اسطوره های بین النهرینی
65,000 تومان
کتاب اسطوره های بین النهرینی نوشته هنریتا مک کال ترجمه عباس مخبر توسط انتشارات مرکز با موضوع تاریخ, اسطوره شناسی، تاریخ، اساطیر بین النهرینی به چاپ رسیده است.
بینالنهرین، همچنان كه مهد یكی از كهنترین تمدنهای جهان است، مهد كهـنترین قصههای اساطیـری نیز هسـت كه سـرچشمهی بسیاری از اسطورههای بعدی ملل سامی و یونانیان بودهاند و برخی از آنها چون حماسهی گیلگمش ــ پادشاهی نیمهآسمانی كه به جستجوی زندگانی جاوید برآمد ــ امروزه از آوازهای جهانی برخوردارند. در این كتاب، پس از فصلی دربارهی ماجرای كشف و رمزیابی لوحههای گلی خط میخی در قرن نوزدهم، با زیباترین و جذابترین افسانههای این سرزمین كهنسال آشنا میشویم.
مجموعهی «اسطورههای ملل» كه این كتاب جزو آن است ترجمهی كتابهای مجموعهی «گذشتهی افسانهای» است كه موزهی بریتانیا و دانشگاه تگزاس آن را مشتركاً منتشر كردهاند و شامل كتابهایی كم حجم و پر مطلب است كه مهمترین داستانهای اساطیری اقوام و ملل مختلف جهان را بازگو میكنند
معرفی مباحث کتاب اسطوره های بین النهرینی
مقدمه
کشف و رمزگشایی
تعاریف و سنت ادبی
خدایان و میرندگان، مولفان و مخاطبان
خدایان
میرندگان
مولفان
مخاطبان
گیلگمش و وفان
اسطوره اتره خسیس
حماسه آفرینش
اسطوره های کوچکتر
حماسه اررا
اتنه
ادپه
حماسه انزو
فقط 1 عدد در انبار موجود است
اسطوره های بین النهرینی
نویسنده | هنریتا مک کال |
مترجم | عباس مخبر |
نوبت چاپ | دوم |
تعداد صفحات | 112 |
قطع و نوع جلد | وزیری شومیز |
سال انتشار | 1402 |
شابک | 9789643050917 |
وزن | 0.175 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
دوباره از همان خیابان ها
ویتگنشتاین (قواعد و زبان خصوصی)
زمان و حکایت (کتاب اول) (پیرنگ و حکایت تاریخی)
معرفی کتاب زمان و حکایت (کتاب اول) (پیرنگ و حکایت تاریخی)
راهنمای متون روان شناسی به زبان عمومی (روان شناسی عمومی)
هنر مردن
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.