انگلیسی برای دانشجویان رشته آموزش و پرورش پیش‌دبستانی و دبستانی

70,000 تومان

این کتاب برای دانشجویان رشته آموزش و پرورش پیش دبستانی و دبستانی در مقطع کارشناسی به عنوان منبع اصلی درس «زبان تخصصی» به ارزش 2 واحد تدوین شده است.

فهرست:

1. Early Childhood Education
2. The Beginnings of Early Childhood Education
3. The Kindergarten Child
4. Day Care and Development
5. Concepts of Intellectual Development
6. Values of Play
7. Fantasy
8. Children and Stories
9. Aggression and Fear in Preschool Children
10. Creating Environments

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

انگلیسی برای دانشجویان رشته آموزش و پرورش پیش‌دبستانی و دبستانی

نویسنده
دکتر منصور کوشا
مترجم
——
نوبت چاپ 24
تعداد صفحات 200
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1401
سال چاپ اول —–
موضوع
زبان تخصصی – ESP
نوع کاغذ ——
وزن 280 گرم
شابک
9789645302229
توضیحات تکمیلی
وزن 0.280 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “انگلیسی برای دانشجویان رشته آموزش و پرورش پیش‌دبستانی و دبستانی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

فريادها

25,000 تومان

معرفی کتاب فریادها اثر لوران گوده

رمان «فریادها» نوشته لوران گوده، نویسنده فرانسوی برنده ی جایزه گنکور درباره جنگ است. درباره سربازانی که تمام جسم و جان خود را برای دفاع از وطن گذاشته اند و همراه با هراس و مسخ شدگی در فضای غیر انسانی و بی رحم جنگ با خود و فلسفه جنگیدنشان درگیرند.
«ژول» سربازی است که مرخصی گرفته و در حال رفتن به خانه است اما نگرانی درباره همرزمانش او را رها نمی کند. در جای دیگری سربازی شیمیایی درون حفره ای در قلب خاک اسیر شده و دست و پا می زند.
دو سرباز دیگر به نام های «ماریوس» و «بوریس» از دست فریادهای عجیب سرباز دیگری موسوم به «مرد خوکی» ترسیده و عاصی شده اند و در صدد کشتن اویند، همه سربازان این کتاب به نوعی در هراس مرگ اند و اتفاقات گوناگون و عجیبی اطرافشان رخ می دهد.
داستان از زبان چند روای روایت می شود. «ماریوس»، «ریپول»، «رنیه»، «شیمیایی»، «ژول» و... هر راوی بخشی از ماجرا را کامل می کند.
بخش زیادی از داستان در زمان حال می گذرد و بخش هایی در زمان های گذشته و نویسنده با بهره گیری از این تکنیک خواننده را در تمامی لحظه ​های دلهره و هراس، همراه شخصیت​ های داستان می کند تا مانند آنها وحشت لحظات داستانی را از نزدیک لمس کند. «برگشتن به جبهه و مردن در آن جا. چاره ای جز این نمی بینم.
بله. راه آمده را برگشتن. انجام دادن دوبارهٔ همهٔ کارها. با همان عجله. تند راه رفتن. گذشتن از همان مزرعه ها، توقف در همان جاهای قبلی. از روستا به سنگر. آن جا، توی سوراخم می خزم و مثل بقیه، دعایم را نثار زمین می کنم.
شاید کس دیگری غیر از من آن را به مردم روستا برساند. کس دیگری غیر از من. کسی که شیواتر حرف بزند. کسی که از روستایی ها سنگ نخورد. من ناکام ماندم.
بله. چاره ای ندارم جز این که راه آمده را برگردم. دوباره دوستانم را ببینم و دیگر ترک شان نکنم.» «لوران گوده» با سادگی تحسین برانگیزی فضای جنگ را توصیف کرده است. فضایی که اگرچه غیرانسانی است اما پر از برادری و هم دلی هم هست.
«فریادها» نمایش بزرگ هراس انسان ها است. گوده با این اثر می خواهد نشان دهد وقتی انسانیت با هراس از مرگ و جنگ نابود می شود همه چیز را با خودش نابود می کند.
سفارش:0
باقی مانده:2

رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید.

125,000 تومان

معرفی کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید

کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید، مجموعه داستان‌های کوتاهی از دنیای نه چندان مهربان نویسندگان روسی است که هنوز سیگار کشیدن‌شان ادامه دارد. در مورد این اثر چیزی که در ابتدا توجه شما را به خودش جلب می‌کند عنوان باشکوه و طولانی آن است. همین سبب می‌شود کنجکاوی‌تان تحریک شود و شما را مجبور می‌کند تا آن را مطالعه کنید. در این کتاب نه داستان از هفت نویسنده‌ی معاصر روس وجود دارد که به صورت تصادفی برگزیده نشده‌اند و دنیایشان تقریباً به هم مرتبط هستند. این داستان‌ها در غیر عادی بودن فضا و روایت‌شان با وجود انسان‌های عادی، وجه اشتراک دارند. قهرمانان این داستان‌ها از قسمت‌هایی از جامعه هستند که قبلاً شرایطی برای رساندن صدایشان به گوش شما نداشتند و چه بسا وجودشان به چشم نمی‌آمد. تنهایی، روزمر‌گی و خشونت موجود در زندگی آن‌ها که بازتاب مستقیم شرایط اجتماعی روسیه‌ی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی نیز است، به طور واضح در این داستان‌ها دیده می‌شود. مقدمه‌ای کوتاه درباره‌ی هر یک از نویسندگان جهت آشنایی شما با زندگی، سبک هنری و آثار آنان در ابتدای داستان‌ها موجود است. هم اکنون همه‌ی آن‌ها زنده و در حال نوشتن هستند و همین مسئله بر جذابیت این اثر می‌افزاید. ادبیات روس دهه‌های گذشته با وجود داشتن داستان‌نویسان معروفی که شهرت جهانی دارند، مخاطبان فارسی زبان، کمتر آن را می‌شناسند. در داستان‌های روسی همواره فضا با یک ابر تیره و تار پوشیده می‌شود و انگار نمی‌توانید اثری از شادی، نشاط و آرامش در آن‌ها ببینید. شاید به این دلیل باشد که هنوز سایه‌ی کمونیسم از جوامع روس رخت برنبسته است. در بخشی از کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید می‌خوانیم: او در جوانی از پسر عمه‌اش، که جوانی باهوش و خوش‌قیافه و بی‌کاره بود، حامله شد و وقتی پسرعمه‌اش به او توصیه کرد به لژبیتسکی، پزشک مشهور ناخوشی‌های زنان، مراجعه کند (و البته قول سفت و سخت پول هم داده بود)، با یک قوطی اسید سولفوریک در کمین او نشست و آن را به صورتش پاشید. پسر عمه فریادهای هولناکی سر داد، دنبال خاله برتا دوید، افتاد و مرد. البته درست‌تر است که بگوییم: مرد و افتاد. قلبش ضعیف بود. البته خاله برتا خاله‌ی مادرم بود، نه خاله‌ی من. بنابراین باید مختصات زمانی را هم تصحیح کنم: ماجرا اوایل قرن گذشته اتفاق افتاده بود. در این‌جا باید فضای فرهنگی و زندگی بی‌درد و غم شهرک کوچکی را که ماجرا در آن رخ می‌دهد نیز توصیف کنم. خانواده‌ی ارجمند کاگانوفسکی، جد من پینخوس الیویچ و زنش، ننه خایا... نمی‌شود گفت: که خیلی ثروتمند بودند، ولی به هر حال یک کارگاه شیرینی‌پزی را می‌گرداندند. البته تمام خانواده در این کار سهیم بودند. تعدادشان هم کم نبود: پنج دختر، همه شبیه هم. شوخی نیست! دخترها در قسمت بسته‌بندی می‌نشستند و شکلات‌ها را لای کاغذ می‌پیچیدند. کار دقیق و طاقت‌فرسایی بود. همه چیز به سرعت انگشتان بستگی داشت. آن‌ها که ماهرتر بودند، با سرعت یک شکلات در ثانیه کار می‌کردند.
سفارش:1
باقی مانده:1

خانواده‌ی سلطنتی 3/ قایم‌موشک‌بازیِ سلطنتی

75,000 تومان

معرفی کتاب خانواده ی سلطنتی 3 اثر کریستوف موری

بچه‌ها از دست پدر و مادرشان فرار می‌کنند تا از جشن تولد شاهزاده خانم‌ها خلاص شوند. آنها با دوست‌هایشان سوار بر هلیکوپتر سلطنتی در جزیره‌ای متروکه فرود می‌آیند و اتفاقات عجیب‌وغریبی برایشان می‌افتد؛ از زمین‌لرزه و فوران آتشفشان گرفته تا پیدا شدن سر و کله‌ی دزد دریایی!
البته این سفر یک عالمه کیک‌فنجانی خوشمزه و تفریح هم دارد... برویم ببینیم داستان این فرار به کجا می‌کشد.
بچه‌ها از دست پدر و مادرشان فرار می‌کنند تا از جشن تولد شاهزاده خانم‌ها خلاص شوند. آنها با دوست‌هایشان سوار بر هلیکوپتر سلطنتی در جزیره‌ای متروکه فرود می‌آیند و اتفاقات عجیب‌وغریبی برایشان می‌افتد.
سفارش:0
باقی مانده:1

شاهنامه‌ی فردوسی کتاب دوم: پادشاهی منوچهر

110,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 2: پادشاهی منوچهر می‌خوانیم

عاشق‌شدن زال بر رودابه بگوید بدین بر یکى داستان / سپهدار تازى سر راستان خم چرخ گردان نهفت من است / که تا زنده‌ام چرمه جفت من است به‌نزد خردمند رسوا شوم / عروسم نباید که رعنا شوم زال پیوسته در فکر دست‌یافتن بر دختر مهراب بود و از این اندیشه خسته‌دل و افسرده شده بود. همیشه دلش در گفت‌وگوى او بود و از این‌که بر سر این کار آبرو بگذارد، باک نداشت. چندى گذشت؛ امّا دل زال همچنان آکنده از مهر او بود. روزى صبح زود مهراب به بارگاه زال رفت و برگشت. در دل بر مردى و پهلوانى و یال و کوپال زال آفرین مى‌گفت. مهراب به شبستان خود رفت و در باغ قدم مى‌زد. در سراى او دو خورشیدروى به‌نام‌هاى سیندخت و رودابه بودند. سیندخت همسر و رودابه دختر او بود که مهراب همیشه از دیدن آن‌ها روحش تازه مى‌شد. آن‌ها خود را همچون باغ بهار آراسته بودند. هر‌کس رودابه را مى‌دید در شگفت مى‌ماند و بى‌اختیار نام پروردگار را بر زبان مى‌راند. او قامتى چون سرو داشت، صورتش چون قرص ماه و تاجى از عنبر بر فراز سرش نشانده بود. با دیبا و گوهر خود را مانند بهشتى پُرنعمت آراسته بود.

فهرست مطالب کتاب

منوچهر زال و رودابه زادین رستم
سفارش:0
باقی مانده:2

ماجراهای هاپو 6

1,500 تومان
در این شماره از مجموعه "ماجراهای هاپو "سه داستان مصور و رنگی برای گروه سنی "الف "و "ب "به طبع رسیده است . داستان‌ها عبارت‌اند از" :گرفتن رد پا"، "غذای اسب "و "سیاره‌مان را نجات بدهیم ." در نخستین داستان، هاپو برای "دودو "(پسربچه صاحبش) نقش اسب را بازی می‌کند و با بستن یک گاری کوچک به خودش، "دودو "را سواری می‌دهد " .دودو "هم برای هاپو مقداری علف می‌آورد تا بدین طریق کار او را جبران کند .

کارآگاه کرگدن در باغ‌وحش مرموز 4/ اسرار «غروب»

20,000 تومان

برشی از متن کتاب

نصف شب از خواب بیدار شدم. خواب چیزی را دیدم که من را بیدار کرد. خواب یکی از حرف های بیسنتیا خانم فیله بود. داشت می گفت: دختره تشویقم کرد این کار رو بکنم! دختره؟ منظورش کی بود؟ دختره کی بود؟ یک لحظه شک کردم نکند او باشد؟... نگاهش کردم. غروب کف قفس دراز کشیده بود. لبخند زیبایی روی لب داشت و خوابیده بود. شبیه فرشته ها بود. چطور امکان داشت او بیسنتیا خانم فیله را راضی کرده باشد تا روی بدن فیل دیگری نقاشی بکشد؟ به خودم گفتم: اصلاٍ امکان ندارد. بعد کمی جا به جا شدم تا جایم راحت تر باشد و باز بخوابم. فایده نداشت. یک لحظه با خودم گفتم نکند همه این ها کار غروب بوده. یک لحظه بعدش گفتم نه. اصلاً کار او نیست. امکان نداشت کار او باشد! هر چه باشد من دوستش بودم، مگر نه؟ بودم، نبودم... نتوانستم نتیجه ی مشخصی بگیرم. دیدم بهتر است بلند شوم و یک حمام گِل درست و حسابی کنم محشر بود! ماه کامل بود و می درخشید. باغ وحش ساکت ساکت بود و تمام حوض گل مال خودم بود. تنها بودن و تنهایی حمام کردن چیز دیـ... _ کرگدن جون؟ خوابت نمی بگه؟ تنهایی چی کاگ داگی می کنی؟ الان می آم پیشت. بله. می گفتم. چیز دیگری بود. ولی این چیز دیگر دوام نداشت. خیلی معمولی پرسیدم: غروب! وقتی بیسنتینا خانم فیله گفت: دختره تشویقم کرد. فکر می کنی منظورش کی بود؟ یک لحظه انگار دست و پایش را گم کرد. ولی فقط یک لحظه. گفت: مگه همچین چیزی گفت؟ ها؟ گفتم: آره. گفت دختره من رو تشویق کرد. گفت: شاید... مامانش نبوده؟ یا شاید استاد نقاشی اش بوده. بله، حرف غروب منطقی بود. گفت: کرگدن جون! تو که فکگ نمی کنی کاگ من باشه. مگه نه؟ امان از دست آن آه و ناله ها! چیزی نمانده بود گریه اش بگیرد! من از کی این قدر بی رحم شده بودم؟ حالم از دست خودم بد شد. پیشنهاد دادم با هم کاه بخوریم تا صبح زیر نور ماه با هم مشغول خوردن کاه بودیم. داستان زندگی خودمان را تعریف کردیم. خندیدیم. عالی بود. آن روز روز خوبی می شد. می شد! ولی نشد. چون مانوئلا گفت اره پرونده ی جدیدی برای ما آورد. آمد توی دفترم و سه تا نامه به من داد. نامه ی اول را باز کردم و خواندمش، نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. پرسیدم: خب این چشه؟ گفت: بقیه ش رو هم بخون کرگدن جون! دومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! گفتم: حالا خودت رو نگران نکن. باغ وحش جمعیتش زیاده. می دونی که... بعضی وقت ها بچه ها بازی شون می گیره... گفت: بقیه اش رو هم بخون کرگدن جون! سومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! به زودی می میری! از جا پریدم. این یک تهدید جدّی بود! نگاهی به آدرس فرستنده کردم. چیزی ننوشته بودند. فکرش را می کردم! نامه ها را ناشناس فرستاده بودند. گفت: کرگدن جون! می تونی مجرم رو پیدا کنی؟ حتماً متوجه ی که خانواده ام حسابی نگرانن. گفتم: حتماً مانوئلای عزیز! حتماً. همین الان می رم سر وقت تحقیـ... هنوز حرفم را تموم نکرده بودم که...