باران در دوزخ

72,000 تومان

تنهايي
مكافات نزيستن است
آنچنان كه از عشق انتظار مي رود
در هنگامه اي
كه فرياد دست ها
از دل بر نمي آيد
و شكوه نگاه ها
متعلق به گذشته هاست
زماني كه دوست داشتن
درست تلفظ مي شد

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642135660 دسته: , ,
توضیحات

باران در دوزخ

نویسنده غلامحسین معتمدی
مترجم
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 72
قطع و نوع جلد جیبی شومیز
سال انتشار 1402
شابک 9789642135660
توضیحات تکمیلی
وزن 0.056 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “باران در دوزخ”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

جنگ

78,500 تومان
«یک زندگی چیست؟ چه ارزشی دارد؟» سربازی سر پست می خوابد و به احضار به دادگاه نظامی تهدید می شود. افسری که در گل ها می خوابد برای جان خودش و افرادش می جنگد. مردی از روی پل واترلو رد می شود، در حالی که در کوله پشتی اش بمب دارد و قلبش تند می زند. فوکس در این کتاب بسیار تاثیرگذار چهره حقیقی جنگ را به ما نشان می دهد. داستان های این کتاب داستان مرگ و بقاء، امید و نومیدی و داستان انسان هایی عادی است که زندگی شان دیگر مثل گذشته نخواهد شد.
سفارش:0
باقی مانده:1

کتاب تاریخ ترسناک جهان

195,000 تومان

معرفی کتاب تاریخ ترسناک جهان اثر تری دیری

تری دیری داستان ترسناک اما جذاب انسانها را ارائه می دهد ، از نئاندرتالهای گرفته تا سربازان نوجوان وحشت زده در قرن بیستم - همه آنها در کتاب تاریخ ترسناک جهان جای گرفته اند. این کتاب به نبردهای ناخوشایند در "قوانین وحشتناک تاریخ جنگ" ورود کرده است. خوانندگان می توانند با پنجاه نفر از شرورترین افراد تمام دوران در این کتاب دیدار کنند. آیا به راستی تاریخ چیز وحشتناکی است؟ تری دیری نویسنده کتاب تاریخ ترسناک جهان در سال 1946 در ساندرلند انگلیس متولد شد و هم اکنون در شهرستان دورهام ، در شمال شرقی انگلیس زندگی می کند. پدر تری (بیلی) در هندون ، ساندرلند قصاب بود و مادرش (فردا) مدیر یک فروشگاه لباس بود. وی سالها در کودکی در قصابی پدرش کار کرد. این کار برای او بهتر از مدرسه ای بود که توسط معلمان منفور خود مورد ضرب و شتم ، آزار و اذیت قرار می گرفت.تری کار خود را به عنوان بازیگر حرفه ای در سال 1972 و هنگامی که به تئاتر پویز در میانه ولز پیوست ، آغاز کرد. او همچنین به عنوان مدیر تئاتر ، مدیر موزه ، معلم نمایش ، مجری تلویزیون کار کرده است. او در سال 2000 در دانشگاه ساندرلند مدرک دکتری دریافت کرد و سفیر شهر زادگاهش ساندرلند است. در سال 2011 وی برای رمان "نور را خاموش کن" برنده جایزه کتاب شفیلد چیلدرتن شد - کتابی که در سال 2012 نیز نامزد مدال معتبر کارنگی بود.

بهترين بقالي سوپرمارکت دنيا

62,000 تومان

معرفی کتاب بهترین بقالی سوپرمارکت دنیا اثر شرمین یاشار

وقتی بزرگ شدی می خواهی چه کاره شوی؟ این یکی از سوال های آدم بزرگ هاست. اگر دور و اطرافت آدم بزرگ های زیادی هستند که نمی دانند با کوچکتر از خودشان چه طور صحبت کنند، بهتر است به این قبیل سوال ها عادت کنی. چون تا وقتی جواب شان را ندهی دست از سرت برنمی دارند.
بزرگ ترها کلا نمی دانند باید با کوچکترها چه طوری حرف بزنند. اصلا بلد نیستند درباره ی چه چیزهایی و چه طوری باید صحبت کنند. فکر می کنند خودشان خیلی زرنگ اند و ما چیزی سرمان نمی شود و جز یک بچه ی طفلکی چیزی نیستیم. راوی داستان که در بقالی بابابزرگش کار می کند، می خواهد در کارش پیشرفت کند و برای رسیدن به این هدف، از هیچ ماجراجویی و تلاشی دست برنمی دارد و از شکست نمی ترسد.

بعد از پایان

135,000 تومان
رمان «بعد از پایان» نوشته ی «فریبا وفی» داستان نویس معاصر است. او در این اثر داستان زندگی، دغدغه ها و مسایل اجتماعی زنان امروز جامعه همچون مهاجرت و روابط آدم ها با یکدیگر را توصیف می کند.

تکرار

120,000 تومان
کتاب تکرار (جستاری در روانشناسی تجربی) نوشته سورن کیرکگور با ترجمه صالح نجفی, توسط انتشارات مرکز با موضوع فلسفه، فلسفه غرب، اگزیستانسیالیسم به چاپ رسیده است. تکرار کتابی است کـه کیرکگور در سال 1843 و با نام مستعار کنستانتین کنستانتیوس چاپ کرد. کنستانتین به تحقیق در این باره می‌پردازد که آیا تکرار ممکن است یا نه و کتاب شامل تمام آزمون‌هایی می‌شود که او بدان‌ها دست می‌زند تا این معنی برای او روشن شود. آزمایش‌های او در ضمن به بیماری بی‌نام پیوند می‌خورد که تحت عنوان «مرد جوان» بدو اشاره می‌شود. مرد جوان از دختر محبوبش درخواست ازدواج کرده است اما یکباره احساس می‌کند باید نامزدی را بهم بزند چرا که نظرش عوض شده است. تضاد و تعارضی هست میان دو شکل از صادق بودن: وفادار بودن به نامزدش و صادق بودن در مورد احساس‌های جدیدش. از قضا این وضعیت به روشنی آینه‌ای است در برابر تجربة شخصی کیرکگور و رابطه‌اش با رگینه اولسن. همین شباهت وضعیت مرد جوان به وضعیت خود کیرکگور است که نشان می‌دهد کنستانتیوس و مرد جوان به احتمال زیاد دو شخص جدا نیستند و ما با نوعی تحلیل حیات باطن روبه‌روییم که در آن، یک فرد هم‌زمان نقش بیمار و روانکاو را بازی می‌کند. تکرار از مرد جوانی حرف می‌زند که می‌خواهد از مرحلة زیباشناختی به مرحلة دینی برسد، اما در این کار شکست می‌خورد و صرفاً خودِ قدیمی‌اش را از نو می‌آغازد، برخلاف ایوب در کتاب مقدس که سرآخر توانست به تکرار حقیقی نایل شود و هر آنچه را از دست داده بود از نو به چنگ آورد.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت