من زنی انگلیسی بودهام
داستان اول این مجموعه با نام « من زنی انگلیسی بودهام » روایت زندگی زن و شوهری است که از ایران مهاجرت کرده و در کشوری زندگی میکنند که خواننده نمیداند آنجا کجاست ولی این حس غریب را دارد که جایی در دوردستها واقع شده است . زن جوان راوی داستان احساس غریبی به زن همسایه خود پیدا کرده است که این احساس حاکی از انرژی مثبتی است که از او دریافت میکند و این احساس مثبت به بچه و شوهر او سرایت میکند . ماجرا از یک شبنشینی در آپارتمان طبقه اول محل سکونت آنها آغاز میشود و زن که گویی سالها قبل مرده است ، برای آنها از واقعهای خبر میدهد که « من یک زن انگلیسی بودهام و در انگلیس با شوهر و دو بچهام زندگی میکردهام . شوهرم مرا در وان کشته است . »
اتفاقی که درست در پایان داستان برای زن - لاله - رخ میدهد . آیا این توهمی است که در افکار این زن - راوی داستان - ریشه دوانیده است یا واقعیتی که لاله از آن پرده برمیدارد ؟! داستان « من زنی انگلیسی بودهام » مرز میان واقعیت و رویا را چنان درهم میآمیزد که خواننده تمام فلسفههای رنگارنگ درباره زندگی را به عینه پیش روی خود میبیند . « چشمهایم را بستم و او همینطور انگشتان بلندش را روی پیشانیام میلغزاند و من به موهای ابریشمگونه لاله فکر میکردم که روی آب موج میزد و . . . » « بیست حلقه مو » ، « تکهای از بهشت » ، « نزدیک ، نزدیکتر »
رهبران جهان باستان (5) اسکندر مقدونی
در یک روز خوش پاییزی حول و حوش سال ٣٤٥ قبل از میلاد ، فیلیپ ، پادشاه مقدونیه ، پسرش اسکندر را به ملاقات یک تاجر اسب اهل حومه تسالی برد . مقدونیها ، عاشق اسب بودند و اهالی تسالی به دلیل نزدیکی به دریای اژه ، هم به اسبهای یونانی و هم به اسبهای خارج از مرزهای یونان دسترسی داشتند . در بین اسبهای فروشی ، یکی بوکفالوس نام داشت که به معنای « گاو سر » بود . روی سر این اسب نشانی بزرگ بود و سرش بیش از آنکه شبیه اسب باشد ، شکلِ سر گاو بود . تاجر اسب او را برای فروش گذاشته بود، اما به پادشاه فیلیپ هشدار داد که این اسب خیلی سخت رام میشود .
اسب دوازده سالش بود و به دلیل روح وحشی و قویاش هرگز به طور کامل رام نشده بود . البته کلمات هشدارآمیز نمیتوانست مقدونیها را دلسرد کند ، چون آنها عاشق چالش بودند . بهترین سوارکاران پادشاه فیلیپ یکی پس از دیگری جلو آمدند و سعی کردند بوکفالوس را رام کنند . یکییکی پایین میافتادند ، و یا اصلاً نمیتوانستند سوار اسب شوند . بعد صدای فریادی آمد : « چه اسبی را دارید از دست میدهید ! دلیلش این است که برای رام کردن او خیلی ناتوان و کمتجربه هستید . » او اسکندر بود . بعضی از آدمها به دنیا میآیند که پیروز شوند ، در حالی که بعضیها زاده میشوند که الهامبخش باشند یا برانگیزانند ؛ اسکندر هر سه ویژگی را داشت .
فضای پروستی
خواندن این کتاب گاه به اندازه خواندن اثری از پروست بردباری و صبر میخواهد . نثر نویسنده این کتاب اگر نگوییم به همان زیبایی پنهان در لایههای تودرتوی جملات پروست است ، گاه پیچیدگی قلم پروست را مییابد و به راستی چه دشوار است خواندن متن کسی که چون پروست درباره پروست مینویسد .
« پوله » از آن دسته منتقدان ادبی است که به جای نوشتن متن خشک نقادانهای درباره اثر مورد نظر ، متنی ادبی درباره آن مینویسد : ادبیات در باب ادبیات . از سوی دیگر « پوله » منتقدی است که به قلب آگاهی آفرینشگر نویسنده نقب میزند ، خود را با تجربه نویسنده در لحظه آفرینش اثر همراه میکند و با مخاطب از این تجربه سخن میگوید .
پس این که در خوانش متن پوله از پروست شاهد جملاتی پیچیده هستیم ، بیگمان از یکیشدن تجربه او و پروست نشان دارد . کتاب حاضر در گستره روانشناسی مستقیم یا غیرمستقیم ، تحلیل زیباییشناسانه ، فلسفه ، اخلاق یا مابعدالطبیعه قرار نمیگیرد . گویی نویسنده آن بر فراز قلمرو گسترده جهان مارسل پروست ، مختصات فضایی خاص گسترانده که امکان شناسایی دستهای از نقاط را در دل این قلمرو فراهم میسازد .
شخصیت رنسانس … میگل دِ سروانتس
کتاب « دون کیشوت » تأثیر عظیمی بر فرهنگ جهان داشته است اما نباید این اثر شگرف را جدا از خالق آن در نظر گرفت . « دون کیشوت » تخیلی از خیلی جهات بسیار شبیه « سروانتس » واقعی است . او هم چون شوالیه مجنونش فردی آرمانگرا بود . سروانتس با نوشتههایش ، در جهانی سرشار از زشتی ، زیبایی خودش را آفرید . به علاوه او همانند دون کیشوت به جنگ بر سر راستی ، ولو علیه چیزهای به ظاهر غیرممکن ، باور داشت . سروانتس به رغم بسیاری از ناملایمات ، از جمله فقر و سالهای سپری شده در زندان هیچگاه تسلیم نشد .
او از عهده این کار سترگ برآمد و ادبیاتی گرانقدر برای تمامی نسلها آفرید . او فهمیده بود که « سروانتس » و « دون کیشوت » جدایی ناپذیرند . مجلد دیگری از شخصیتهای تأثیرگذار به « سروانتس » نویسنده اسپانیایی میپردازد و زندگی پر فراز و نشیب او را شرح میدهد . این کتاب در ١١٠ صفحه راهی بازار نشر شده است .
شخصیت معاصر … ایندیرا گاندی
از سال ١٩٠٠ تا امروز بشریت و جهان تغییرات عمدهای داشته است . در این دوره عقاید سیاسی جدید باعث بروز جنگهای جهانی شد . فاشیسم و کمونیسم به جدایی بعضی از کشورها انجامید و دموکراسی بعضی از کشورها را در کنار هم قرار داد . دگرگونیهای بنیادی در نظریهها معیار آزادیهای فردی و رسوم مذهبی و علم و فناوری و صنعت را محک زد . این تغییرات سیاستهای جهانی و درک روابط بینالملل را ضروری کرده است . فضای فکری جهان معاصر بر اصالت انسان و این باور متمرکز شده است که اقتصاد جهانی دنیا را به محیطی با ارتباطات نزدیکتر تبدیل کرده است .
هندوستان یکی از پرجمعیتترین کشورهای جهان است که از سال ١٩٤٧ مستقل شده است . این کشور پیش از آن یکی از مستعمرات بریتانیای کبیر بود . امروزه جمعیت هند بالغ بر یک میلیارد نفر است . در هند ، رهبر حزب صاحب قدرت نخستوزیر میشود . از بین رفتن محبوبیت سبب کاهش آراء میشود و سرانجام نخستوزیر سمتش را از دست میدهد . کتاب حاضر سرگذشت فراز و فرودهای مادر هند ( ایندیرا گاندی ) است . او رهبری و قدرت را بخشی از حق طبیعیاش به حساب میآورد و در دنیای سیاست با هدف تلاش برای استقلال هند بار آمد . او زندگیاش را وقف ملتش کرد . گاندی باور داشت که مردم میتوانند در کنار هم زندگی کنند . مجلد دیگری از مجموعه شخصیتهای تأثیرگذار به ایندیرا گاندی اختصاص یافته که در ١١١ صفحه راهی بازار نشر شده است .
شخصیت معاصر … فرانکلین دلانو روزولت
با آغاز قرن نوزدهم و پیشرفتهای حاصل شده در تمامی حوزههای فعالیت انسان ، دنیای قدیم به مکانی جدید بدل شد. اختراعات جدید روش زندگی را به سرعت تغییر داد و اکتشافات علمی نیز نگرش انسان را به خود دگرگون ساخت. با وقوع جنگ جهانی اول سراسر جهان را جنگ فرا گرفت، و به کارگیری اندیشههایی نظیر کمونیسم و ناسیونالیسم نشان داد که کشورها میتوانند بسیار فراتر از مرزهای خود بر جهان تأثیر بگذارند . مجموعه این تحولات دنیایی را به وجود آورده است که آن را جهان معاصر مینامیم .
« فرانکلین دلانو روزولت » در تمام عمرش از آتش میترسید ، اما عاشق طبیعت، به ویژه مناظر اطراف منزل ییلاقی خود در جزیره کمپوبلوی کانادا بود. دهم ، اوت سال ١٩٢١ بود که به همراه فرزندانش سوار بر قایق ویرئو، از کلبه خانوادگی در جزیره کمپوبلو به قصد ماهیگیری به راه افتاد . هر چند که او قبل از آمدن به تعطیلات کاملاً خسته بود و سختی سفر به جزیره نیز او را خستهتر کرده بود، اجازه نداد خستگی مانع آن شود که همراه فرزندانش از یکی از محبوبترین تفریحهای خود یعنی قایقرانی لذت ببرد .
کجا میبرند درختان مرده را
داستان «کجا میبرند درختان مرده را» زندگی، عواطف و آرزوهای سه نسل از زنان را روایت میکند. راوی داستان، زنی است که امروز را دوست ندارد، امروزی خود کرده و خود ساخته و حالا با نگاهی نوستالژیک به گذشته فکر میکند. زنی غرق در خاطرات و توهمات. آرمانگرا و برج عاجنشین. زنی که میخواست همه چیز را بر هم بزند. تغییر دهد و بهتر کند. با خویی شتابزده و بیاحتیاط. و عاقبت شکست خورده و بیمار. دخترش جوان و بیکار است. بیهدف و بیآرزو و یا به دنبال حقیرترین آرزوها. تنبل و پرمدعا و خودبزرگبین. مصرفکنندهای بیمصرف. تربیت نشده و رها شده در مرداب. اما مادر این زن، زنی تنها، محروم و رنجکشیده. مقاوم و صبور. زنی که میداند از زندگی چه میخواهد. معتقد و سختکوش، اما خشک و بیانعطاف.
زنی که اعتقاداتش با پوست و گوشت و خونش یکی است و اگر بخواهی تغییرش دهی مثل این است که بخواهی بودنش را از او بگیری و نابودش کنی! زنی که بار خانواده را بر دوش میکشد. «عاطفه طیّه» نویسنده جوانی است که داستان این سه زن را روایت کرده است و کتابی خواندنی برای نسل جوان امروزی نگاشته است.
روز گودال
« روز گودال» مجموعهای از ١٤ داستان کوتاه و بلند است که بنا به گفتهی نویسنده، زمان تألیف این داستانها را میتوان به دو بخش کلی قبل و بعد از سفر او تقسیم کرد. داستانهایی چون «زنی که رفت تا بایستد» و « نه، هیچ چیز » از جمله داستانهایی هستند که پیش از سفر جهانگردی این نویسنده که در سال ١٣٨٤ انجام شد، نوشته شدهاند. داستانهایی چون «جاده پشت خانه» ، «من در آب زیبا هستم» ، «زن رودخانه» و «روز گودال» دیگر داستانهایی هستند که نویسنده از نظر زمانی بعد از این سفر نوشته است . شکوفه آذر درباره تأثیر سفر بر داستانهایش معتقد است: «هرچه بیشتر داستان را شناختم ، بیشتر فهمیدم که بدون جهانبینی و هستیشناسی ، آنچه نوشته میشود ، نهایتاً داستانی خوشساخت ، اما کم عمق و در نتیجه کم تأثیر است.» او همیشه احساس میکرده یک جای کار میلنگد و جهانبینی چیزی نیست که صرفاً از طریق مطالعه و زندگی روزمره کسب شود . بنابراین ، دنبال ماجراجویی میرود و آنگاه که برمیگردد با چشم دیگری به کشورش مینگرد و آنگاه حاصل سفرهای کولیوار بینشی را به او میدهد که در برخی از داستانهای روز گودال نمود مییابد. چرا که از دید نویسنده، زندگی به مثابه فرایند شناخت هستی درون و بیرون است همانطور که ادبیات.