سدی بر اقیانوس آرام
مادر که در صحرایی از نمک و آب سرگردان است و زیر گرمای سوزانِ خورشیدی بیامان و سلطهجو از پا درآمده، با دنیا به چالش برخاسته است. مادر با اقیانوس آرام که هجوم سالانهاش مزارع او را در خود غرِ میکند نیز میستیزد. او تا دم مرگ به مبارزه ادامه خواهد داد؛ به این امید که آیندهای سعادتمندانه برای دو فرزندش فراهم آورد.
دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود
دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود سوّمین رمانی است که از رومن پوئرتولاس در ایران منتشر میشود. پوئرتولاس اینبار داستان مادری را شرح میدهد که برای رسیدن به دخترکش ناممکن را ممکن میکند. مادر که قول داده در روز مشخصی از فرانسه به سوی آفریقا و بیمارستانی پرواز کند که دخترک بیمارش در آن بستری است، ناگهان با مشکلی روبهرو میشود که هیچ چارهای برایش پیدا نمیکند. آتشفشانی قدیمی فوران کرده و دودهای ناشی از آن همه پروازهای فرودگاههای پاریس را لغو کرده است.
استفاده از دیگر وسایل حمل و نقل نیز امکانپذیر نیست. مادر باید چه کند که سرِ وقت به دیدار دخترکش برسد و بدقول نشود؟ کاش میشد پرواز کند. فکر دیوانهواری است؟ برای دنیای پریوار و پُر قصه رومن پوئرتلاس اما اینگونه نیست! مادر با راهبی آشنا میشود که حرفهای عجیب و غریبی میزند و مدعی است کارهای ناممکنی میتواند انجام دهد. آیا او میتواند برای مسافر درمانده ما راهی بیابد؟
پوئرتولاس در این رمان که در وصف عشق مادرانه، قصه فداکاری همه مادران دنیا را به تصویر میکشد، مادرانی که حتی حاضرند از جان خود بگذرند تا آرزوهای کودکانشان را برآورده کنند. این رمان ادای دِینی است به مادرانی که خود و رؤیاهایشان را فراموش کردند تا لبخند بر لبهای کودکانشان بنشانند.
همۀ تابستان بدون فیسبوک
آگاتا بسیار چاق است و عاشق دونات شکلاتی. هرجا باشد، بعداً میشود از تکههای شکلاتی که روی زمین ریخته ردّش را زد. سر ماشین اداره هم که زیر پایش است، چنین بلایی آورده؛ هرجا سر و کله دوناتهای شکلاتی عظیمی که روی سقف ماشین کار کردهاند پیدا شود، یعنی آگاتا دارد میآید... اینها شاید برای یک آدم عادی مشکلی درست نکند، اما کارآگاه پلیسی که راحت بشود تعقیبش کرد قطعاً درکارش به مشکل میخورد.
شاید همین مشکلاتی که به نظر او پیشپاافتاده است، باعث شده او را از اداره پلیس نیویورک به نیویورکِ جدید تبعید کنند؛ شهری که فقط یک خیابان است و هیچ جرمی در آن اتفاق نمیافتد، در این شهر حتی نمیشود به اینترنت هم دسترسی داشت. به همین دلیل کارآگاه آگاتا باشگاه کتابخوانی راه میاندازد و سعی میکند از کارمندان کتابنخوان اداره پلیس عشقکتاب بسازد. یکی از همین روزهای ساکتِ کسالتبارِ بیاینترنتِ گرمِ تابستان، حین بحث درباره اهمیت ادبیات کلاسیک با کارمندی که پشت میز پذیرش اداره پلیس مشغول مانیکور کردن ناخنهاش بود، بالاخره قتلی اتفاق میافتد...
رومن پوئرتولاس این بار با کارآگاهی که عاشق کتاب است، سراغ ادبیات پلیسی رفته و سعی دارد با چاشنی طنز همیشگیاش این بار نوک انتقادش را سمت کتابنخوانهای بیدغدغه ببرد.
انتشارات ققنوس همه تابستان بدون فیسبوک را هم مثل آثار دیگر پوئرتولاس با اجازه ناشر و نویسنده منتشر کرده است.
برای فرداها متشکرم
پنج سال پس از انتشار کتاب جنجالی برای این لحظه متشکرم، والری تریروِیلُر این بار با برای فرداها متشکرم از روزهای روزنامهنگاریاش مینویسد، تجربهای که حتی با وجود حضور در کاخ الیزه نیز آن را کنار نگذاشت، اگرچه مجبور شدبه دلیل مصلحتاندیشیهای فرانسوا اولاند، رئیسجمهور وقت فرانسه و معشوق سابقش، سرویس سیاسی را ترک کند و در بخش ادبی مشغول شود و به قول خودش با کتابها سر و کله بزند.
تریرویلر، که سی سال است در هفتهنامه مشهور و قدیمی پاریمچ قلم میزند، در برای فرداها متشکرم از همنشینیاش با مشهورترین چهرههای سیاسی و فرهنگی نوشته.
او در این کتاب از عشق پرشور فرانسوا میتران به آن پنژو مینویسد، داستان مصاحبهاش با آلن دلون و حاشیههای آن را روایت میکند، از کتاب خاطرات میشل اوباما و دیدارش با بانوی اول آمریکا میگوید، از زندگی پر رمز و راز ژاک شیراک پرده برمیدارد و از سفرش به نپال پس از زلزله هولناک این کشور و ماجرای کنارهگیری فرانسوا اولاند از نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری اخیر فرانسه مینویسد و برای اولین بار از سختیهای انتشار برای این لحظه متشکرم و تدابیرش برای فرار از دست نیروهای امنیتی فرانسه پیش از انتشار کتاب حرف میزند.
اگر برای این لحظه متشکرم روایت روزهای طوفانی زندگی والری تریرویلر بود، برای فرداها متشکرم داستان خواندنی روزنامهنگاری است که در طول عمر حرفهایاش تجربههای بینظیری را از سر گذرانده است.
پلیس گلها، درختها و جنگلها
پای یک قتل در میان است؛ در شهرستانی که مهمترین صنعتش یک کارخانه مرباسازی است و شهردار آن را میچرخاند. محبوبترین فرد محل بهشکل فجیعی به قتل رسیده و همه اهالی را بههم ریخته است. شهردار برای آنکه هرچه زودتر تکلیف این جنایت مشخص شود و جانی به سزای عملش برسد، درخواست کرده کارآگاه جوانی از مرکز بفرستند. کارآگاه قصه ما پرونده سادهای پیش روی خود نمیبیند: مقتول نام خانوادگی ندارد، پدر و مادرش مُردهاند امّا کسی چیز زیادی از آنها نمیداند و قیّم قانونیاش با او بدرفتاری میکرده. مردم چندان با کارآگاه همکاری نمیکنند.
این وضعیت پلیس جوان را به این نتیجه میرساند که همه اهالی بالقوه میتوانند مظنون این قتل نفرتانگیز باشند. اما در پایان راز این قتل با یک عکس فاش میشود و دنیای مأمور پلیس را برای همیشه زیر و رو میکند. شیطنت خاص نویسنده یک بار دیگر خواننده را در پایان داستان شگفتزده کرده و به او نشان میدهد که عصر قصهگویی هیچوقت به پایان نمیرسد. پوئرتُلاس پیش از این با مرتاضی که در جالباسی گیر کرده بود و ناپلئونی که یکهو زنده شد و به جنگ داعش رفت خوانندهها را شگفتزده کرده بود.
پانصد میلیون ثروت بانو بیگم
سارازن، پزشک فرانسوی، مطلع میشود، صاحب ارثیۀ هنگفتی از سوی شخصی به نام «بانو بیگم» شده. او وقتی این خبر را میشنود، شروع به رویابافی میکند، تا اینکه سر و کلۀ ورثۀ دیگری پیدا میشود. آقای پروفسور شولتز، آنطور که ادعا میکند، نوۀ خواهر بزرگ مرحومه بیگم است. پروفسور شولتز که آلمانیای متعصب است دوست ندارد این ارثیه به این راحتیها نصیب رقیب فرانسویاش شود، بنابراین وارد عمل میشود. در نهایت، ارثیه بین سارازان و شولتز تقسیم میشود. هرکدام از آنها با توجه به رؤیایی که در سر دارند برای این پول نقشههایی میکشند.
ژول ورن زمانی این اثر را به رشته تحریر درمیآورد که آلمان به خاک فرانسه حمله و بخشی از آن را تصرف کرده.
انتشارات ققنوس در نظر دارد تمام آثار ژول ورن را به صورت مجموعهای کامل منتشر کند. پانصد میلیون ثروت بانو بیگم اولین بار است که به فارسی ترجمه میشود.
کاش چیزی نمیماند جز لحظات شیرین
زنی دخترش را پیش از موعد به دنیا میآورد. بچه بسیار کوچک است، اما از همان ابتدا جای خاص خودش را پیدا میکند. زمان میگذرد و او اینبار شاهد پر کشیدن فرزندانش از آشیانۀ خانوادگی است. شاهد فضایی خالی و تنهایی غریبی که فقط خاطرات را زنده میکند. بار اول باید یاد بگیرد مادری تماموقت شود، بار دوم باید بیاموزد از مادر بودن بازنشسته شود.
داستانِ این کتاب داستانِ لحظاتی است که زندگی را زیر و رو میکند، امواج احساساتی که همهچیز را سر راه خود میروبد، و برخوردهای تأثیرگذاری که سرنوشت آدمی را تغییر میدهد.
ویرژینی گریمالدی، با صداقت بیپایان و طنز سرشار خود، ما را با زندگی آنان آشنا میکند و از ما میخواهد در شادی و غمها، در خاطرات، رویاها و امیدهایشان سهیم شویم. گریمالدی طبق نظرسنجی مجلۀ فیگارو در سال ٢٠١٩ پر مخاطبترین زن رماننویس فرانسه بوده است.
شازده کوچولو شومیز (همراه سی دی)
معرفی کتاب شازده کوچولو شومیز به همراه سی دی
سال 1935، هواپیمای سنت اگزوپری، که برای شکستن رکورد پرواز بین پاریس و سایگون تلاش میکرد، در صحرای بزرگ آفریقا دچار نقص فنی شد و به ناچار در همانجا فرودآمد.
همین سانحه دستمایه الهام شازده کوچولو شد که در آن شخصیت قهرمان داستان، خلبانی بینام، پس از فرود در بیابان با پسر کوچکی آشنا میشود. پسرک به خلبان میگوید که از اخترکی دوردست میآید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم میگیرد برای اکتشاف اخترکهای دیگر خانه را ترک کند. او همچنین برای خلبان از گل سرخ محبوبش میگوید که دل در گرو عشق او دارد، از دیگر اخترکها تعریف میکند و از روباهی که او را این جا، روی زمین، ملاقات کرده است. خلبان و شازده چاهی را مییابند که آنها را از تشنگی نجات میدهد اما در نهایت شازده کوچولو خلبان را در جریان تصمیم خود قرار میدهد و میگوید تصمیم گرفته به اخترک خانهاش بازگردد.
این اثر از معروفترین داستانهای کودکان و سومین داستان پرفروش قرن بیستم در جهان و همچنین یکی از پرفروش ترین کتاب های تمام دوران ها است. در این داستان اگزوپهری به شیوهای سورئالیستی به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی میپردازد. او طی این داستان از دیدگاه یک کودک که از سیارکی به نام ب612 آمده، پرسشگر سوالات بسیاری از آدمها وکارهای آنها است. این اثر به بیش از 150 زبان مختلف ترجمه شده و مجموع فروش آن به زبانهای مختلف از دویست میلیون نسخه گذشتهاست.