نویسندهی دکارت تا دریدا، این کتاب را در مقدمهاش با بهترین استعارهی ممکن تشبیه کرده است: یک پل. باور پیتر سجویک بر آن بوده که با خلق این اثر، پلی میان عرصههای تحلیلی و قارهای فلسفه بنا کرده است، ولی آوردهی این کتاب برای خوانندهی ایرانی بسی بیش از چیزی است که آن استاد فلسفهی دانشگاه کاردیف در ذهن میپرورانده است. کارکرد ترجمهی فارسی دکارت تا دریدا همچون مجموعهای از پلهاست که میان جزایر علیالاصل یکپارچه و علیالعارض گسستهی فلسفهی غرب در ایران بنا میشود. براین اساس، این کتاب برای هر خوانندهی ایرانی مفید خواهد بود.
این بررسی انتقادی از مسائل در فلسفه اروپایی گزارش های مفصلی از متون مهم توسط متفکران مهم ارائه می دهد. سجویک ایدههای کلیدی را از این منابع استخراج میکند، روابط مختلف بین آنها را تحلیل میکند و آنها را به موضوعات اصلی در تحقیقات فلسفی مرتبط میکند، مانند ماهیت سوبژکتیویته، عقل و تجربه، ضد انسانگرایی، و ماهیت زبان. حوزههای مورد بررسی شامل معرفتشناسی، متافیزیک و هستی شناسی، اخلاق و سیاست. جنبه های کار طیف وسیعی از متفکران از جمله دکارت، لاک، هیوم، کانت، هگل، نیچه، آدورنو و هورکهایمر، هایدگر، دلوز و گواتاری، لویناس، دریدا، آلتوسر، فوکو و لیوتار به تفصیل مورد توجه قرار گرفته است. این اثر جدید و جذاب ایدههای پیچیده فلسفه اروپایی را به شیوهای سرراست ارائه میکند و برای خوانندگان سطح مقدماتی و پیشرفته جالب خواهد بود.
دکارت تا دریدا (مروری بر فلسفه اروپایی) - انتشارات نی
فایدهگرایی نظریهای است دربارهی مبانی اخلاق، اما از آن فراتر میرود و حوزههایی چون فلسفهی سیاست و حقوق را نیز دربرمیگیرد. این متاتئوری، که در پی تبیین عام رفتارهای بشری، و نیز تعیین معیار کردار درست بوده، داوریهای متعارضی را برانگیخته است: بسیاری ممکن است آن را به بداهت درست بینگارند، اما کم هم نبودهاند بزرگانی که آن را نه فقط آشکارا غلط، بلکه خطرناک و خسارتخیز دانستهاند. جان استوارت میل، برجستهترین مدافع فایدهگرایی، در این کتاب میکوشد مخاطب را نسبت به راستی و درستی و کارسازی این نظریه متقاعد کند. مترجم با افزودهی مفصلی تلاش کرده است سهم خود را در ایضاح مطلب ادا کند.
فیلسوف انگلیسی "جان استوارت میل" در کتاب "فایده گرایی" با نگاه یک محقق و دانشمند به نظریه اخلاق نزدیک شد. "میل" با پیش فرض ارائه شده توسط "جرمی بنتام" ، کار خود را تحت روش علمی و پژوهش عمیق و دقیقی آغاز کرد. "میل" "فایده گرایی" را بر اساس "اصل بزرگترین خوشبختی" فرموله کرد. بر اساس این اصل ، فقط کاری اخلاقی است که در مسیر انجام آن، بیشترین میزان خوشبختی به بیشترین تعداد افراد برسد. این کار نشان می دهد که چطور "میل" اشکال بالاتر و پایین تر شادی و همچنین تأکید بر اهمیت داشتن دیدگاه عینی هنگام تعیین وضعیت اخلاقی یک رویداد را تعریف می کند. برای هر کسی که به تحقیقات اخلاقی علاقه مند است "فایده گرایی" یک خوانش ضروری به حساب می آید.
"جان استوارت میل" بسیاری از عناصر "فایده گرایی" خود را از "جرمی بنتام" ، اصلاح گر اجتماعی و حقوقدان قرن نوزدهم گرفت. "میل" مانند "بنتام" معتقد بود که خوشبختی (یا لذت ، که هم "بنتام" و هم "میل" آن را برابر با خوشبختی می دانند) تنها کاری است که بشر انجام می دهد و باید بخاطر خود، در طلب آن باشد. از آنجا که خوشبختی تنها حسن ذاتی است و از آنجا که خوشبختی بیشتر به کمتر ارجح است ، هدف از زندگی اخلاقی، به حداکثر رساندن خوشبختی است. این همان چیزی است که "بنتام" و "میل" "اصل مطلوبیت" یا "اصل بزرگترین خوشبختی" می نامند. "بنتام" و "میل" هر دو این شکل از اشکال "فایده گرایی" "کلاسیک" یا "لذت گرایانه" را تأیید می کنند.
اگرچه "جان استوارت میل" در مورد بسیاری از اصول بنیادی اخلاق با "بنتام" موافق بود ، اما اختلافات عمده ای نیز داشت. به طور خاص ، "میل" سعی در شکل گیری "فایده گرایی" تصفیه شده تری داشت که با اخلاقیات عادی همخوانی بیشتری داشته و اهمیت زندگی اخلاقی، لذت های فکری ، رشد فردی ، آرمانهای عالی شخصیتی و قوانین اخلاقی متعارف را برجسته سازد.
این کتاب حاصل اشتیاق و تلاشی است برای شناختن و شناساندن فیلسوفی که میخواهد فارغ از بنیاد نهادن نظامی اخلاقی، «معنا»ی اخلاق و «شرط امکان» آن را دریابد و در این راه به چهرهٔ دیگری میرسد. امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی لیتوانیاییتبار، که در این کتاب با او در کشف دیگری و جوانب مواجهه با دیگری همقدم میشویم، متفکری است که از بسیاری جهات در حلقهٔ فلاسفهٔ غرب سیمایی غریب دارد. گویی غیریت یا دیگربودگی نهتنها مضمون غالب اندیشههای اوست بلکه در سیمای خود این اندیشهها نیز پدیدار شده است. آیا میتوان از زبان او شنید که آدمی در برابر دیگری مسئولیت نامتناهی دارد و حتی مسئول خطاهای اوست، و از غرابت این اندیشه دچار اعجاب نشد؟ آیا میتوان در آثار او خواند که «اخلاق فلسفهٔ اولی است» و بداعت و غرابت را از این کلام استشمام نکرد؟
ریچارد وستفال، نویسندهی این کتاب، از برجستهترین صاحبنظران در باب سدهی ۱۷ است، سدهای که علم جدید در آن زاده شد و شالودههای این علم در آن استوار گردید. پیدایش علم جدید در عین حال انقلابی اجتماعی بود با تأثیرهای چنان گسترده که هیچ یک از زمینههای تمدن بشر از نفوذ آن برکنار نماند. این کتاب از معتبرترین منبعها به شمار میآید و مبتنی است بر پژوهش گسترده دربارهی چگونگی زایش، پیدایش و تحول و تکوین علم جدید (برای اطلاعات بیشتر، نگاه کنید به دیباچه و درآمد).
کتاب «تاریخ پیدایش علم جدید» اثر ریچارد وستفال، استاد فقید تاریخ علم دانشگاه ایندیانا، نگاهی عمیق به تحولات علمی سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی دارد. وستفال در این کتاب ریشههای انقلاب علمی و ظهور علم مدرن را با تمرکز بر دو حوزه مکانیک و نجوم بررسی میکند. نویسنده سیر تحول تفکر علمی از ارسطو و بطلمیوس تا کپلر، گالیله و نیوتون را به تفصیل شرح میدهد. او نشان میدهد چگونه دانشمندان در این دوره تدریجا از تبیینهای ارسطویی و قرون وسطایی فاصله گرفتند و به تدریج پارادایم مکانیکی جدیدی را بنا نهادند که بر ریاضیات و آزمایش استوار بود. وستفال توضیح میدهد که چگونه اندیشمندانی چون کپلر و گالیله با رد نظام بطلمیوسی و اتخاذ مدل خورشیدمرکزی کوپرنیک، انقلابی در نجوم پدید آوردند. همچنین گالیله با تبیین فرمولهای ریاضی حرکت و سقوط اجسام، مکانیک کلاسیک را بنیان نهاد که نیوتون آن را در قالب سه قانون حرکت و گرانش عمومی به کمال رساند.
از دیگر موضوعات مهم کتاب، بررسی زمینههای فلسفی و متافیزیکی تحولات علمی است. وستفال استدلال میکند که گذار از جهانبینی ارسطویی-مسیحی به تصویر مکانیکی جهان، مستلزم تغییر در مفاهیم بنیادین فلسفی بود. برای مثال مفهوم فضای مطلق نیوتونی جایگزین عالم محدود و متناهی ارسطویی شد. این کتاب از دیباچه، درآمد و ۸ فصل (با نامهای ۱. دینامیک آسمانی و مکانیک زمینی، ۲. فلسفه مکانیکی، ۳. علم مکانیکی، ۴. شیمی مکانیکی، ۵. زیست شناسی و فلسفه مکانیکی، ۶. پیدایش سازمانها و تشکلهای علمی، ۷. علم مکانیک، ۸. دینامیک نیوتنی) و همچنین بخش برای مطالعه بیشتر، تشکیل شده است. در نهایت میتوان گفت، کتاب «تاریخ پیدایش علم جدید» با ژرفنگری در منابع دست اول، تصویری جامع و موشکافانه از ظهور علم مدرن در حوزههای مکانیک و نجوم ارائه میدهد. وستفال با تسلط کمنظیر خود بر تاریخ علم، به خصوص سدهی هفدهم که به باور بسیاری، علم جدید در این سده متولد شد، نشان میدهد که انقلاب علمی حاصل فرایندی تدریجی و طولانی بود که طی آن، مبانی فکری و روششناختی علوم دگرگون شد. «تاریخ پیدایش علم جدید» با توجه به شهرت نویسنده و تسلط او بر موضوعات مورد بحث در این کتاب، از معتبرترین منابع در حوزه تاریخ علم به شمار می آید و به همین علت خواندن آن برای پژوهشگران تاریخ علم و علاقهمندان به فلسفه علم، مفید خواهد بود.
تجربهگرایی چیست و چه نسبتی با سوبژکتیویته دارد؟ تجربهگرایی آنگونه که در این کتاب به کار رفته مفهومی بیشتر سیاسی است تا معرفتشناختی. سرشتِ تجربهگراییِ معرفتشناختی را ژان لاک با این اصل که «همهی شناخت ما درنهایت از تجربه نشئت میگیرد» تعین بخشید. این اصل در قالبِ یک هنجار قرار است همچون معیاری برای شناساییِ معرفتِ راستین به کار آید. اما تجربهگراییِ سیاسی به جای جستوجوی هنجارهایی از این دست، نفس ِ هنجار را به مسئله بدل میکند: هنجارها چگونه شکل میگیرند؟ تجربهگرایی سیاسی نه فرمانی با این مضمون که «باید در محدودهی دادههای تجربی باقی ماند»، بلکه پرسشی است در بابِ اینکه چگونه دادهها پشت سر گذاشته میشوند. مسئله نه جستوجوی ملاکی برای توجیهِ صدقِ باور و نقدِ باورهای ناموجه، بلکه چگونگیِ شکلگیریِ باور بهمنزلهی فراتر رفتن از امر دادهشده (donn) است. دادهها به خودیِ خود هیچ نسبتی را اقتضا نمیکنند، با تحلیلِ یک داده نمیتوان نسبتِ آن را با دادهای دیگر استنتاج کرد، به بیانِ دیگر نسبتْ درونیِ طرفینِ نسبت نیست. در این معنا، جهان تجربهگرایی جهانی است که در آن «حرف ربطِ «و» درونبودگیِ فعلِ «است» را از تخت سلطنت به زیر میکشد، جهانی که در آن خودِ اندیشه در نسبتی بنیادین است با خارج.»
تجربهگرایی و سوبژکتیویته (پژوهش در باب طبیعت انسانی بر حسب نظر هیوم) - انتشارات نی
معرفی کتاب آغازین بنیادهای متافیزیکی منطق با رهسپارشدن از لایبنیتس
جلد ۲۶ مجموعه آثار هایدگر متن درسگفتاری است که در تابستان ۱۹۲۸ تحت عنوان «منطق» در ماربورگ ارائه شده است. هایدگر بر این باور است که نزد لایبنیتس نهتنها سنت باستانی و قرون وسطاییِ منطق در یک صورت جدید تجمیع میشود، بلکه او همزمان به تکانهای برای پرسشگریهای نو در منطق تبدیل میگردد. هایدگر بر همین اساس در این درسگفتار میکوشد با مبنا قراردادن تفکر لایبنیتس، خصوصاً نظریة حکم و اصل بنیاد او، مبانی متافیزیکی منطق را نمایان سازد، و از این طریق منطق را فلسفی کند. در تفسیر هایدگر روشن میشود که چگونه مفاهیم منطقی به اگزیستانس بشری و مسئلة آزادی گره خوردهاند.
پدیدارشناسی روح، شناختهشدهترین اثر هگل، از زمان انتشارش در ۱۸۰۷ تا به امروز پیوسته تأثیری ژرف بر متفکران مختلف گذاشته است؛ از فوئرباخ و مارکس گرفته تا هایدگر و آدورنو و دریدا. این اثر، در عین حال، یکی از دشوارفهمترین متون تاریخ فلسفه است و همواره مطالعه و پیگیری روند آن برای خوانندگان مسئلهساز بوده. هدف هولگیت در این کتاب فراهم آوردن راهنمایی است برای خواندن پدیدارشناسی. او میکوشد گام به گام سیر استدلالی پدیدارشناسی را روشن سازد و نشان دهد چگونه هر مرحله از تکوین آگاهی در نهایت به بنبست میرسد و چگونه از بطن آن مرحلهای تازه سربرمیآورد؛ تکوینی که خود برآمده از منطق درونیِ تجربهٔ آگاهی است. کتاب پدیدارشناسی روح هگل؛ راهنمای خواننده شرحی است گام به گام و راهگشا که مطالعه و فهم اثر سترگ هگل را برای ما دسترسپذیرتر میسازد.
این کتاب با شرحهای معمول بر آثار اسلاوی ژیژک فرقی جالب و اساسی دارد. شرح آدام کوتسکو فراز و فرود اندیشهٔ ژیژک را از مسیری نامعمول دنبال میکند. به عقیدهٔ کوتسکو، همزمان با افزایش اقبال به آثار ژیژک نشانههای چرخشی به سوی الهیات در آراء او مشاهده میشود، و این چرخش در خصوص متفکری ماتریالیست چون او موضوعی قابل توجه است. به همین دلیل، گرچه این کتاب برای مجموعهای عام تحت عنوان «فلسفه و الهیات» نوشته شده، شرحی خواندنی از پروژهٔ فکری خاص ژیژک به عنوان فیلسوفی ماتریالیست که الهیات یکی از عناصر فلسفهٔ اوست ارائه میکند. خوانندهٔ کتاب ابتدا با مفاهیم اصلی ژیژک که عموماً برگرفته از روانکاوی لکانی هستند آشنا میشود و این آشنایی با معرفی روش فلسفی ژیژک که عمدتاً ملهم از فلسفهٔ هگل است تکمیل میشود. در ادامه، کوتسکو زمینههای جهتگیری به مضامین الهیاتی را در آثار ژیژک شرح میدهد و با رجوع به آثار اصلی او اهمیت این چرخش الهیاتی را برای فلسفهای ماتریالیستی مشخص میکند. در فصل آخر کتاب واکنش اصحاب الهیات به «الهیات ماتریالستی» ژیژک بررسی شده و نویسنده کوشیده است از دل مواجهٔ نامعمول فیلسوف ماتریالیست با الهیات راهی برای نوسازی مضامین کهن الهیاتی باز کند.