سامار
رمان سامار روایتگر دو داستان موازی از زندگی دو زن است. "چمان بانو" زنی سنتی در دوران حکومت پهلوی اول و «شیدا» زنی مدرن در روزگار فعلی. نقطه مشترک این دو زندگی نشأت گرفته از روایت خیانتهای دو سویهای است، معلول ناتوانی این دو زن در زایش و فرزند آوری. «سامار» دغدغههای این دو زن را با توجه به تفاوتهای بارز در سبک زندگی و بستر اجتماع از پس این ناتوانی و مصایب متعاقب آن به خواننده ارائه میکند: «دست چپم را میگذارم زیر گوشم. صدای تالاپ تالاپ قلبم را میشنوم. چقدر دلم برایش میسوزد. باید حداقل یکی دو باری توی این همه سال خواسته باشد گوشهای لم بدهد و نفسی تازه کند و مسئولیتش را بیندازد گردن دیگری. چشمهایم را که میبندم دو تا قطره اشک همزمان از دو چشمم میچکد. اشک چشم راستم پشت سد بینیام گیر میکند. مهران میپرد وسط میلباکسم. وسط خوابهایم. وسط کوبش قلبم.»
«سامار» دومین رمان الهام فلاح پس از "زمستان با طعم آلبالو" است.
کتاب شوکران اندیشه
معرفی کتاب شوکران اندیشه
شوکران اندیشه؛ خاطرات و اندیشه های آیت الله صالحی نجف آبادی نویسنده کتاب شهید جاوید»
مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی از جمله علمای تراز اولی بود که جزو پیشروان روشنفکری و یا نواندیشی دینی به شمار می رود که تلاش کرد تا پیرایه و خرافه را از دین بزداید و اندیشه جدیدی از فلسفه دین را ارائه کند.
صالحی نجف آبادی بر اهمیت مبانی کلامی و اخلاقی شریعت اسلام و لزوم تطبیق فقه و اصول با آن ها تأکید داشت و در رویکرد اجتهادی خود بر اهمیت دلایل عقلی و نقلی معتبر و بی اعتباری بسیاری از احکامی که به استناد اجماع و «ادعای اجماع» صادر شده، اصرار داشت که این امر منشأ مخالفت های بیشماری با آراء و نظرات او شد. وی به پیروی از استادش آیت الله بروجردی بر اهمیت فقه مقارن و تقریب گرایی و عدم تعصب در مواجهه با دستاوردهای فقهی اهل سنت اصرار می ورزید. او همچنین بر لزوم بازخوانی تاریخ و تأثیر آن در کشف حقایق شریعت واقف بود و به همین جهت در تاریخ و «علم رجال» تبحر داشت و بخشی از کشفیات کم نظیر خود در مورد احادیث مجعوله را در کتاب «غلو» و برخی مقالات دیگر آورده است. از دید وی دانستن تمام علوم لازمه امامت امامان نیست و امامان تنها آگاه به همه احکام اسلام و امور اجتماعی و سیاسی هستند و علم آنها در موارد دیگر استثنایی است و عمومیت ندارد. وی برای اثبات نظر خود بر روایات، قرآن، نظر علمای پیشین (شیخ مفید و شیخ طوسی، علامه حلی و سید مرتضی) استناد می کند. از دید وی آگاهی به امور غیبی در مواردی خاص به خواست خدا به امامان و پیامبر الهام می گردد و عمومیت ندارد.
آن مادران این دختران
آن مادران، این دختران رمانی اجتماعی است. بلقیس سلیمانی در این داستان رابطه ی مادر و دختری را روایت می کند که خیلی با یکدیگر تفاوت دارند. در واقع او می خواهد به موضوع و مسئله ی شکاف نسل ها، تفاوت ارزش ها چگونه می تواند زندگی را دچار بحران کند.
شخصیت این داستان زن هستند، زنانی با دغدغه های متفاوت. آن طور که خود سلیمانی اظهار می دارد این رمان شبیه هیچ کدام از کارهای قبلی اش نیست.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
این روز روز پاره شدن بند ناف بین خودش و آنا هم بود، از آن سالی که اولین بار آنا چند قدمی تا مهدکودک راه رفته بود و او احساس خوب فارغ البالی را تجربه کرده بود سال ها می گذشت، حالا دخترک آماده بود پر بگیرد. آیا او هم آماده بود آنا را پر بدهد؟
چهل سالش بود، نصف موهایش سفید شده بود و چند خواستگار درب و داغان را رد کرده بود. آپارتمانی داشت و حقوق، آیا برای شروعی دوباره این ها کافی بودند؟ اگر آنا مستقل می شد شاید می توانست از نو شروع کند، مگر نه اینکه خیلی از دختر های هم نسلش هنوز ازدواج نکرده بودند، مگر نه اینکه چهل سالگی سن پختگی است و شکفتن.
تاریخ خوزستان
مولف، کتاب را به پنج دوره و شرح زیر تقسیم کرده است..
دوره اول: از سال 1604 تا 1797 این دوره همزمان با قدرت گرفتن خاندان کعب در خوزستان است و در آن تاریخ کعب (در قرن هفده و هجده) و چگونگی لشکرکشی کریم خان زند به خوزستان میپردازد.
دوره دوم: از سال 1797 تا 1834 این دوره مصادف با حکمرانی فتحعلی شاه قاجار و سلسله قاجاریه بر ایران است و در آن ضمن تشریح وضع داخلی قبیله کعب، روابط خوزستان با دولت ایران، ترکیه عثمانی و انگلیسیها بررسی میشود. در این دوره و در سال 1812 میلادی تیره محیسن از قبیله بنی کعب قدرت مییابد و محمره را مرکز خود قرار میدهد.
دوره سوم: این دوره با فرمانروایی محمدشاه قاجار مقارن است و در آن قضایایی چون کشاکش میان کعب فلاحیه (شیخ ثامر) و محیسن محمره (شیخ جابر) را دربرمیگیرد. تقسیمات اداری خوزستان در سال 1834، خراب شدن سد کویر کوت نهر هاشم و آغاز ویرانی حویزه، تصرف محمره به دست نیروهای ترک در سال 1837 منصوب شدن معتمدالدوله به عنوان حکمران اصفهان، لرستان و خوزستان در سال 1839، عملیات او علیه قبیله کعب و محمره و سرگذشت دردناک اسارت محمدتقی خان، سرکرده بختیاری به دست او، در همین دوره اتفاق میافتد. کوششهای لایارد و برای باز کردن ایالت بر تجارت انگلیسی و آزمایشی کشتیهای انگلیسی برای دریانوردی و در کارون از رویدادهای این دوره است.
دوره چهارم: این دوره با حکومت ناصرالدین شاه قاجار هم زمان است. گسترش قدرت دولت مرکزی در خوزستان، سرکوبی کعب محیسن، حکومت نظام السلطنه (1896-1887) بر خوزستان، تاسیس اداهر پست ایران در محمره در سال 1981، متصل شدن محمره، اهواز، شوشتر و دزفول از طریق تاسیس سیستم مرکزی تلگراف در برازجان، منصوب شدن اولین کارگزار وزارت خارجه ایران در محمره از جمله رویدادهای این دوره است.
دوره پنجم: در آخرین دوره که با حکمرانی مظفرالدین شاه قاجار مصادف است، شاهد رشد سریع منافع سیاسی و تجاری انگلیس در خوزستان هستیم. این دوره مالامال از رویدادهای گوناگون است و در آن اوضاع داخلی خوزستان شمالی، منطقه حویزه، شیخ نشین محمره، قتل شیخ مزعل و جلوس شیخ خزعل در سال 1897، فروپاشی شیخنشین کعب فلاحیه، روابط شیخ محمره (خزعل) با انگلیس و روسیه، تشدید اختلافات خزعل با حکومت مرکزی، مساله گمرکات و... بررسی شد.
در سراسر این کتاب از خوزستان به نام عربستان یاد شده است. واقعیت این است که خوزستان لااقل بالغ بر سه قرن(همزمان با حکومت شاه عباس صفوی تا اواخر دوره قاجاریه) به همین نام خوانده میشد.
خاله بازی
«خاله بازی» داستان یک مرد و سه زن است. زنها هر کدام به فراخوان موقعیت خود وارد زندگی این مرد میشوند و نقشی را بازی میکنند که برای آنها مقدر شده است. یکی میآید تا بمیرد، یکی میآید تا بماند، یکی میآید تا نپذیرد. آن که نمیپذیرد به کاستیهای طبیعی خود گردن میگذارد اما سعی میکند رویاروی کاستیهای اجتماعی بایستد و در نقشی که همگان برایش در نظر گرفتهاند بازی نمیکند. او در پی یافتن و ساختن یک هویت یگانه برای خود است: خانم دکتر گفت: «این هم لیلی شما جناب مسعود خان، صحیح و سالم، از این به بعد بیشتر مواظبش باش.» دسته گل را به طرفش دراز کردم.
روشنک پقی زد زیر خنده و خانم دکتر گفت: «چرا مثل مجسمه وایستادین، بشینین تا روشنک از خنده غش نکرده.» بلقیس سلیمانی، نویسنده رمان ستوده شده «بازی آخر بانو» در رمان «خاله بازی» نسلی را باز میخواند که جهان و بنیادهایش را دیگرگون میخواست، نسلی که نقشهای ازلی را ابدی نمیخواست و ... این مرد یک آقای سنتی به تمام معناست. تو چطور متوجه نشدی؟ چرا فکر کردی این مرد به پای تو میسوزد و میسازد؟ چرا فکر کردی آن شور و شر عدالت طلبی و آزادیخواهی مخصوص دوران جوانی، مانع از بروز شخصیت واقعیاش میشود؟ ما ادامه سر راست پدران و مادرانمان هستیم. ابله!
سال بلوا (جیبی)
دار سایه درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همه مغازهها و خانهها میگذشت. با این صحنه شگفت سال بلوا آغاز میشود. داستانی که در آن همه چیز منظم است و منظم نیست؛ داستانی که تاریخی است و تاریخی نیست؛ داستانی که روایتش خطی است و در عین حال سیال است. ماجرا عمدتاً از زبان دختری روایت میشود که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند.
سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود، دخترش نیز به جای آن که همسر ولیعهد و ملکه ایران شود، دل سپرده به عشق کوزهگری غریب به ناچار به همسری پزشکی در میآید که سرانجام قاتل اوست. تصویر موشکافانه مظلومیت زن ایرانی، مظلومیت مرد هنرمند ایرانی و تاریخ پرهراس یک سرزمین کهنسال، از سال بلوا رمانی ساخته است که هرگز فراموش نمیشود. عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسنده مشهور ایرانی، ٤٦ سال دارد، جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را به ناچار ترک گفته است. معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمره پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است
سمفونی مردگان (جیبی)
چکیده آدمها فقط یک نیمه از عمرشان را زندگی میکنند، من مال نیمهی اول بودم و او نیمهی دوم. آنکه نیمه اول عمرش را زندگی کرده است، برادری است که تلاش میکند تا پا جای پای پدر بگذارد؛ پدری مستبد و تمامیتخواه. و آنکه نیمه دوم را زیسته است، برادری است شاعر و روشنفکر، جوانی که نماد نسل روشنفکران معاصر ایران است. برادر روشنفکر در برابر ابتذال خانه و جامعه عصیان میکند، دل به عشق میسپارد و تلاش میکند اگر نه در جامعه لااقل در گوشه انزوایش دنیایی عاری از پستی و بدخواهی بسازد. برادر دیگر پیش میرود و به پدری دیگر بدل میشود. تضاد میان برادران ادامه مییابد و سرانجام یکی قربانی دیگری است.
اما سرنوشت این هابیل و قابیل معاصر متأثر از هزاران رویداد تاریخی معاصر است؛ رویدادهایی که نه هابیل را چون گذشته باقی گذاردهاند و نه قابیل را. عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسنده مشهور ایرانی، ۴۶ سال دارد، جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و مدتی است ایران را به ناچار ترک گفته است. معروفی اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمرهی پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است. (برنده جایزه بنیاد سورکامپ- ۲۰۰۱)
زن در تاریخ ایران معاصر
معرفی کتاب زن در تاریخ ایران معاصر نوشته ی منصوره اتحادیه,شیرین بیانی:
انجمن زنان پژوهشگر تاریخ سمینارهای دوسالانه خود را طبق تقویم برنامههای تدوینیافته به جامعه علمی و فرهنگی ایران عرضه کرده است. «سمینار بینالمللی زن در تاریخ ایران معاصر» دومین برنامه از سلسله سمینارهای انجمن است که در حوزه تاریخ و مطالعات زنان در فاصله زمانی انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۳ ش در زنجان برگزار گردید.
مقطع تاریخی مورد نظر این کتاب با توجه به اهمیت زمانی آن (از مشروطه تا انقلاب اسلامی) منابع غنیتر، وسیعتر و مستندتری را در اختیار پژوهشگران و محققان قرار میداد که انتظار میرفت مقالات منسجم و پر مغزی را به دبیرخانه سمینار سرازیر کند. اسناد، مدارک، عکسها، فیلمها، خاطرات، نامههای خصوصی و نسخ خطی صاحبان رخدادها و وقایع این دوره موجود بوده و در هموارکردن کار محقق نقش به سزایی ایفا میکند. ضمن اینکه از سوی مورخان و جامعهشناسان شناسایی روحیات و نظریات زنان در دوره معاصر کار دشواری بهشمار نمیرود. چرا که امروزه بسیاری از اهداف، انگیزهها و آرزوهای آنها در میان زنان ایرانی طنین انداخته و همچنان مطرح است. بنابراین بحث و تبادل نظرهایی که به منظور شناخت افراد، اعمال و آمال آنها هم از لحاظ تاریخ زن و هم از لحاظ تاریخ ایران نه تنها مفید بلکه الزامی است. زیرا که تاریخ هر کشوری از جمله ایران، بدون اطلاع از تاریخ زنان کامل نخواهد بود.
کتابی که اینک در پیش رو دارید حاصل تلاش محققان عزیزی است که با این انگیزهها و ایدهها در طی روزهای برگزاری سمینار به ارائه مقالات و تحقیقات خود پرداختند. انجمن نیز در ادامه میثاق خود، به وعدهاش عمل کرده و مجموعه کامل مقالات مذکور را منتشر نموده است. امید است موضوعات متنوعی که در این مجموعه وجود دارد در دسترس پژوهشگران و علاقمندان به مباحث تاریخی و مطالعات زنان قرار گیرد.
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تاریخ معاصر پیشنهاد میکنیم