درنگ
نصرالله كسرائيان، عكاس زادهي لرستان، پدر عکاسي قومشناسي و مردمنگاري ايران لقب گرفته است. او مجموعههاي باارزشي از فرهنگها، قوميتها و مكانهاي ايران عكاسي و منتشر كرده است، از جمله قشقاييها، تختجمشيد، ابيانه، بازارهاي ايران، دماوند، ماسوله، شمال، بركناره، معماري ايران، اصفهان، كردهاي ايران، كويرهاي ايران و سرزمين ما ايران. مجموعه عكسهاي درنگ اما غالباً تصاويري است كه وي بهحسب تفنن در آنها به خلق مناظر بيجان و گاه مينيماليستي پرداخته كه از قضا بسيار زيبا درآمدهاند و نشان از چيرگي عكاس بر قاب و دوربين است
تريو تهران
کتاب تريو تهران "در انباري قفل نبود. چفت كشويي زنگزده را كشيد و در را هل داد. بوي خاك و نفتالين و نم سرما زد تو دماغاش. كليد برق را زد، لامپ سوخته بود. در را بازتر كرد تا روشنايي راهرو مكمل نوري شود كه از پنجرهي كوچك كف حياط به درون ميتابيد. لحظهاي هيبت پردهي حصيري لولهشدهاي كه به ديوار تكيه داده بود و چادر شبي هم رويش كشيده بودند او را ترساند. بعد آرام از ميان رديف صندليهاي لهستاني كه دوتا دوتا در جهت معكوس از نشيمن روي هم سوار بودند گذشت و مقابل گنجه ايستاد. جالباسي چوبي را كمي جابه جا كرد تا در گنجه را باز شود. در تاريكي چيز زيادي پيدا نبود. برگشت سمت در و راه پله. چراغ نفتي كوچكي را كه روي آخرين پله بود با كبريت كنارش روشن كرد و برگشت جلو گنجه. چراغ را كمي بالا گرفت. ..." (از متن كتاب)
رستم و سهراب (نمايشنامه)
کتاب رستم و سهراب كمتر خواننده و شنوندهاي را ميتوان يافت كه در پايان داستان رستم و سهراب آه از دل نكشد كه چرا پدر و پسر نشناخته به جان هم افتادند. در اين داستان رستم با آرماني به ميدان ميرود كه همهي هستياش ازآب و گل آن سرشته شده، وبه هماوردي كسي ميرود كه پارهي تناش است و بيش از هر پهلوان ديگر شاهنامه با او پيوند خويشي و خوني دارد. فردوسي در پيش درآمد رستم و سهراب از راز در پردهاي سخن ميگويد كه آميخته به مرگ و تندباد و به خاك افتادن ترنج نارسيده است و هشدار ميدهد كه چون "همه تا درِ آز رفته فراز، به كس بر نشد" و نخواهد شد "در اين راز باز." اين نمايشنامه كوششي است براي گشودن آن راز در اين داستان شاهنامهي فردوسي كه گويي روايت شاعرانهي زندگي رستموار خود اوست.
خرده روايتهاي بي زن و شوهري
کتاب خرده روايتهاي بي زن و شوهري: ما خانهها، کوچهها، خيابانها و آدمهاي زيادي را ترک گفتيم، اما اگر جرأت مرور خاطراتشان را داشته باشيم، لحظه پرتپشِ لرزش و ريزش دل را حتماً تجربه کردهايم. لحظه سکوت پرهياهويي که با تباني ذهن سمج و دلِ ناماندگار پديد ميآيد و بس... بارها با خودمان گفتيم اگر دل هم مثل چشم در داشت ميبستيم يا اگر بلد بوديم، ذهن را از خاطرهها، و حافظه بويايي را از تمام عطرهاي گذشته خلاص ميکرديم، اما بدون اينها تنهاييمان را چگونه پر ميکرديم؟ آدمها ميآيند که بروند، رفتنشان به اندازهي آمدن نامنتظر و تکاندهنده است و ما با تواني که نميدانيم از کجا آوردهايم سنگينترين اتفاقها را ناباورانه تاب آورديم، با صبري که به تلخي آموختيم، نظرکردن و گذرکردن پيشه کرديم با اين باور که در گوشهها و زوايا و پس و پشت تمامي هدفهاي بزرگ و کوچکمان تحفهاي به اسم زندگي خانه دارد که بايد بتوانيم حظش را ببريم.
نمودهاي فرهنگي و اجتماعي در ادبيات فارسي
کتاب نمودهاي فرهنگي و اجتماعي در ادبيات فارسي برخي ادبيات را "آينهي تمامنماي رويدادها، آيينها، رفتارها، تلاشها، انديشهها و ... جامعه" دانستهاند كه زبان حال و شناسنامهي يك ملت است و ميتوان جامعه را با بررسي محتوا و موضوعِ ادبياتِ آن شناخت، رويدادها و رفتارهاي اجتماعي را دانست، و سير تحولي پديدههاي اجتماعي را بررسي كرد. نويسنده در اين كتاب ميكوشد آينهگرداني كند و از خلال متون ادب فارسي، برخي ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعيِ جامعهي ايران را در طي تاريخ بنماياند. به اين منظور متون بسياري از جمله "درخت آسوريك"، "ارداويرافنامه"، "شاهنامه"، غزليات حافظ و نامههاي خصوصي همگي مورد بررسي قرار گرفتهاند تا به برخي از زواياي فرهنگ و جامعهي ايران پرتوي بيفكنند.
زبان و تفكر (مجموعه مقالات زبانشناسي)
كتاب زبان و تفكر (مجموعه مقالات زبانشناسي): مجموعهاي است از شانزده مقاله كه جنبههاي گوناگون علم زبانشناسي را به زباني ساده توضيح دادهاند، بهطوري كه كتاب ميتواند دريچهي مناسبي براي آشنايي خوانندگان غيرمتخصص با برخي از جنبههاي زبانشناسي باشد. "رابطهي زبان و خط"، "زبان به عنوان دستگاهي از علائم"، "روانشناسي زبان"، "رابطة زبان و تفكر"، "يادگيري و رشد زبان در كودك"، "نسبيت در زبان"، "هممعنايي و چندمعنايي در واژههاي فارسي" و "مقايسهي بعضي از خصوصيات ساختاريِ زبان فارسي و انگليسي" از جمله مقالههاي اين كتاب هستند.