

باران بمبئي
30,000 تومان
باران بمبئی چهارمین اثر داستانی پیام یزدانجو است. یزدانجو که سالهاست دغدغههای جدی در حوزهی ساختار، روایت و بداعت داستانی دارد از نویسندگان تجربی ادبیاتِ ایران محسوب میشود.
یزدانجو چندین کتاب نیز در حوزههای مختلف نظریه و فکرِ ادبی به فارسی برگردانده که بارها تجدیدچاپ شدهاند. او برخی از مهمترین آثار ریچارد براتیگان را هم به فارسی برگردانده است.
باران بمبئی نُه داستان کوتاه است که حاصلِ درک و کشفِ نویسنده از چند سال زندگی و تحصیل در هند است. داستانها درونمایههایی نزدیک دارند و درشان میتوان انسانی را دید که مدام با وجوهِ مختلفِ آگاهی، رازآلودگی و گم شدن مواجه میشود.
برای همین داستانها پُر از ترکیبهای غریب معنایی و تصویری هستند که در داستاننویسی ایران تجربهای نو محسوب میشود. یزدانجو با احضار خود به متنِ روایت و نظم بخشیدن به اتفاقهای پیرامونیاش داستانهایی جذاب نوشته که در آنها خواننده با ماجراها و آدمهایی بسیار خاص و عجیب روبهرو میشود.
کشفِ هندِ شخصی شاید… پیام یزدانجو مدتی است در پاریس زندگی میکند و این داستانها حاصل چند سال کار روایی او هستند. باران بمبئی جهانِ نویافتهای است که قرار است برای مخاطب معناهایی تازه بسازد.
در انبار موجود نمی باشد
باران بمبئي
نویسنده |
پیام یزدانجو
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 4 |
تعداد صفحات | 201 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1400 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 180 گرم |
شابک |
9786002296931
|
وزن | 0.180 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
شاگرد قصاب
در بخشی از کتاب شاگرد قصاب میخوانیم
باران ناجوری میآمد. یک گوشهی خیابان ایستادم و تابلویی را تماشا کردم. یک مرد کچل که با چراغ نئون درست کرده بودند. وقتی چراغ خاموش بود کچل بود، ولی وقتی روشن میشد مو درمیآورد. عالی بود. چرا کچل شوید؟ با انواعواقسام رنگها این را مینوشت. تا آخر عمرم میتوانستم بایستم و تماشا کنم. صدای آواز یک دختر شنیدم. از کلیسا میآمد، رفتم تو. لباس سفید تناش بود و آهنگی راجعبه باغوبستان میخواند. به عمرم همچین آوازی نشنیده بودم. نتهای پیانو به شفافیت آب چشمه بودند که از صخره میریزد پایین و مرا یاد جو انداختند. اولینبار در کوچهی پشت خانهمان دیدمش. چهار پنج سالمان بیشتر نبود. کنار یک چاله بغل مرغدانی نشسته بود. چند هفته یخبندان بود و او هم داشت با یک تکه چوب میزد روی یخ. یککم نگاهش کردم و بعد بهش گفتم اگه صد میلیون میلیارد تریلیون دلار ببری چهکار میکنی؟ نگاهم نکرد، به زدن روی یخ ادامه داد. بعد بهم گفت چهکار میکند و همین سرمان را مدت زیادی گرم کرد. این اولینباری بود که جو پرسل را دیدم. آن روز یک گل نرگس برفی توی راهآب بود، یادم مانده چون فقط همان یکی بود. یکی از آن روزهایی بود که تقریباً میتوانستی صدای همهچیز را به شفافیت صدای این دختر بشنوی. بهترینِ روزها بود، آن روزها با جو. بهترین روزهای عمرم، قبل از بابا و نوجنت و شروع اینها. یک مدت طولانی آنجا نشستم، نمیدانم چهقدر. بعد خادم کلیسا آمد پیانو را هل داد و برد. وقتی دوباره نگاه کردم دختر لباسسفید رفته بود. ولی اگر با دقت گوش میکردی هنوز موسیقی را میشنیدی. اسم آهنگ بود در باغهای سالی. میخواستم اینقدر بنشینم که تمام رد آهنگ پاک شود. انگار توی نور رنگی خورشید عصر که از پنجره به داخل میریخت شناور بودم.بئاتریس و ویرژیل
معرفی کتاب بئاتریس و ویرژیل اثر یان مارتل
منظومه هاي کهن عاشقانه
در بخشی از کتاب منظومههای کهن عاشقانه: از آغاز تا قرن ششم میخوانیم
عروسى دید چون ماهى مهیّا که باشد جاى آن مه بر ثریا نه ماه آیینه سیماب داده چو ماه نخشب از سیماب زاده در آب نیلگون چون گل نشسته پرندى نیلگون تا ناف بسته همه چشمه ز جسم آن گلاندام گل بادام و در گل مغز بادام ز هر سو شاخ گیسو شانه مىکرد بنفشه بر سر گل دانه مىکرد چو گنجى بود گنجش کیمیاسنج به بازى زلف او چون مار بر گنجماه غمگین، ماه سرخ
در بخشی از کتاب ماه غمگین، ماه سرخ میخوانیم:
قوام اخم میکند. «عقل و اندیشه در برابرِ خشونت فرصتِ چندانی ندارند.» فنجانش را روی میز میگذارد، لبخند میزند و میگوید «هیچکس نمیتواند بهتنهایی مدعی شناخت حقیقت باشد مگر دیکتاتورها، و حقیقت هم برای آنها جز دروغ نیست، منتها دروغی که به آن ایمان دارند، جناب رحیمزاده. دیکتاتورِ تازهبهدورانرسیدهی ما مدعی است که منجی واقعی است. شاید خودش هم این را باور داشته باشد، اما وای به حال کسانی که به او ایمان بیاورند. او میخواهد پیرزنی کهنسال را با زور سرخاب و وسمه و نگار مثل عروسی جوان بیاراید. مردم هم در این میان نقشی ندارند.» جرعهای از فنجانش مینوشد. «وقتی ملتی در حال سقوط است، تکرارِ تجربههای قبلی مرگبار است. شما و همکارانتان متأسفانه معنای سیاست را نفهمیدید و مثل دنکیشوت به هر چه پیشِ رویتان بود حملهور شدید.» سپس مدتی از پشت عینک به میرزاده مینگرد. بعد میگوید «در هر کتاب درسی نوشته شده که با مشت خالی نمیشود به جنگ سرنیزه رفت. اگر دستت خالی است شاید بتوانی با سیاست نیزه را از حریفت بگیری، و الّا… سیاست برای خود قواعدی دارد. شما به امثال من فرصت ندادید که با سیاست سرنیزه را از دست حریف بگیریم. میخواستید یکشبه گلستان بسازید که البته مقدور نشد. زمانه عوض شده، خیلی از کسانی که حاضر بودند برای مشروطه و آزادی بمیرند امروز حاضر نیستند حتی یک اعلامیه در این باب را بخوانند.» آهی میکشد و سرش را بالا میبرد و چشمهایش را میبندد. بعد چشمانش را رو به عشقی باز میکند. «جناب عشقی، حکم شما را میستایم: خلق جمهوریطلب را خر کنم، زان چه کردم بعد از این بدتر کنم… البته بنده را هم که مورد التفات قرار دادید: از من به قوام این بگو، الحق که نه مردی…» میخندد.تاریخ تحلیلی اسلام: از بعثت تا غیبت
نظریه عکاسی گزیده ای از مهم ترین متون نظری عکاسی در قرن بیستم
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بدنآگاهی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-معنای زندگی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-پدیدارشناسی
آدمکش کور
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.