ایرانیان
370,000 تومان
در سالهای اخیر ، ایران بیشتر به دلایل منفی – دولت استبدادی مذهبی خود ، برنامه هسته ای مورد مناقشه و نقش جنجالی در خاورمیانه – مورد توجه قرار گرفته است.اما داستان این سرزمین کهن بسیار بیشتراست از آنچه می توان از این اخبار کسب کرد. این تاریخ معتبر و جامع ایران ، نوشته ی هما کاتوزیان که یک متخصص معتبر در این زمینه است ، تاریخ کل منطقه را از امپراتوری باستان فارسی تا دولت ایران امروز پوشش می دهد.
کاتوزیان با نوشتن از منظر ایرانی و نه اروپایی ، تاریخ فرهنگی و ادبی قابل توجه ایران را با تاریخ سیاسی و اجتماعی آن ادغام می کند. برخی از بزرگترین شاعران تاریخ بشر به فارسی نوشتند – از جمله مولوی ، عمر خیام و سعدی – و کاتوزیان درباره ی آنها بحث می کند و گاه نقل قول هایی از آنها می آورد. کاتوزیان در تحلیل متفکرانه خود از جامعه ایران اظهار می دارد که قدرت مطلق و خودسرانه ای که ناشی از وجود حاکمان ایرانی بوده است به جامعه ای ناپایدار منجر شده که ترس و سلطه بر افکار بر آن حاکم بوده است. این کتاب یک تاریخچه جادویی است. همچنین زمینه ای عالی برای درک نقش ایران در جهان معاصر را فراهم می کند.
موضوع این کتاب هم “چیستی” تاریخ ایران و هم “چگونگی” و “چرایی” آن است. کاتوزیان با انجام ملاحظات تطبیقی میان تاریخ ایران و تاریخ اروپا به تفاوت های مهمی که بین آنها بوده اشاره کرده است.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
ایرانیان
نویسنده | همایون کاتوزیان |
مترجم | حسین شهیدی |
نوبت چاپ | 23 |
تعداد صفحات | 416 |
قطع و نوع جلد | وزیری شومیز |
سال انتشار | 1403 |
شابک | 9789642131389 |
وزن | 0.6 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.