


از عشق و دیگر اهریمنان
9,500 تومان
گارسیامارکز در دو مجموعه داستان طوفان برگ و داستانهای دیگر و کسی برای سرهنگ نامه نمیدهد و داستانهای دیگر و نیز ساعت شوم، که مرحله نخستِ آثار او را تشکیل میدهند، بیشتر به سقوط اخلاقی، فساد اجتماعی و سرکوب سیاسی تکیه میکند و در عین حال مقاومتهای فردیِ افراد را در برابر شرایط نومیدکنندهای که در آن زندگی میکنند نشان میدهد. این آثار نقطه عطفی در اعتراضِ اجتماعیِ مرسوم در رمان امریکای لاتین بود و سبب آن بیشتر ارائه مبهمِ واقعیت، سمبولیسمِ غیرمرسوم و حضور عناصر تخیل و شوخطبعیِ به کار رفته در آنهاست . گارسیامارکز با نوشتن صد سال تنهایی به اوج خلاقیت خود دست یافت. او در این اثر به واقعیت گزارشی پشت میکند و به واقعیت خلق شده و تخیل افسارگسیخته روی میآورد.
این رمان در واقع استعاره واقعیت انسان کنونی است. جبر آهنینی که بر زندگی آدمها حکومت میکند، تنهایی، خشونت و نفرینی که خانواده در زیر آن رنج میبرند، همه نگاه تراژیک گارسیامارکز را به زندگی تصویر میکنند. رمان از عشق و دیگر اهریمنان یکی از آثار زیبای گابریل گارسیامارکز بهشمار میرود.
در انبار موجود نمی باشد
از عشق و دیگر اهریمنان
نویسنده |
گابریل گارسیا مارکز
|
مترجم |
احمد گلشیری
|
نوبت چاپ | ٤ |
تعداد صفحات | ٢١٦ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | پالتویی |
سال نشر | ١٣٩٣ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع | رمانهای خارجی |
نوع کاغذ | —— |
وزن | ۱۹۲ گرم |
شابک |
9789649021744
|
وزن | 0.192 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Samaneh Fathi
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
غول مدفون
نرون دروغین
من خنگ ترین دختر روی زمینم
کتاب من خنگترین دختر رو زمینم از چهار داستان کوتاه به هم پیوسته تشکیل شده است. داستان اول، داستان چند روز از زندگی یک دختربچه دهه شصتی است. دخترک با روحیات خاص و حساس خود با تنهاییهای پیرامونش مواجه میشود که پر است از تخیلات کودکانه. او چون قادر نیست در واقعیت اتفاقات را با ذهنیاتش تطبیق دهد در خیالاتش آن را آن طور که میخواهد میسازد.
قلعه مرغی؛ روزگار هرمی
شبکههای هرمی و حکایت پولدار شدن. اگه پول داشته باشی همه چیز داری. زن، بچه، همهچی. « قلعه مرغی؛ روزگار هرمی » داستان پسر نوجوانی را روایت میکند که بر اثر حوادثی به سمت شبکههای هرمی کشیده میشود و با اتفاقات غیر قابل پیشبینی روبرو میشود . داستان یک تم اجتماعی دارد و در محلهای از محلههای جنوب شهر ( قلعهمرغی ) میگذرد : « پول خوشبختی نمیآره. همه میدونن. برو از هر کسی میخواهی بپرس. مگه همین اصغر نبود. اون همه پول پیدا کرد، آخرشم اون جور شد. » اصغر مقنی را همه میشناختند.
چند سال پیش سمت قزلقلعه، موقع چاه کنی خورده بود به یک زیر خاکی. توی یک چشم به هم زدن زندگیاش زیر و رو شد. زبان بسته از بس ذوق زده شده بود، چنان ریخت و پاشی کرد که سال نشده به خودش آمد، دید همان یک زنی هم که داشت از چنگش درآمده و خداحافظ.
- برندهی جایزهی بهترین رمان اول بنیاد هوشنگ گلشیری ۱۳۹۱
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.