بین النهرین باستان
اصطلاح «بینالنهرین» به معنای «سرزمین میان دو رود» است و اساساً به دشتهای عمدتاً مسطح میان دو رود دجله و فرات اطلاع میشود که سرزمین کنونی عراق را در بر میگیرد. سرانجام، بخش اعظم دشتها و تپههای پیرامون این دو رود، که مجموعاً بخش مرکزی خاور نزدیک را تشکیل میدهند نیز بخشی از بینالنهرین محسوب شدند. به علاوه، اصطلاح «بینالنهرین» نیز به طور کلی به تک تک و تمامی مردمانی اطلاق شد که در دوران باستان ساکن یا حاکم این سرزمین بودند، به این ترتیب، سومریان، اکدیان، آشوریان، بابلیان، ایلامیان، مادها و پارسها از جمله بیالنهرینیان تلقی شدند.
اهمیت بینالنهرین برای خاور نزدیک صرفاً به مسئله جغرافیایی محدود نمیشود. بینالنهرین همچنین نقطه تقاطع راههای تجاری میان فلسطین، مصر و شرق مدیرانه در غرب، آسیای صغیر (ترکیه کنونی) و ارمنستان در شمال، عربستان در جنوب و افغانستان و هندوستان در شرق بود. به علاوه، بینالنهرین قلب ملل و امپراتوری هایی بود که در خلال قرون متمادی بر بخش هایی بزرگ از خاور نزدیک مسلط شدند.
جنبش زنان در آمریکا
کتاب جنبش زنان در آمریکا نوشته دان ناردو (Don Nardo) از سری کتابهای تاریخ جهان، درباره تاریخ و پیشرفت اجتماعی زنان است.
پیش از کتاب جنبش زنان در آمریکا (The women's movement) تقریباً هیچ کتاب یا مقالهای وجود نداشت که به بازگویی تلاشها و دستاوردهای زنان آمریکایی به درجه یک طبقه اجتماعی پرداخته باشد. همچنین به طور اجمالی به تحول آموزش زنان آمریکایی پرداخته میشود.
زنان آمریکایی از زمان اقامتگزینی اروپاییان در آمریکای شمالی در سده هفدهم تاکنون، دگرگونی شگفتانگیزی را پشت سر گذاشتهاند. آنها از جایگاه شهروندان درجه دوم، تقریباً فاقد هرگونه حقوق سیاسی یا اجتماعی، به لحاظ قانونی به برابری تقریبی با مردان ارتقا یافتهاند. برخی از زنان، به کارهایی چون آموزگاری، سرپرستی یا مددکاری اجتماعی پرداختند. این امر به آنها اجازه داد که برای خود در بازار کار جا باز کنند. پیشروی آهسته اما پیوسته آنها به سوی برابری را غالباً «جنبش زنان» مینامند.
امپراتوری ایران
کتاب «امپراتوری ایران» اثر «دان ناردو» در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. این کتاب منبع کاملی دربارهی حکومتهای مختلف حاکم بر سرزمین پارس است و علت سقوط و پیروزی سلسلههای مختلف را بیان میکند. در ابتدا کتاب رویدادهای مهم در تاریخ امپراتوری ایران آورده شده است که شامل رخدادهای قبل از میلاد مسیح تا انقلاب سال ۱۳۵۷ است. کتاب «امپراتوری ایران» با یک نگاه کلی حوادث و اتفاقات باستان را بیان میکند و دربارهی تفاوت و قدرت دو سرزمین ایران و یونان در آن زمان صحبت میکند. در بخش پیشگفتار کتاب، نویسنده به سؤال «آیا یونان خوب و ایران بد بود؟» پاسخ میدهد و دربارهی پیوند جداییناپذیر یونانیان و ایرانیان سخن میگوید. در زمان باستان تاریخ را نویسندگان و فیلسوفان یونانی نگاشتهاند به همین دلیل تاریخ این دو سرزمین درهمتنیده است و نمیتوان آنها را از یکدیگر جدا کرد.
امپراتوری آشور
تا نیمهی قرن نوزدهم، از فرهنگ و تمدن بینالنهرین باستان جز افسانهای بیش نمانده بود. تا این که در دههی ۱۸۴۰پردهبرداری از حجاب رازآلودی که آشور و فرهنگهای همتایش را پوشانده بود آغاز شد و کاخها و شهرهای باستانی یکی پس از دیگری از زیر خاک به درآمدند. یک قرن و نیم کاوشگری، به همراه ترجمهی بسیاری از متون بینالنهرینی، آشکار ساخته است که آشوریان صرفاً ویرانگرانی سنگدل نبودند، بلکه سازندگانی شگفتانگیز، کشاورزانی سختکوش، بازرگانانی کوشا، هنرمندانی ماهر نیز بودند. با این حال، آشوریان بیش از هر قوم باستانی دیگری، از راه یورشهای نظامی تجاوزکارانه، لشکرکشی و جنگ، و غارت و چپاول زندگی میکردند.
خشونت و ستمگری آنها نسبت به اقوامی که بر آنها چیره میشدند در تاریخ ثبت شده انسان تقریباً بیهمانند است. کتاب حاضر، از «مجموعهی تاریخ جهان»، به بررسی تاریخ، فرهنگ، و تمدن امپراتوری آشور و علل سقوط آن از اوج قدرت به ژرفای تیرگی و گمنامی میپردازد.
جنگ و تسلیحات
جنگها خواه ناخواه جزئی اجتنابناپذیر از زندگی بشری است. از زمان پیدایش نخستین نوشتهها هزاران درگیری بزرگ و کوچک در جهان رخ داده است و تاریخنویسان معتقدند که خیلی پیش از آنکه بشر بتواند بنویسد، جنگهایی در گرفته است. از این گذشته میلیونها زن و مرد و کودک جانشان را در این درگیریها از دست دادهاند. در جنگ دوم جهانی بیش از ٤٥ میلیون نفر جان باختند و احتمالاً میلیونها نفر هم در قرنهای آینده کشته خواهند شد. دلایل مبادرت به جنگ بسیار متنوع است. تصفیه حسابهای سیاسی و اجتماعی یا مجادلات دینی، همچنین سودای کشورگشایی و دستیابی به منابع و یا تسلط بر دیگران انگیزۀ بسیاری از جنگ و جدالها بوده است.
عداوت، ترس و انتقام را هم از دیگر دلایل بروز درگیریها دانستهاند. همۀ این انگیزهها کما بیش بیملاحظه، خودخواهانه، سودجویانه و بر مبنای ارزش قائل نشدن برای احساسات بشری و تأثیرات آنها بوده است. ویکتور دیویس هانسن بزرگترین پژوهشگر تاریخ نظامی آمریکا آنها را فاقد احساس میخواند. او میگوید: تمام صفحات تاریخ آکنده از نمونۀ سرداران برجستهای است که برای انگیزههای نادرستی، سربازانشان را به سوی پیروزی رهبری کردهاند. «جنگ و تسلیحات» یکی دیگر از کتابهای جدید مجموعه تاریخ جهان است که به رویدادهای مهم در تاریخ تسلیحات و جنگ پرداخته است.
جمهوری روم
تاریخ همواره شاهد ویژگیهای منحصر به فرد ملل و اقوام بزرگ بوده است. هر یک از این اقوام نسبت به جهان اطرافش و ارتباطش با این جهان به نگرشهای خاص خویش دست یافته است. برای مثال، یونیان باستان مبتکران و خالقان بزرگی بودند. آنها به ارزش فردی انسان اعتقادی عمیق داشتند و همواره حامی آزادی بیان فردی بودند. به زیبایی عشق میورزیدند، زیباییای که در جای جای طبیعت رد و نشانش را میدیدند. یونیان خلاقیت فردی خویش را با عشقشان زیبایی ادغام کردند و در عرصه هنر، مجسمهسازی، معماری و ادبیات آثار بدیع و باشکوهی پدید آوردند، قابلیت و استعداد خاصی که در آن زمان به شالوده ماهیت ملی یونانیان شکل میداد، روح خلازز ایشان بود.
از دیگر سو، رومیها در عرصه فرهنگ، دستاوردهای بدیع چندانی نداشتند. دلیل این امر آن بود که رومیها فرد را بیش از روحی آزاد و رها، بخشی از چیزی عظیمتر و مهمتر یعنی جامعه قلمداد میکردند. در روم فرد همیشه تابعه نظم بود، حکومت روم نیز براساس قوانینی منصفانه، ثابت و محافظهکارانه اداره میشد.
عصر استعمارگری
یک فیلسوف آمریکایی به نام "جورج سانتایانا" مینویسد: "کسانی که نمیتوانند گذشته را به خاطر آورند محکوم به تکرار آنند." شاید حقیقت این سخن حکیمانه سانتایانا در هیچ جا آشکارتر از تاریخ طولانی استعمارگری و امپریالیسم نمایان نشده باشد. امروزه این اصطلاحات را حتی تاریخنگاران و دیگر پژوهشگران اغلب به یک معنا به کار میبرند. اما کارشناسان گاهی بین این دو اصطلاح تمایز قائل میشوند. آنها معمولاً استعمارگری را سلطه و فرمانروایی مستقیم سیاسی تحمیلی از سوی کشوری به سرزمینی دور دست تعریف میکنند.
آن سرزمین، که مستعمره نامیده میشود، ممکن است پذیرای مهاجران زیادی از کشور استعمارگر باشد یا نباشد. نمونههای آن مستعمراتی است که بریتانیا در سده هفتم در ماساچوست، ویرجینیا و جاماییکا، در ۱۸۴۱در نیوزیلند (زلاندنو) و در ١٩١٤ در نیجریه برا کرد. بنابراین استعمارگر و امپراتوریگری (امپریالیسم) پیوند نزدیکی با هم دارند که تعجبی ندارد که این دو مفهوم عمدتاً به یک معنا گرفته شوند.
اعلامیه استقلال آمریکا
آبراهام لینکُلن، در ٢٢ فوریه ١٨٦١، کمى پس از آنکه به عنوان شانزدهمین رئیسجمهور ایالات متحده بر سر کار آمد، در «تالار استقلال» در فیلادلفیا یک سخنرانىایراد کرد که در بخشى از آن گفت: من هیچ گاه به لحاظ سیاسى احساسى نداشتهام که ازنظرات ابراز شده در اعلامیه استقلال برنخاسته باشد. اغلب به زحماتى اندیشیدهام کهافسران و سربازان ارتش در کسب این استقلال متحمل شدند. اغلب از خودم پرسیدهامکه این چه اصل یا ایده بزرگى بود که این اتحاد گروه ایالتهارا براى چنین مدتدرازى استوار نگه داشته است.
وقتى مردى با چنان فراست و شرافت درخشان به یک سند سیاسى خاص چنین ابرازدین مىکند، بیانگر عظمت آن سند و مؤلف آن است. لینکلن به راستى براى مردى کهاعلامیه استقلال را نوشت، یعنى توماس جفرسون، ارج و احترام والایى قایل بود. لینکلن مىدانست انقلابى که باعث پیدایش ایالات متحده شد حاصل کوششى دستهجمعى بود، و نیازمند «زحمات» نه تنها «افسران و سربازان»، بلکهقانونگذاران، مغازهداران، کشاورزان، و بىشمارى دیگران نیز بود. با این حال «اصل یاایده بزرگ» پشت این انقلاب را یک مرد در چند ماده جاویدان بیان داشته است.
جفرسون، در سندى که استقلال آمریکا را به جهان اعلام داشته بود، موفق شده بودجوهره اصلى آرزوهاى انسان را براى آزادى، سلوک عادلانه، و خودمختارى بگنجاند.او با انجام دادن این کار، خود را به مثابه شخصیتى والا و مورد ستایش براى نسلهاىآینده تثبیت کرد. لینکلن نیز به یقین از جهتى به جفرسون به همین گونه مىنگریست -فراتر از صرفاً یک انسان، به مثابه یک نماد، شاید نماد آمریکایى نمونه. «جالبآنکه بعدها زمانى فرا رسید که به خود لینکلن نیز به همین شیوه نگریسته مىشد.»