بوی برف

8,000 تومان

بوی برف قصه زندگی آدم‌های همین جاست، کسانی که اینجا به دنیا آمده و زندگی کرده‌اند. قصه کاتبی که تاریخ به تحریف ننوشت و به امر والی، دست‌هایش را در ایالت خراسان جا گذاشت و به گیلان گریخت.
بوی برف قصه سرباز میدان میدان شهرداری رشت است که تسلیم نشد و سلاح تحویل نداد و به امر «تاواریش» دو شقه شد. قصه اندوه بی‌پایان عزیزه‌جان است که مرد او به رضاخان شورید و یاغی شد و سر به کوه گذاشت و روز دیگری جنازه یخ زده و بدون سرش بازگشت. قصه دلدادگی راوی است. دختر جوانی که به جای خون سرخ عاشق، هراسی موروثی در رگهایش می‌گردد. بوی برف قصه آدم‌های همین جاست.
«هوا بوی برف می‌دهد، بوی نفتالین یخ زده. بوی کمد لباس‌های زمستانی. بوی گلوله‌های سفیدی که  همیشه روزهای آخر سال، مادر و زن‌عمو طلا و عمه‌ها می‌گذاشتند توی جیب کت‌ها و پالتو‌های پشمی و آویزان می‌کردند توی کمد بزرگی که یک طرف انباری را پر کرده است.»
یکی از داستان‌های شهلا شهابیان در سال ٨٧ برگزیده جایزه ادبی «صادق هدایت» شد.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

بوی برف

نویسنده
شهلا شهابیان
مترجم
——-
نوبت چاپ ١
تعداد صفحات ١٩٢
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر ١٣٩٣
سال چاپ اول ——
موضوع رمان فارسی
نوع کاغذ ——
وزن ۲۰۳ گرم
شابک
9786002780263
توضیحات تکمیلی
وزن 0.203 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “بوی برف”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Samaneh Fathi
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تاریخ نشر چین

88,000 تومان
تاریخچۀ شکل‌گیری و توسعۀ صنعت نشر در چین تا حدودی مانند تمدن این کشور است؛ تمدن چین تنها تمدن دنیاست که هیچ‌گاه از حرکت نایستاده و ویژگی‌های بارزی شامل تاریخ طولانی، محتوای غنی، یکپارچگی در سبک، تأثیرگذاری عمیق و نوآوری مداوم دارد. خط مهم‌ترین ابزار ثبت معلومات و فرهنگ و نیز مهم‌ترین پیش‌شرط تولید صنعت نشر است. در میان خط‌هایی که چهار تمدن بزرگ دنیا اختراع کرده‌اند تنها خط چینی شکل ثابت و معنی مشخصی داشته. در دیدی وسیع‌تر، چین‌، که یکی از کشورهایی است که صنعت نشر آن زودتر توسعه یافته، تأثیر تعیین‌کننده‌ای در تاریخ شکل‌گیری صنعت نشر در دنیا داشته است. تاریخ نشر چین به معرفی طرح کلی توسعۀ فرهنگ نشر در چین و ویژگی‌های کلی آن پرداخته، دوره‌ای بیش از سه هزار سال.

کتاب ارواح شهرزاد

320,000 تومان
هر شبانگاهی که امیری امر می‌کند: قصه بگو! و شهرزاد لبنان کلمه می گشاید به گفتن ، امیری می‌میرید؛ وهر سحرگاه که شهرزاد لب فرو می بندد،‌ کلمه می‌میرد وداستان نویسی زاده می شود... در«کتاب ارواح شهرزاد» پندار، گفتار وکردار داستان ، به دو شیوه اگادمیک وآموزش تجربی- کارگاهی به هم آمیخته شده، براین باور که تلاش برای انتقال هنرداستان‌نویسی ، به انگارآموزش خطی یک نگره علمی، ره به بیهودگی دارد. ازاین رو،سیال اطلاعات و دانش شگردها، طنین تجربه‌ها ونوبرکردن جستارهای داستانی ، بایقین به شک باشکوه وآینده، چنان عرضه شده‌اند که :درآداب شهرزادگی ،هرداستان‌نویسی، شهرزاد خوداست و خود امیر خود است... که به هزار ویک داستانش، می‌میرد و باز زاده می‌شود...

ققنوس پرده‌های خاموش

11,000 تومان
پشت میله همه چیز فرق می کند حتی اگر خارج از اینجا تعریفی به اسم زندگی را شنیده و ندیده باشی. اگر بیرون از این خراب آباد فکر می کردی در قفسی، فقط فکر کرده بودی! چرا که میله معنای آزادی را در خود می پرورد و آزادی معنای میله را.... یا: چراغ بودن نفت می خواهد و زبانه ای برای شعله کشیدن. که اولی را در دل دفن شدگان باید یافت و دومی را در لب خاموش شدگان زنده. هر آتش چراغی که آتش فروزان نیست و هر خاکستری خاکستر درد باوران. با این همه چراغی باش از دل خفتگان به خاموشی و خاکستری از خاطرات به اجبار فراموش شوندگان. یا: تنها پیرمردی بود و مجله ای و رگبار کلماتی، آن هم آن گونه با حرارت و بی تاخیر، درست مثل گدازه های آتشفشانی که فوران می کرد و به صخره های بی خبر می غلتید و بعد از جوشش یکباره اش، آرام به کناری می سرید و با ناله و شیونی از خودسوزی بی امان به خاکستر خود می نشست و در حالی که حرارت خود را می فشاند، سوز و وسوسه ی داغی اش را تا ابد به گرده ی صخره ها بار می داد! طاهر صورتش داغ شد و ....آقا دو یا سه بار دیگر آن بیت را تکرار کرد: آنگه ز دردهای درونیش مست....

عاشقانۀ مارها

4,000 تومان
مجموعه "عاشقانه مارها" شامل ٦ داستان که چهار داستان این مجموعه عبارتند از : یک شب بارانی ، نهصد و یازده ، بعد از سال‌ها و عکس .
سفارش:0
باقی مانده:1

سنگ و سایه

8,500 تومان
داستان سنگ و سایه گونه‌ای یارکشی پیش از بازی بود که از هر بازی‌ای زیباتر می‌نمود و کودک می‌خواست که بازی هرگز آغاز نشود، همچنان ایستاده باشند پشت به مهتاب، چشم به سایه‌ها که بر زمین افتاده بودند. چنین نمی‌شد. سردسته‌ها سنگ به سایۀ دلخواه خود می‌انداختند و یارگیری آغاز می‌شد. گاه پیش می‌آمد که سنگ بر سایۀ کودک می‌ماند اما او از جا تکان نمی‌خورد. دلش می‌کشید سنگ پیوسته در راه باشد و سایه در خنکای خاک مهتاب گرفته، بماند. شیوۀ دیگر برای یارگیری، «چُرچُر، دست پُر» بود. بدین گونه که سردسته‌ها در کنار هم می‌ماندند و بچه‌ها دست به گردن هم انداخته دور می‌شدند و با هم می‌خواندند که یکی ماه باشد و دیگری ستاره، یا یکی آسمان باشد و دیگری آفتاب. پس از اینکه «واخواندن» انجام می‌گرفت، دوتایی به سردسته‌ها نزدیک می‌شدند، می‌گفتند: «چُرچُر» سردسته‌ها می‌گفتند: «دست پُر!» می‌گفتند: «کی می‌خواهد ماه؟ کی می‌خواهد ستاره؟». (ازمقدمۀ کتاب ) نشر ققنوس از محمدرضا صفدری پیش از این کتاب «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» را منتشر کرد که برندۀ رمان برگزیده سال 81 منتقدان و نویسندگان مطبوعات و

کوچه پریدخت

2,200 تومان
ببین روشنک‌جان، این کوچه‌ای که الآن آسفالت شده، قبلاً خاکی بود، کوچه پریدخت. این جوب آبی که این وسط ساختن و خشکه، قبلاً نبود، اما یک راه‌آب باریک بودش که می‌رفت ته این پارکی که قبلاً خاکی بود و ما توش گُل‌کوچیک بازی می‌کردیم. اون ساختمون شیشه‌ای که می‌گی شبیه ساختمون‌های فضاییه، قبلاً یه خونه آجری بود که توش حوض داشت و چند تا درخت انجیر و خرمالو، درست کر خونه بغلیش، همون آجریه رو می‌گم، اون خونه رسول‌ایناست، شیشه‌اییه هم خونه ماست.
قدیما، خیلی سالای پیش توی اون زمین خاکی، بچه‌های محل وول می‌خوردن. فوتبال بازی می‌کردیم، تیله‌بازی، هفت‌سنگ، دخترا لی‌لی بازی می‌کردن. اما حالا که پارک شده و این همه وسیله هم توش داره، پرنده هم پر نمی‌زنه. اون موقع‌ها عصر که می‌شد رسول با سنگ می‌زد به شیشه ما، می‌پریدیم توی کوچه می‌رفتیم تو اون زمین خاکی و تا شب که با کتک و داد و دعوا می‌کشیدنمون تو خونه، بازی می‌کردیم. بابای رسول مغازه عطاری داشت، اون مغازه‌ای که اون‌جاست و کرکره‌هاش پایینه، همونه. بزرگ‌تر که شدیم با رسول هفته‌ای یه بار می‌رفتیم سینما، یه فیلم می‌دیدیم و تا یه هفته بعدش هزار بار جای هنرپیشه‌هاش بازی می‌کردیم. از فیلمای فارسی گرفته تا «وسترن» و هندی و «بروس لی». خلاصه هر چی که بود. کم‌کم من شدم عشق فیلم، هفته‌ای چند بار می‌رفتم سینما و بعدش می‌اومدم واسه رسول تعریف می‌کردم.