

تاریخ فشرده اتحاد شوروی
210,000 تومان
تاريخ فشردهي اتحاد شوروي شيلا فيتسپاتريک از هر کتاب محققانهي ديگري به معجزه نزديکتر شده است. براي خوانندهي عادي علاقهمند به فهم روشني از تاريخ اتحاد شوروي نوشته شده، ولي در عين حال تحليل مجمل و متوازني از دهها سال مطالعات شورويشناسي به دست ميدهد. مروري فوقالعاده خواندني بر کل تاريخ اتحاد شوروي از 1917 تا 1991 است، پر از روايات شنيدني و جزئيات ملموس اما همچنين مطابق با بالاترين معيارهاي علمي. از هيجانات سياسي افراطي پرهيز دارد و از عقلانيت اخلاقي فطري سرشار است.»
اسلاووي ژيژک
«فيتسپاتريک به نظر ناممکني را ممکن ميکند و کل تاريخ اتحاد شوروي (و حتي اندکي از دنبالهاش) را در يک نشست نقل ميکند. اين روايت روشن و گيرا از تاريخ شوروي، بينهايت خواندني، عجيب فشرده، و فوقالعاده موشکافانه است.»
آلکسيس پِري، نويسندهي جنگ از درون: خاطرات محاصرهي لنينگراد
«فيتسپاتريک پيشروترين نويسندهي تاريخ اتحاد شوروي در همهي جهان است. او با قلم شيوا و تدوين استادانهاي خروارها اطلاعات عالي را در متني کاملا ًهمهفهم خلاصه ميکند.»
چوئي چاترجي، نويسندهي روسيه در تاريخ جهان: رويکردي فراملّي
شيلا فيتسپاتريک استاد بازنشستهي افتخاري تاريخ روسيه در دانشگاه شيکاگو، استاد افتخاري دانشگاه سيدني، و استاد دانشکدهي علوم اجتماعي و انساني دانشگاه کاتوليک استرالياست.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
تاریخ فشرده اتحاد شوروی
نویسنده | شیلا فیتس پاتریک |
مترجم | حسن افشار |
نوبت چاپ | 2 |
تعداد صفحات | 224 |
قطع و نوع جلد | رقعی شومیز |
سال انتشار | 1403 |
شابک | 9789642135554 |
وزن | 0.205 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
گفتگو با بچه ها درباره قرون وسطا
خواهر خونه
باستان شناسی آسیای مرکزی(جلد دوم)
مأموریت شوستر در ایران
افسانۀ استر و مردخای
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.