پری فراموشی
«پری فراموشی» داستان زنی است که میکوشد به جای تاریکی گذشته به زندگی پیش رویش نگاه کند، اما گذشته در هیبت مردی نقابدار در خواب و بیداری او ظاهر میشود. زندگی او به جای این که فلشی باشد رو به جلو، دایرهای است ایستا که با فکر و خیالهایش تیره و روشن میشود. آدمهای دیگر از منظر او قضاوت میشوند و همگی به ظن او چهرههایی دوگانه دارند. مادر در مرکز دایره است و مورد هجوم همه افکار منفی، پدر ولی در حین غیاب همواره حضور دارد. واسطهای لازم است تا واقعیات را به جای رؤیاها بنشاند و زندگی اجتماعی را جانشین زندگی درونی کند، واسطه مردی است ساده و واقعی ...
پادشاهی پیر در تبعید
نویسنده در این کتاب داستان تکاندهندۀ زندگی پدرش را بیان میکند و به نحوی از او به مثابۀ انسانی سخن میگوید که نیروی زندگی و هوشیاریاش را به واسطۀ ابتلا به بیماری آلزایمر از دست نداده است. «گایگر» همراه با نقل داستان این زندگی پر فراز و نشیب، دوران کودکی خود را از نو کشف میکند. بار دیگر رابطهاش با پدرش دوستانه میشود. میکوشد جملات خاص او را درک کند و متوجه میشود پدرش هنوز صفات چندی را داراست: گیرایی، اعتماد به نفس، شوخطبعی، آن هم با وجود درگیری با فقدانی جبرانناپذیر.
کتاب پادشاهی پیر در تبعید کتابی است روشن، زنده و گاه به گاه هم خنده آور: «وقتی شش سالم بود پدربزرگ دیگر مرا نمیشناخت. خانۀ او پایین خانۀ ما بود. گاهی وقتی من برای رفتن به مدرسه از باغ میوۀ او میانبر میزدم، پشت سرم چوب پرتاب میکرد که به چه اجازهای از باغ من رد میشوی. گاهی هم برعکس، از دیدنم خوشحال میشد، به طرفم میآمد. پدربزرگ درگذشت و من این ماجراها را فراموش کردم تا اینکه بیماری پدرم آغاز شد.»
«آرنو گایگر» متولد سال ١٩٦٨ در حال حاضر در وین زندگی میکند. تا به حال جوایز بسیاری به او تعلق گرفته است. از جمله جایزه کتاب سال در آلمان.
فیلم نگاری یک داستان عاشقانه
دغدغههای یک فیلمساز که درگیر یک ماجرای عاشقانه است. «گاهی معمولیترین و ابتداییترین داشتههای آدمها میشه بزرگترین حسرت زندگیشون» دیالوگ معروف آلپاچینو در فیلم بیخوابی. در بخشی از این کتاب میخوانیم: مرور کردن خاطراهها کارِ احمقانهای است. بیهوده است. خطر هم دارد. نوشتاری کردن خاطرهها خطرش بیشتر. هر چیزی که جایی ثبت شود خطرناک است و کسی باید نابودش کند. میخواهم اینجای داستان نامههایی را که به شرلی نوشتهام مرور کنم.
آن روزها از هر کدام از این اسناد برای خودم کپی میگرفتم و بایگانی میکردم؛ رونوشتی برای شخصِ خودم. قبل از اینکه آخرین نامه را توی پاکت بِچپانم و بروم درِ خانهاش و نقشِ پستچی را بازی کنم، دودل بودم که اصلِ نامه را برای خودم نگه دارم یا نه. آن کاغذِ کپی آنقدر زیبا بود که خواستم دستِ شرلی باشد و اصلش پیشِ خودم. دودل بودم و با خودم گفتم درِ پاکت را باز میگذارم و وقتی درِ خانهاش رسیدم در موردش تصمیم میگیرم...
نقدی بر این کتاب
کلاغی که با خدا حرف زد
کتاب «کلاغی که با خدا حرف زد» روایت جذابی است از زندگی کلاغها.
داستان زندگی کلاغ جوانی که عقیده دارد زندگی چیزی بیش از خوردن و بازی کردن است. او نمیخواهد تسلیم شرایط باشد و خوشیهای ظاهری فریبش دهند. این کلاغ که «جاشوآ» نام دارد سفرش را آغاز میکند و پشتکار به خرج میدهد تا به آنچه میخواهد برسد. این کلاغ دوست داشتنی یاد میگیرد و یاد میدهد که برای رسیدن به آرامش و برای رسیدن به آرامش و برای درمان نومیدیها باید به ندای قلب گوش فرا داد.
بوی برف
بوی برف قصه زندگی آدمهای همین جاست، کسانی که اینجا به دنیا آمده و زندگی کردهاند. قصه کاتبی که تاریخ به تحریف ننوشت و به امر والی، دستهایش را در ایالت خراسان جا گذاشت و به گیلان گریخت.
بوی برف قصه سرباز میدان میدان شهرداری رشت است که تسلیم نشد و سلاح تحویل نداد و به امر «تاواریش» دو شقه شد. قصه اندوه بیپایان عزیزهجان است که مرد او به رضاخان شورید و یاغی شد و سر به کوه گذاشت و روز دیگری جنازه یخ زده و بدون سرش بازگشت. قصه دلدادگی راوی است. دختر جوانی که به جای خون سرخ عاشق، هراسی موروثی در رگهایش میگردد. بوی برف قصه آدمهای همین جاست.
«هوا بوی برف میدهد، بوی نفتالین یخ زده. بوی کمد لباسهای زمستانی. بوی گلولههای سفیدی که همیشه روزهای آخر سال، مادر و زنعمو طلا و عمهها میگذاشتند توی جیب کتها و پالتوهای پشمی و آویزان میکردند توی کمد بزرگی که یک طرف انباری را پر کرده است.»
یکی از داستانهای شهلا شهابیان در سال ٨٧ برگزیده جایزه ادبی «صادق هدایت» شد.
تک خشتو چند داستان دیگر
آن طور که پیداست اولین کسی که زال را توی خانه سید دیده، همان زنِ صیغهای بوده که از بس با ناخنها پوست صورت و سینهاش را کنده حالا دستهایش را بستهاند. صبح که میرود به عادت هر روز تا غذایی چیزی درست کند، برعکس هر روز درِ خانه را بسته میبیند. در که میزند به جای سید زال را میبیند.
مختارنامه
«مختارنامه» در ٢٤ باب به تحریر درآمده است. باب اول درباره آمدن مسلم بن عقیل به کوفه و آگاه شدن یزید بن معاویه و فرستادن عبیدالله زیاد به ایالت کوفه. در چاپ جدید این داستانها که تحت عنوان ادبیات عامه منتشر میشود، دومین سری آن با نام مختارنامه به بازار کتاب عرضه شده است. در این مجموعه سعی شده با بهره گیری از نسخه های متعدد و با به کارگیری از نسخه های متعدد و با به کارگیری رسم الخط جدید، نسخه ای حتیالمقدور به دور از لغزش ارائه شود. چه بسیاری که با خواندن این داستانها با کتاب پیوندی همیشگی یافتهاند. «مختارنامه» در اندازه رقعی در ٥٢٠ صفحه با قیمت ٣٨٠٠ تومان منتشر گردید.
چه دیر
داستان «چهدیر» روایتی از زندگی دو انسان است که در ازدحام بینهایت یک شهر، از دو گوشه دور از هم، در سراشیبی راه زندگی و در تنگنای پیچ در پیچ آن، با روحیاتی بیگانه از هم، خسته و نومید و غمگین یکدیگر را مییابند. دمی چند در کنج راستین محبت و در گلوگاه صداقت، عشقی ممنوع را تجربه میکنند و به آرامشی نسبی میرسند، اما... چه نیرویی میتواند این دلبستگی را که هر دو پرستشوار به آن نیاز دارند، از آنان برباید؟ «چه دیر» درباره دغدغههای زنی امروزی و طرح مشکلات اوست.
«میرود روی تراس، ابر و دود مه و غبار آمده پایین، همه جا را محو میبیند. قله دماوند ناپدید شده. جز طرحی گنگ چیزی از ساختمانها دیده نمیشود. هوا راکد و سرد است.» «مه کامه رحیمزاده» نویسنده رمان «یلدا و رهایی» و مجموعه داستانهای «اتاق صورتی» و «ردپای حلزون» این بار در رمانی متفاوت برای نسل امروز داستان دو انسان را بازگو میکند.