی تلف نشده است.
اتحادیهی ابلهان
اتحادیهی ابلهان اولین رمان از «جان کندی تول» است که در ایران منتشر شده است. اثر تول یکی از بامزهترین رمانهای تاریخ ادبیات است که داستان غمانگیزی در پس پشتاش نهفته است.
«ایگنیشس» شخصیت اصلی رمان، متخصص قرون وسطا، جوانی تپل، تنبل و اهل مطالعه است که درایت و زبان گزندهاش در انتقاد از تبعیضنژادی، مصرفگرایی، دموکراسی، هالیوود و... نمیگذارد شغل مناسبی برای خودش دستوپا کند و فرد مفیدی باشد.
تول استاد کالج هانتر نیویورک که در هفده سالگی نخستین رماناش را با الهام گرفتن از نویسندهی مورد علاقهاش، فلنری اوکانر، نوشت و بورسیهی کامل دانشگاه تولن را دریافت کرد، در دوران سربازی در پورتوریکو «اتحادیهی ابلهان» را نوشت و پس از بازگشت به آمریکا برای ناشران فرستاد که هیچ یک نپذیرفتند.
افسردگی او را زمینگیر کرد و جاناش را گرفت. به قول منتقد نیویورکتایمز، با این کار او همچون شخصیت اصلی رمان با اتحادیهی ابلهان - ناشرانی که دستنوشتهاش را نپذیرفتند - مبارزه کرد.
او با این کار به مادرش انرژی داد تا پس از 9 سال تلاش توانست «واکر پرسی» استاد دانشگاه لوییزیانا و از مهمترین نویسندگان جنوب آمریکا را قانع کند تا کتاب پسرش را منتشر کند.
اثری که برخی آن را بزرگترین رمان کمدی قرن میدانند و معتقدند:«این کتاب را نمیتوان راحت در مکانهای عمومی مثل مترو یا پارک خواند.
چون محال است که یک نفر به سمت آدم نیاید و نگوید که عجب کتاب محشری میخوانی یا این که به فلان جایش رسیدهای یا نه»
حق با شاخ نبات است
این مجموعه شامل دو نوع داستان است: داستانهای واقعی و داستانهای تخیلی.
اما منظور از داستان تخیلی در اینجا چیست؟
رویاهای ما به دو شکل ظاهر میشوند: ١. درخواب، یعنی در جایی که نمیتوان عناصر آنها را بازشناخت، تنظیمشان کرد و به آنها شکل بخشید؛ ٢. زمانی که ما در بیداری به سر میبریم و میتوانیم به رؤیاهای خود نظم دهیم، به آنها شکل ببخشیم و آنها را به دیگران منتقل کنیم. آثار هنری، از جمله شمار زیادی از داستانها و رمانهای مدرن غربی، اینگونه پدید آمدهاند. بخشی از داستانهای این مجموعه نیز چنین خصوصیتی دارند.
حق با شاخ نبات است مجموعهای خواندنی شامل داستانهای کوتاه و خیلی کوتاه است که دربردارندۀ مضامین تاریخی، اجتماعی و اخلاقی هستند. طنز، شوخی و مطایبه و اشارات و کنایات زیبا و بجا از ویژگیهای بارز و جالب توجه این داستانهاست.
اينجا باران صدا ندارد
کتاب «اینجا باران صدا ندارد» نوشتهی کامران محمدی، داستان دو مرد به اسم اسماعیل و هومن را روایت میکند که به دلایل بیهودهای به همسران خود شک دارند و دو فاجعهی متقاطع در سه روز متوالی بارانی در تهران شکل میگیرد.
حسادت و تعصب مردانه، عنصر محوی این داستان است. در روز اول یک اتفاق غیر منتظره رخ میدهد که باعث یادآوری حادثهی دردناکی در گذشته میگردد و در روزهای دوم و سوم یادآوری خاطرات آن اتفاق و اثر روانشناختی آن بر شخصیتهای داستان را شاهد هستید.
فراموشی پسزمینهی فکری در لایههای زیرین این داستان محسوب میشود و پیرامون روابط دو زوج و یک فرد تنهاست که روایتی از سالهای جنگ نیز در آن بازگو میشود و نویسنده به گونهای به فعالیتهای گروهکها در کردستان در اوایل دههی 60 اشاره میکند.
در بخشی از رمان میخوانیم: «اسماعیل به گوشیاش نگاه کرد. چرا شیرین این همه به این ماجرا علاقهمند است؟ چرا در حالی که میدانست به بیمارستان رفته، تماس گرفته است؟ چرا هومن این حوالی بوده و ...
نمیتوانست از تصور وجود رابطه میان تماس مرد غریبه و ماجرای هومن فرار کند. اما آنچه آشفتهاش میکرد چیزی فراتر از اینها بود؛ کرد بودن مرد و گلوی بریدهی هومن؛ دو واقعیت همزمان که انگار از گذشته، از زیر خروارها برف ناگهان بیرون پریده بودند تا دوباره او را به عقب برانند. باید با مردی که هومن را آورده بود تماس میگرفت. باید با هومن حرف میزد.»
کهنههای همیشه نو
نمایش روحوضی در کناز تعزیهخوانی، نقالی، شبیهسازی، پردهداری، مرشد و بچه مرشد، معرکهگیری و... در گذشته پایه گرفت و سالیان سال مجلسآرای جشنهای گوناگون طبقات مختلف مردم بود. تغییر سبک وسیاق زندگی مردم، آپارتماننشینی و برخی علل دیگر باعث شد که این هنر مردمی به تدریج از صحنه روزگار محو شود و جز یاد و خاطرهای از آن باقی نماند. مرتضی احمدی از پیشکسوتان نامآور تئاتر ایران در این کتاب خویش ثمره کوشش چندین سالهاش را مجموع کرده و ترانههایی را که اصطلاحاً روحوضی و ضربی خوانده میشوند به همراه نُت آنها و مقدمهای در باب هنر سنّتی نمایش به خوانندگان عرضه کرده است