الهه‌ها (اسرار الوهیت زنانه)

330,000 تومان

نخستين اثر کمبل در مورد الهه‌ها، با مقدمه و ويرايش دکتر سافرون رُسي، مدير يک بايگاني بزرگ و مرکز تحقيقات که مجموعه‌ي آثار جوزف کمبل، ماريبا گيمبوتاس، جيمز هيلمن، و ساير پژوهندگان اسطوره‌شناسي، يونگي‌ها و روانشناسي کهن‌الگويي، و علوم انساني را در بر مي‌گيرد.
در ستايش جوزف کمبل
در قرن ما هيچ‌کس، نه فرويد، نه توماس مان يا لوي استروس، به اندازه‌ي کمبل مفهوم اسطوره‌اي جهان و چهره‌هاي جاويدان آن را وارد آگاهي روزمره نکرده است.
جيمز هيلمن
کمبل به يکي از نادر روشنفکران زندگي آمريکايي تبديل شده است؛ متفکري جدي که فرهنگ عامه از او استقبال کرده است.

فقط 2 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642134960 دسته: , ,
توضیحات

الهه‌ها (اسرار الوهیت زنانه)

نویسنده جوزف کمبل
مترجم عباس مخبر
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 362
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1400
شابک 9789642134960
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.341 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “الهه‌ها (اسرار الوهیت زنانه)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب چوب بدست های ورزیل

80,000 تومان
معرفی کتاب چوب بدست های ورزیل “چوب بدستهای ورزیل” اثر جاودانه ای است از “غلامحسین ساعدی” ملقب به “گوهرمراد” که در آن به خوبی، دیدگاه نویسنده را نسبت به حضور بیگانگان در کشور، به تصویر می کشد. “چوب بدستهای ورزیل” قصه ی مردم یک روستا است که زمین های کشاورزی شان، که در واقع یگانه دارایی و سرمایه ی این مردم است، توسط گرازها مورد حمله قرار گرفته است و حال آن ها باید فکر چاره ای باشند. در شروع نمایش نامه با شخصیتی به نام “محرم” مواجهیم که همه ی محصولش، طعمه ی گراز شده و نه تنها سایر اهالی روستا به فکر کمک برای عبور او از این بحران نیستند، بلکه اعتقاد دارند حتما عملی از محرم سر زده که گرازها به زمین های او حمله کرده اند. این اتفاق سبب می شود تا محرم خود را در میان این اهالی تنها ببیند و بفهمد که زبان و درد مشترکی با آن ها ندارد؛ پس در قبای یک عاقل دیوانه نظیر بهلول درآمده و در طول نمایش نامه ی “چوب بدستهای ورزیل”، با زبان اشاره و کنایه، اشتباهات اهالی را به آنان گوشزد می کند؛ اما کجاست گوش شنوایی؟خیلی زود مشکل همه گیر می شود و مردم روستا هرچه می کنند نمی توانند گرازها را فراری دهند؛ پس تصمیم می گیرند به روستای مجاور رفته و از آن ها طلب مشورت و یاری کنند. در آنجا شخصیتی به نام “موسیو” وارد داستان می شود که راه حلی به اهالی روستا پیشنهاد می کند و آنان غافل از اینکه این راه حل، مشکل جدید و بزرگ تری برایشان خواهد بود، آن را می پذیرند. این نمایش نامه، آیینه ی نگرانی های “غلامحسین ساعدی” در برابر اشغال و استثمار است و به شکلی نمادین و درخشان، خطاها و رنج های مردم را نشان می دهد.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

اسب سفیدم یک غزل بود

14,500 تومان
قسمت هایی از کتاب اسب سفیدم یک غزل بود (لذت متن)
 تو که پیراهنت نیلگون تر از شب بود. چرا از خواستگارم هزار اسب خواستی. او که جز دل خود هیچ نداشت؟ تا آن سحر که با مرغان هوا رفتی. و دانستم مرا برای خود می خواستی. پس چرا هیچ گاه لب نگشودی. که اقتدار در دست های تو بود و. امید در خیال من؟
سفارش:0
باقی مانده:1

پیام عکس

56,500 تومان
کتاب « پیام عکس» نوشته " رولان بارت" توسط نشر مرکز منتشر شده است. در واقع رولات بارت، چهره ای برجسته و از بسیاری جهات بی نظیر در عرصه ی نقادی و نظریه پردازی ادبی، هنری، و فرهنگی است. او در سراسر دوران کاری اش، مسحور عکاسی بود و جایگاه عکس و تصویر عکاسانه به ویژه در آثار متاخر او کاملا بارز و برجسته است. مجموعه ی حاضر، که مهم ترین مقالات او در این زمینه را در بر می گیرد، از یک سو، خواننده را با سیر تاملات بارت در باب عکاسی آشنا کرده و از سوی دیگر، به عنوان آثاری اصیل و آکنده از ایده های نو، او را در فهم و نقد عکس یاری می کنند. کتاب پیام عکس

کتاب زنان و محیط زیست

15,000 تومان
معرفی کتاب زنان و محیط زیست
هرگز آگاهانه با خود اندیشیده ایم چرا برای دستیابی به آرامش، بی اختیار به دامن سبز طبیعت پناه می بریم؟ تداعی این کهن الگو از روزگارانی به یادگار مانده که طبیعت هنوز اسیر فرهنگ نشده بود و قرار نبود علم بر همه چیز مسلط شود. در آن روزگار، زنان تدبیر جامعه را در دست داشتند و خردمندانه با هستی هماهنگ شدند. برآمدن خرد جمعی از زندگی مشارکتی در پرتو این تدبر از تک روی عقلانیت ابزاری جلو می گرفت و با مصائبی چون آلودگی محیط زیست مواجه نبود. بلوغ عقل مذکر در سایه پرورندگی داهیانه زنانه اما نیازمند هزینه ای سنگین بود که عمدتاً در تخریب محیط زیست تجلی می کرد. اقتضای زندگی مشارکتی در عصر مدرنیته اما رفته رفته عقل مذکر را به سرمنزل خردمندی دو جنسیتی در عصر جهانی شدن رهنمون گردید و این سرآغازی است بر ظهور تمدنی متکثر با نمودی چون سبز شدن محیط در بی سالاری. و این، داستان کتاب حاضر است.
سفارش:0
باقی مانده:1

تاریخ آتروپاتن

45,000 تومان
آتروپاتن نام یونانی یک پادشاهی است که اواخر قرن چهارم (پس از میلاد) در آذربایجان و کردستان ایران و بخشی از جمهوری آذربایجان کنونی ایجاد شد و بیش از سیصد سال به حیات خود ادامه داد. آتروپاتن کشوری غنی و قدرتمند بود که در آن کشاورزی، دامپروری و تجارت رونق فراوان داشت و شهرنشینی در شهرهای آباد آن توسعه یافته بود. آتروپاتن استقلال خود را نه تنها در تمام دوران استیلای مقدونیان در شرق، بلکه در دوران سلوکیان نیز حفظ کرد. پادشاهان حکومت آتروپاتن در جنگ با همسایگان خود هم فاتح و هم مغلوب بودند ولی در برابر متجاوزان اجنبی با تمام قدرت ایستادگی می‌کردند. آنان ضمن ارتباط با کشورهای دور و نزدیک از طریق وصلت با شاهزادگان یونانی مقدونی، پارتی، سریانی و ارمنی با آنها روابط خویشاوندی برقرار می‌ساختند. پادشاهان آتروپاتن در روم و مصر نیز از احترام برخوردار بودند. تأثیر آتروپاتن و ساکنانش بر همسایگانشان بسیار قابل توجه بوده است. دوره موجودیت آتروپاتن مرحلۀ مهمی در تاریخ آذربایجان محسوب می‌شود.