برندهی جایزهی مولیر (معتبرترین جایزهی ملی تئاتر فرانسه) برای بهترین نمایشنامهی کمدی در سال ۱۹۹۱
خانم مدیر: … پس درسته که تو این شرکت لعنتی، تو این شهر لعنتی، تو این کشور، تو این دنیای لعنتی، یه منشی دربوداغون یهروزه میتونه معاون مدیر کل یکی از کارآمدترین مؤسسههای مالی شهر، منطقه، کشور، قاره، جهان بشه؟ پس چیزی که شنیدم درسته؟ بهم بگو که اشتباهه، حالا که خودت اینجایی بهم بگو که اشتباهه، بهم بگو که درست نیست، میخوام از دهن خودت بشنوم، از دهن خودت که بوی گند میده، چون اگه درست باشه، حتا به نشونهی اعتراضم باشه، خودم رو همین الان از این بالا پرت میکنم پایین…
نوشتههای بالینی فروید که در اینجا گزیدهای از آنها گرد آمده، تأملاتی هستند که به شکلی از رابطهی سوژه با خود، مجال بیان میدهند. در این بیانشدن، آنالیز در مقام رابطه و کردار، مبنای صورتبندی برخی مفاهیم قرار گرفته که اهمیت انتقادیشان بعدها به واسطهی «بازگشت به فروید» برجستهتر میشود. این نوشتهها از نسبتی میان درمان بالینی و تأمل در نفس حکایت دارند که در نتیجهی آن، مسائل روانی به منزلهی مسائلی برخاسته از شکافهای زندگی مدرن ظاهر میشوند. روانکاوی از طریق این نوع مسئلهسازی، گفتار روانشناسی را از ظرفیتی انتقادی برخوردار میکند؛ ظرفیتی معطوف به رهایی زندگی که حضور بالقوهاش در نوشتههای بالینی فروید حس میشود. در این نوشتهها، این سویهی انتقادی بهویژه از خلال تأمل بر آن پیچوخمها و تناقضهایی رخ مینماید که ردشان بر زندگی عاشقانه حک شده است. عشق به منزلهی عرصهای که تضادهای تجربهی مدرنیته را در خود نهفته دارد، به ظهور مفاهیمی راه میدهد که مدخلهایی اساسی برای ورود به مفهوم مدرنیتهاند و تأمل بر آن میتواند در فراهمآوردن چارچوبی برای نقد وضعیت سهیم باشد.
تو جهانی به خون آلودی و انجامت نیز چنین خواهد بودزندگیات به رسوایی گذشت و مرگت نیز قرین رسوایی خواهد بود
نمایشنامهی ریچارد سوم که در سال ۳-۱۵۹۲ نوشته شده، از همان آغاز با استقبال فراوان خوانندگان و تماشاگران روبرو شد، چندان که آن را در کنار هملت و رومئو و ژولیت در شمار محبوبترین آثار شکسپیر جای دادهاند.
این نمایشنامه داستان برآمدن و فروافتادن شاهی منفور را بازمیگوید. اما شکسپیر سیمای این مرد زشتصورت و زشتسیرت را چنان تصویر کرده که حضورش بر صحنه، همهی شخصیتهای دیگر را به محاق میبرد. این هیولای بیشفقت که در راه رسیدن به تاج و تخت انگلیستان از هیچ دروغ و خدعه و جنایتی رویگردان نیست، با هوشی اهریمنی و نگاهی ژرفکاو تا اعماق وجود قربانیانش نفوذ میکند و آز و شهوت این یک یا عقل سستپای دیگری را آماج خود میگیرد. از این روست که جملگی را بهآسانی میفریبد و سرانجام به نابودی میکشاند. اما فزونخواهی و غرور بیحدش سرانجام او را نیز قرین رسوایی و تباهی میکند.
معرفی کتاب راهبردهای پژوهش (از منظر سازهانگاری در علوم سیاسی و روابط بینالملل)
شیوههای متعارف پژوهش چنان با تکنیکهای پیچیده و فنون خاص مطالعات تجربی و بهویژه روشهای آماری گره خورده است که گاه پارهای از گرایشهای فکری و نظری عطای این گونه پژوهش را به لقایش میبخشد. اما با ظهور نظریههای بدیعی چون سازهانگاری دریچهای نوین به پژوهش اجتماعی، سیاسی و بینالمللی گشوده شده است. این نظریه مبتنی بر شناخت لایههای مختلف آگاهی انسانی و به دنبال یافتن عمق ساختارهای معنایی است؛ آنچه نظام و کارگزاران اجتماعی در جریان کنشی متقابل آن را برمیسازند.
راهبرد پژوهش سازهانگارانه در پی کاری متفاوت و متمایز از تصویرگری دقیق واقعیت اجتماعی است. بر این مبنا که چگونه با مشاهدهای مشارکتجویانه میتوانیم تفاسیر، ذهنیتها و معانی گوناگونی را درک کنیم که هویت اجتماعی و کنشهای جمعی را تشکیل میدهند.
این کتاب برای کسانی طراحی شده است که خواستار کاربرد دیدگاههای سازهانگارانهاند، اما درعینحال در جستوجوی راهنمایی برای پرسشهای «چگونه»، «چه» و «کجا»یند که در پژوهشهای تجربی مطرح میشوند. در این کتاب بر مفاهیم و ابزاری تأکید میشود که به پژوهشگران در بررسی، تفسیر و تحلیلِ تداوم و تغییر کمک میکنند و به جای طرفداری از مدلی واحد یا مجموعهای از روشها، بر چگونگی تلفیق و گزینش مجموعهای از راهبردها در طراحی پژوهش توجه میشود. کتاب با تکیه بر این نگرش تازه، افقهای جدیدی بر پژوهشهای معناگرا در حوزهی سیاست و روابط بینالملل میگشاید.
راهبردهای پژوهش (از منظر سازهانگاری در علوم سیاسی و روابط بینالملل) - انتشارات نی
فیلها سی میلیون ساله رو زمینن تا در عرض یکی دو دهه نابود شن فقط برای اینکه کلیدهای پیانو و ژتونهای ما رو تأمین کنن. خدایا، نمیبینی؟ این یه مصیبت بزرگه. این… این فاجعه است. افتضاح وحشتناکِ هولناکیه و من نمیدونم چی کارش کنم؛ حالا به من بگین ببینم، کس دیگهای هم هست که حس کنه اینجا داره تاریک و تاریکتر میشه؟
«قرن نوزدهم در نوجوانی غولآسای خود بازیگوشی میکند… این پسرِ غول در بازیهای خود کوهها را از جا میکند و برای تفریح صخرهها را به اینسو آنسو میاندازد.»
این توصیف شارلوت برونته است از زمانهی دشوار و متلاطمی که در آن کل اروپا درگیر جنگهای ناپلئونی است و انگلستان نیز با بحرانهای جدی اجتماعی و اقتصادی روبهرو است. در بحبوحهی شورشهای کارگری و آشفتگیهای صنعتی و تجاری، هنوز «عشق» جوانه میزند، اما روابط افراد تحت تأثیر رویدادهای سیاسی و تاریخی قرار میگیرد و تعبیر و تفسیر طبقات اجتماعی از این رویدادها نیز بر مصلحت و منفعت خود آنها مبتنی است. عواطف و احساسات در برابر ملاحظات مادی و اجتماعی رنگ میبازند، ازدواجها مصلحتیاند (نه عاشقانه) و مناسبات انسانی تابع معیارهای مادی (نه عاطفی). شرلی رمانی است تاریخی ـ اجتماعی به عالیترین معنای کلمه.
شب سر رسیده است. اکنون دیگر کلماتِ نوشتهشده را نمیبینم. دیگر هیچ چیز نمیبینم مگر دستِ بیحرکتم که از نوشتن برایتان بازمانده است. اما زیر شیشهی پنجره هنوز آسمان آبی است. رنگ آبی چشمان اورلیا پاریس باید تیرهتر شده باشد، میدانید، بهخصوص در شب. آن روزها چشمانش رنگش را از دست میداد تا بتواند به تاریکی زلال و بیانتهایی دست پیدا کند.
نام من اورلیا اشتاینر است.
در پاریس زندگی میکنم و پدر و مادرم در همینجا معلماند.
هجدهسال دارم.
مینویسم.
اثر شایستهی تقدیر در سیوپنجمین دورهی کتاب سال در بخش نمایشنامه سال ۹۶
از نمایشنامهنویسان یونان باستان هیچیک به اندازهی ائوریپیدس برای خوانندهی امروزی سخن گفتنی ندارد. مضامین عمدهی آثار او: ستمدیدگی زنان، قساوت و بیهودگی جنگ و درماندگی و ابتذال فاتحان، تعارض میان آزادی و نظم، ایمان و عقل و احکام جزمی و واقعیت، هنوز هم انسان امروزی را به خود مشغول داشته است. نمایشنامههای او به یاد ما میآرد که انسانبودن به چه معناست.
ارسطو او را تراژیکترین نمایشنامهنویس میخواند و برخی دیگر او را نخستین شاعر دموکراسی لقب دادهاند. ائوریپیدس هنرمندی سنتشکن بود. او هستهی اصلی اسطوره را حفظ میکرد اما در روایت داستان و پردازش شخصیتها راه خود را میرفت. زمانهی ائوریپیدس با ظهور فیلسوفانی چون سقراط و پروتاگوراس جهش بزرگی در فرهنگ یونان پدید آورد و این تحول در هنر آن زمان، خاصه در تراژدیهای ائوریپیدس بازتاب یافت. او متفکری شکاک بود، ذهنی جستجوگر و خردهسنج داشت که با پاسخهای متعارف قانع نمیشد. بسیاری از باورهای اهل زمانه را آماج تردید و انتقاد میکرد و از همین روی میان مردم همروزگار خود چندان محبوبیتی نداشت. قدر والای او در قرن چهارم ق.م. شناخته شد و بار دیگر در قرن بیستم در کانون توجه قرار گرفت. نمایشنامهنویسان رمی، ازجمله مشهورترین ایشان یعنی سنکا ائوریپیدس را استاد و راهنمای خود میشمردند و میراث او از طریق ایشان به نمایشنامهنویسان عهد رنسانس رسید.
در این مجموعه پنج نمایشنامه را که بیگمان در شمار بزرگترین دستاوردهای اوست گرد آوردهایم. هریک از این نمایشنامهها جنبهای از تفکر و دغدغههای انسانی این شاعر بزرگ را به ما نشان میدهد و در همهی آنها با شاعری آشنا میشویم که زبان شعر را تا اوجی دستنیافتنی تعالی بخشیده است.