شب زمين
معرفی کتاب شب زمین اثر آلبر کامو
این میل نوشتن به یکدیگر و خطاب قرار دادن آن که با او قرابتی وجود دارد، از دیرباز بخشی از سنت نویسندگی و آداب زندگی نویسندگان بزرگ بوده است. نامهنگاری چنان فرم شگفتیست و توانایی شگرفی در حمل ایدههای نویسنده همراه با صمیمیت و شخصی شدگی دارد که حتی منتقدان هنری و ادبی هم بارها و بارها از آن برای نوشتن نقدهایشان استفاده کردهاند.
در این میان، نامهنگاریهای حقیقی نویسندگان، شاعران و فیلسوفان، خطاب به معشوق، همسر، دیگر اعضای خانواده یا دوستانشان، به شکل عجیبی خواندنی، دوستداشتنی و راهگشا هستند؛ راهگشا برای فهم ذهن و زبان و زیست آنها و همینطور راهگشا برای فهم بهتر مای خواننده نسبت به جهان، آن هم از مسیر جملهها و تعابیر عموما شخصی آن انسانهای بزرگ با اذهان درخشان.
نامههای گوستاون فلوبر و ژرژ ساند، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی، ژرژ باتای و موریس بلانشو، ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو و در نزدیکتر ما، محمود درویش و ادوارد سعید یا احمد شاملو و غامحسین ساعدی و ... همگی دریچههایی عظیم رو به ما گشوده میکنند که خواندن تکتکشان چیزی کم از خواندن آثار ادبی بزرگ ندارد.
آلبر کامو و رنه شار نیز به همین سیاق در حد فاصل سالهای 1946 تا 1959، نامههای بسیاری برای یکدیگر نوشتند و از هنر، ادبیات، سیاست، جامعه و زندگیشان حرفهایی به میان آوردند که همین امروز در هزارهی سوم، به شکل عجیبی روشنگر و برانگیزانندهاند.
کتاب «شب زمین» مجموعهای از این نامههاست که در میان نوشتههای این دو یافت شده و کنار هم قرار گرفتهاند تا پس از هفت هشت دهه، ژرفاندیشی نویسندههایی را بر ما روشن کنند که بر مقاومت، عصیان و لزوم فریاد برآوردن، تأکید داشتند.
اهمیت شب زمین نه فقط در ایدههای بزرگ کامو و شار دربارهی جهان و انسان است، بلکه در بسیاری از نامهها شور دوستی و احساس همدلی و مراقبتی از میان سطورشان متبلور میشود که نشانی تام و تمام است بر اهمیت دوستی در لحظهلحظهی زیست روزمره.
زمستان بلاتکليف ما
«زمستان بلاتکلیف ما» به روایت محمدعلی سپانلو از راه رسید
«زمستان بلا تکلیف ما» عنوان آخرین مجموعه شعر محمدعلی سپانلوست که به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است. شاعر در این مجموعه نیز مانند «پاییز در بزرگراه» عنوانی را از لابهلای شعرهایش در شعری با عنوان «عبور از زمستان» انتخاب کرده است.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) محمدعلی سپانلو پیش از این در گفتوگو با خبرگزاری کتاب درباره این اثر توضیح داده بود: «شعرهای این کتاب بازگوکننده حالات شخصیام در زمان بیماری است، اما در عین حال مانند همه شعرهای دیگرم وجوه مشترکی هم برای مخاطبان و دیگران دارد. از سویی هر شعر تمثیلی است که میتواند حکایت شخص و انسان نیز باشد.»
در شعرهای «زمستان بلا تکلیف ما» معشوق طلایی همان پاییز است و برف گرم و خاکستر بر بستر شاعر میریزد. در واقع سپانلو با مهارتی سنجیده به توصیف روحیاتش در چند سال اخیر پرداخته و به قول خودش در صدد است تا بوسه سرخ را برگرداند. او در شعر «عبور از زمستان» مینویسد:
«امشب اگر ببارد خاک روی میز و حافظه و قلم
و بوسه سرخ را برگرداند از لبی که حضور ندارد
دیگر بالکن نیست، و زن گم شده
نمیدانم آن سوی چند سالی است!»
سپانلو شاعری که رنگبازی پاییز را به تصویر میکشد در این مجموعه صریح میگوید که معشوق طلایی او پاییز است:
«گل کرده در اتاق کناری
معشوقه طلایی، پاییز»
و در بخش دوم همین شعر نیز مینویسد:
«او عشق میدهد به خیال من
در رختخوابهای فرادست
بیخواب ماندهاند حریفان
تا رمز ارتباط میان دو خوابگاه را بشناسند.»
سپانلو پیشترها نیز در شعرهای دیگرش ثابت کرده که شیفته پاییز و رنگهایش است:
«پاییز در بزرگراه با رنگهای نقره عروسی کرد
با پولک طلاییشان نارونها
داماد فصل میسازند از تو
بالا بگیر سرت را
هم سطح شعلهها
تا هیچ کس نتواند
به گیسوانت
چنگ بزند.»
و این شعری است که شاعر با شاملو تقدیم کرده است.