انگیزش و هیجان

440,000 تومان

موجود در انبار

توضیحات

انگیزش و هیجان

نویسنده جان‌مارشال ریو
مترجم یحیی سیدمحمدی
نوبت چاپ 33
تعداد صفحات 704
قطع و نوع جلد
سال انتشار 1398
شابک 9786008348269
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “انگیزش و هیجان”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

خودتان را دوباره بسازید

65,000 تومان
استیو چندلر در این کتاب به خوانندگان تأکید می‌کند که باید مالک زندگی خود باشید نه قربانی شرایط. بسیاری از ما در پیله‌ای از شخصیت زندگی می‌کنیم و گمان می‌کنیم نمی‌توانیم از آن خارج شویم. ما داستان‌هایی درباره شخصیتمان به خودمان می‌گوییم ولی در اعماق وجودمان می‌دانیم که ورای این شخصیت هستیم. با این حال بیشتر ما همه زندگی‌مان را درون شخصیت‌هایمان حبس می‌کنیم و  هیچ‌وقت نمی‌دانیم که می‌توانیم این پیله را ترک کنیم. ما قربانی محدودیت‌هایی هستیم که خودمان ایجادشان کرده‌ایم. هر روز صبح به دنیایی تیره و تاریک چشم باز می‌کنیم. مشکلات بسیار زیادی دور ما حلقه زده‌اند؛ تقریباً هیچ پرتوی نوری وجود ندارد. فشار آوردن به دیواره درونی پیله بیهوده به نظر می‌رسد. چرا به خودم زحمت بدهم؟ من همینی‌ام که هستم. افرادی که یاد می‌گیرند خودشان را دوباره بسازند دیگر قربانی نیستند.

آرامش در پرتو ایمان

180,000 تومان
کلماتی که به کار می‌بریم از قدرتی خلاقانه برخوردارند.  هرگاه واژه‌ای بر زبان می‌آوریم، چه خوب و چه بد، به آنچه می‌گوییم جان می‌دهیم. بسیاری از مردم درباره خودشان، خانواده‌شان و آینده‌شان چیزهای منفی می‌گویند. حرف‌هایی مثل «هرگز موفق نخواهم شد. این بیماری مرا از پا خواهد انداخت» و یا... شبیه این جملات منفی. این افراد نمی‌فهمند که دارند آینده‌شان را پیشگویی می‌کنند. نکته کلیدی این است که ما آنچه را می‌گوییم، به دست می‌آوریم. یعنی شما باید کلماتتان را به همان مسیری بفرستید که دوست دارید زندگی‌تان درآن مسیر پیش برود. نمی‌توانید از شکست حرف بزنید و آنگاه انتظار پیروزی داشته باشید. نمی‌توانید از کمبودها حرف زد و انتظار وفور داشت. شما همان چیزی را می‌آفرینید که می‌گویید. اگر می‌خواهید بدانید که پنج سال دیگر در چه حال خواهید بود، به آنچه درباره خودتان می‌گویید،گوش کنید. ما با کلماتمان هم می‌توانیم به آینده‌مان برکت ببخشیم و هم آن را نفرین کنیم. نویسنده کتاب «آرامش در پرتو ایمان» معتقد است به این دلیل کتاب را نوشته که خواننده بتواند به مدت یک ماه هر روز  آینده خود را متبرک سازد. او آرزو می‌کند که هر روز فقط برای یک لحظه هم که شده آینده خوانندگان این کتاب با نوشته‌های مثبت و الهام بخش متبرک شود.

رسوا خانه

7,500 تومان
رسواخانه قصه رازهایی است که فاش شدن آنها می‌تواند اثری دو سویه از خود به جا بگذارد. واکاوی اسراری که سال‌ها بدون آگاهی از آنها، در یک بی‌خبری سبکبارانه سپری شده است. به همین خاطر حالا شده شخم زدن گذشته‌ای که سال‌های سال دست نخورده باقی مانده و خاک بر خاک آن انباشته شده، عاقبت یک جا به اعجاب، به خشم، به تردید، به غم و یا به انکار می‌رسد. اما این کنکاش، این جستجو برای رمزگشایی نادیده‌های سؤال برانگیز می‌تواند آدمی را به جایی برساند که با تمام گذشته خود متفاوت می‌شود. شاید شباهت‌هایی در گذشته نامانوس و این حال ناپایدار است که خیال می‌کنیم این تقدیر است که دارد رقم می‌‌خورد و بار دیگر در مسیر همان فرجام گذشتگان او را پرتاب می‌کند. برای همین است که از خود فریبی و دیگر فریبی دست برمی‌دارد. حالا دیگر همه چیز برایش رنگ و بوی دیگری پیدا می‌کند. گوشه‌ای می‌نشیند و همه چیز را به کوره واقعیت می‌اندازد و مجبور می‌شود زندگی‌اش را منصفانه مرور کند و همان روز است که می‌فهمد کجای روزگار ایستاده، هر چند دیر، ولی می‌فهمد. رسواخانه کاویدن گذشته‌های نامکشوف است. «محمد علی مهمان نوازان» متولد ١٣٥٧ تهران است و آثار متعددی در حوزه ادبیات داستانی دارد

آخرین عشق کافکا

45,000 تومان
زندگی کافکا سرشار از تنش ها و تناقضات بود، هر چند ظاهرا آرام، منظم و ملاحظه کار به نظر می رسید. او از ابتدای کودکی دریافت که از دیگران جداست. کودکی سرد و عجیب و غریب. کودکی که در بزرگسالی نیز سرد و بی حس باقی ماند. کافکا در ابتدا امید داشت گرمای نبوده را در آتش الهام شاعرانه بجوید. هر چند که به نحوی متناقض باور داشت که این گرما فقط در انزوای سلول گونه‌ای یافت می شود که در محبس اولین داستان هایش به آن پرداخته بود. "دورا دیامانت" آخرین محبوب کافکا بود. آنها عاشق هم بودند. کافکا در آغوش او مرد و او بود که آثار کافکا را سوزاند. این کتاب در واقع نوعی کلید درک و تقریر زندگی کافکاست. زندگی یکی از نویسندگان قرن گذشته که سوء تفاهم های بسیاری در موردش وجود دارد. تعامل آثار کافکا با دیگر جنبه های زندگی او، به ویژه روابطش با زنان پیچیده و دشوار بود. کتاب

درآمدی بر روابط موضوعی و روان‌شناسی خود

160,000 تومان

معرفی کتاب درآمدی بر روابط موضوعی و روان‌شناسی خود

اصطلاحات «روابط موضوعی» و «خود» طی چند سال گذشته در بسیاری از متون روان‌کاوی جایگاه اصلی را تصرف کرده‌اند. روابط موضوعی معمولاً به‌معنای روابط شخصی است و موضوع اصطلاحی تخصصی است به‌معنای «آنچه سوژه با آن در ارتباط است». مباحث مرتبط با روابط موضوعی غالباً به روابط اولیه‌ی کودک و مادر و چگونگی شکل‌گیری دنیای درونی کودک و روابط آتی فرد بزرگسال تحت تأثیر این روابط اولیه معطوف‌اند. «خود» واژه‌ای سه حرفی که سادگی فریبنده‌ای دارد، نزد روان‌کاوان معاصر واجد معانی پیچیده و دلالات بحث‌انگیزی بوده است. «خود» به من در مقام یک شخص، یا به یک موجود فعال و یا به‌نوعی بازنمایی از خویش که درون ایگو جای دارد، دلالت می‌کند.

عصب کشي

29,000 تومان

بخشی از کتاب عصب‌کشی

جمشید بلند شد رفت تلفنو جواب داد و برگشت اتاق. تا اومد اتاق روشو کرد طرف اصغر و گفت «پاشو که بلیتت برده، اونم چه بردنی!» محسن گفت «چی شده؟» جمشید گفت «فکر می‌کنی کی بود؟» محسن گفت «چه می‌دونم.» جمشید گفت «سرکار خانوم مهشید عباسی.» محسن گفت «این دیگه کیه؟» کار خدا رو می‌بینی؟ دختره عاشق اصغر شده بود! اصلا باورت می‌شه؟ ولی خب، آدمیزاده دیگه. طفلک این مهشیده از اون دخترهای ساده و عاطفیِ دوآتیشه بود، ولی خب از پسرها وحشت داشت. این‌قدر بابا ننه‌ش که هر دوشون مهندس بودن،‌ درِ گوشش از پسرها بد گفته بودن که دختره پاک جماعتِ مذکرو از زندگیش گذاشته بود کنار.‌ فقط هم حرف‌های بابا ننه‌ش نبود ها؛ یه عادتی که باباش داشت این بود که هر روز روزنامه می‌خرید می‌آورد خونه و می‌ذاشت مهشیدم بخونه. این بدبخت هم همه‌ش می‌رفت سراغ صفحهٔ حوادث. صفحهٔ حوادث روزنامه‌ها هم که دیدی، پُره از تجاوز و قتل دخترها به دست مردها و خیانت پسرها به دخترها و این‌طور چیزها. مهشید هم اینا رو می‌خوند و تنش می‌لرزید و از هر چی پسر بود فرار می‌کرد. خوشگل هم بود ها! اصلا یه چیزی بود که نگو! ولی هیچ پسری نمی‌تونست به‌ش نزدیک شه.‌ اولا طوری خودشو درست می‌کرد و لباس می‌پوشید که خیلی به چشم نیاد، بعدش هم تا یه پسر به‌ش نزدیک می‌شد، انگار گرگ دیده باشه، همچی فرار می‌کرد که دستِ پسره که سهله، نگاهش هم به‌ش نمی‌رسید. این‌قدر بدبین بود که حتا پسرعمه، پسرخاله، پسردایی و پسرعمو هم نمی‌تونستن باهاش حرف بزنن.