آفرین سیاوش
2,500 تومان
در حماسة فردوسی، قهرمان رازآمیزی وجود دارد که بیگناه در تبعید کشته میشود و از خونش گیاهی میروید. در گذشتهها هر سال در اول نوروز به نام و آیین او مراسمی در ماوراءالنهر برگزار میشد. این قهرمان که سیاوش نام دارد وارد فهرست ایزدان نباتی چون دموزی و تموز شد. به ویژه همتای ادونیس یونانی فینیقی تبار که بسیار زیبا و فریبنده بود در اوستا چند بار نام سیاوش، کوی سیاورش ملقب به نامآور و شریف آمده است. در شاهنامة فردوسی سیاوش پسرکاوس، شاه کیانی، و پدر کیخسرو است که در تبعید به توطئة گرسیوز و فرمان افراسیاب، شاه تورانی، کشته شد. در سدههای سوم و چهارم هجری، مغان ماورالنهر روز اول نوروز، خروسی قربانی میکردند و در مرگ سیاوش میکشتند. آیا از این روایتها از اوستا تا تاریخ بخارا میتوان بیچون چرا گفت که سیاوش ایزدی نباتی است مانند خدایان بینالنهرین و مصری و آسیای صغیر، همسان تموز و آتیس و ادونیس؟. کتاب حاضر پاسخی است به انبوهی نوشتههای فارسی و به زبانهای خارجی که این قهرمان حماسی را ایزد نباتی خواندهاند و گاهی از این فراتر رفته و این تندیس گیاهی را به آن سوی مرزهای فرهنگی ایران انداختهاند. در این نوشته از یافتههای جدید هندشناسان دربارة حماسهها به ویژه آثار خانم دکتر «رومیلا تاپار»، تاریخنگار معاصر هند، سود جسته شده است.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
آفرین سیاوش
نویسنده | خجسته کیا |
مترجم | |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 118 |
قطع و نوع جلد | رقعی (شومیز) |
سال انتشار | 1388 |
شابک | 9789642130146 |
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
رهبران جهان باستان (5) اسکندر مقدونی
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.