
تاریخ فلسفهی راتلج 10: فلسفهی معنا، معرفت و ارزش در سدهی بیستم
525,000 تومان
معرفی کتاب تاریخ فلسفهی راتلج – جلد دهم: فلسفهی معنا، معرفت و ارزش در سدهی بیستم
کتاب تاریخ فلسفهی راتلج – جلد دهم: فلسفهی معنا، معرفت و ارزش در سدهی بیستم، در ادامهی نُه مجلد قبلی مجموعهی تاریخ فلسفه راتلج، شرحی از مباحث اصلی فلسفهی غرب را در زمینهی زیباییشناسی، اخلاق، دین و… به خوانندگان ارائه میدهد. گروه نویسندگانی که در نگارش این اثر مشارکت داشتهاند، به سرپرستی جان کنفیلد، در هر کدام از بخشهای کتاب، به یکی از وجوه فلسفهی غربی در قرن بیستم پرداختهاند.
دربارهی کتاب تاریخ فلسفهی راتلج – جلد دهم: فلسفهی معنا، معرفت و ارزش در سدهی بیستم
گروهی از نویسندگان که همگی از متخصصان و صاحبنظران حوزهی تاریخ فلسفه به شمار میروند، نگارش بخشهای مختلف کتاب تاریخ فلسفهی راتلج – جلد دهم: فلسفهی معنا، معرفت و ارزش در سدهی بیستم (Philosophy of Meaning, Knowledge and Value in the Twentieth Century) را به عهده داشتهاند.
اثر حاضر واپسین مجلد از دهگانهای محسوب میشود که برای معرفی تاریخ فلسفهی غرب تدوین شده است. سرویراستاری این اثر را جان کنفیلد به عهده داشته است.
در ابتدای کتاب حاضر ابتدا مطالبی مقدماتی در رابطه با موضوعات محوری مجموعهی تاریخ فلسفهی راتلج مطرح شده و برای مخاطبان توضیح داده میشود که قرار است در این اثر با چه مباحث و موضوعاتی روبهرو شوند. در ادامه، یادداشتی از ویراستاران اصلی مجموعه با نامهای جی. آر. اچ. پارکینسون و اس. جی. شانکر بیان شده که مطالب کلی کتاب را برای مخاطبان مشخص میکنند.
برای اینکه با نویسندگان این کتاب و جایگاه علمی ایشان بیشتر آشنا شوید، در همان صفحاتی ابتدایی کتاب، بخشی نیز به معرفی این نویسندگان اختصاص یافته. بدنهی اصلی کتاب چهارده بخش را شامل میشود. در بخش اول به فلسفهی زبان پرداخته شده و در بخش دوم به جهتگیریهای صوری فلسفهی زبان اشاره شده است.
فقط 2 عدد در انبار موجود است
تاریخ فلسفهی راتلج 10: فلسفهی معنا، معرفت و ارزش در سدهی بیستم
نویسنده |
جان کنفیلد
|
مترجم |
علی معظمی
|
نوبت چاپ | 4 |
تعداد صفحات | 742 |
نوع جلد | گالینگور |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1403 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
فلسفه و حکمت
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786220110453
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
تنها
صورت فرهاد را وسط جمعیت می بینم اما نمی فهمم دارد می خندد یا محو بازی بی کلام من شده.جاییکه باید مینشینم.
چشم ها را می بندم تا تحمل نگاه ها راحت تر شود.
اگر عمو جواد می رفت بازیگر می شد و زیر نگاه آدم ها راه می رفت و حرف می زد و می خندید و اشک می ریخت برای یک عده تماشاچی شاید هیچ وقت احساس تنهایی نمی کرد. این تنها فکری است که الان آمده توی سرم.
عمو جواد برای فرار از تنهایی هیچ کس را پیدا نکرد و درد کشید و کشت خودش را.توی ذهنم کفنی که پژمان تن من کرده میکنم تن عمو جواد.
پژمان راست میگفت این جا اصلا شبیه قبر نیست.
تام گیتس 3/ همهچی باحال است (یک جورهایی)
خش هایی از کتاب تام گیتس 3
آقای فولرمن از تعجب خشکش میزند که من را سر وقت توی کلاس میبیند. میگوید چه غافل گیری قشنگی تام و لبخند میزند. (خیلی پیش نمیآید که آقای فولرمن لبخند بزند.) بعد مارکوس برایم شکلک در میآورد. (خیلی پیش میآید که مارکوس شکلک در بیاورد.) ولی امروز هیچ چیزی نمیتواند حالم را بد کند! جز این دوتا کلمه… «درس ریاضی» بعد اوضاع بدتر هم میشود… «درس ریاضی؛ معلم: خانم ورثینگن» بدتر هم… «همین الان.» دیگر لبخند نمیزنم. خوشبختانه توی کلاس اِمی پورتز بغل دست من مینشیند و عاشق ریاضی است. از ریاضی سیر نمیشود و همین برای من خیلی به درد بخور است. در نتیجه وقتی سر مسئلهی سختی گیر میکنم، میتوانم سریع یک نگاه به جوابهای درست اِمی بیندازم. ولی اگر آن طرف را نگاه کنم، تنها چیزی که میبینم، جوابهای مزخرف مارکوس مِلدرو است. تقریبا به اندازهی من ریاضیاش بد است. ولی آن جور که مشتش را توی هوا بالا میبرد: «آره ریاضی، درس محبوب من!» آدم فکر میکند نابغهی ریاضی است. (که نیست.) من حیوان خانگی ندارم مگر اینکه خواهرم دلیا را حیوان خانگی حساب کنید (چون واقعا انسان نیست). ولی بهترین دوستم، دِرِک، یک سگ دارد که اسمش خروس است. خیلی ریزه میزه است و گوشهای دراز دارد و چیزهایی میخورد که نباید بخورد. خروس طبیعتاً از آنجور سگ هایی نیست که آدم میبرد نمایشگاه سگ ها تا پزش را بدهد. مگر اینکه جایزهای باشد برای سگی که عجیب ترین اسم را دارد. توی این مسابقه خروس برنده است. خب، وقتی درِک و من پوستری دیدیم که رویش نوشته بود «نمایشگاه منطقهای سگها: همه ی سگها با هر شکلی و اندازهای حق دارند شرکت کنند» به این نتیجه رسیدیم که بامزه است خروس را هم ببریم. درِک گفت دقیقا میداند این نمایشگاه سگها کجا برگزار میشود. از خوش اقبالی مان بود که درِک میدانست، چون خروس تا آن موقع دیگر کل پوستر نمایشگاه را جویده بود.
تندباد
معرفی کتاب تندباد
لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه میکند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایتهای کوچک از محلههای پست، کشمکشها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصهگویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت میکند و باعث میشود شما با قصهها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسندهای است که در هر یک از آثارش به گوشهای از جهان میرود و با پرداختن به رویدادها، آداب و رسوم، تاریخ و مصیبتهایی که انسان ناخودآگاه با آنها درگیر میشود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما میگذارد. او در این داستان به آمریکا میرود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب میکند، شخصیتهایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) میبینند و خط سرنوشتشان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی میکند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محلههای مرفهنشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخشهای فقیر در خانههای خود ماندند چون نه وسیلهای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آنها در جای دیگر بیمعنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکسها و مقالههایی از روزنامههای آن روزها را گردآوری کند. او در برنامهای تلویزیونی میگوید که عکس زن سیاه پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل میکند از یکی از همین عکسها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه میکند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتشسوزی جنگلها، زمین لرزهها، فوران آتشفشانها انسان پی میبرد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. اینکه غرور انسان در چنین لحظههایی خرد میشود و از بین میرود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعارههای رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتابهای مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقهای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد میخوانیم: به خیابانهای شهر نگاه میکند که دارند خالی میشوند و به مردمی که دسته دسته میدوند و خانهها را ترک میکنند و میداند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را میبیند که ماشینها را پر از بار میکنند و بنزین ذخیره برمیدارند، مادرها را میبیند که با قیافههای درهم کشیده برای چندمین بار از بچههاشان میپرسند که آیا قمقمهها را پر کردهاند یا نه، همه را نگاه میکند و میداند که جزء آنها نیست. او میماند چون ماشینی ندارد، چون نمیداند کجا برود و خسته است. میماند، شهر در تب و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم میترسند، عرق میریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آنها نیست. واقعاً نمیترسد، به مرگ فکر نمیکند، فقط فکر میکند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. میداند که دوباره از پا درمیآید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زنهایی که میروند نگاه میکند و به محلهی نکبتبارش برمیگردد، سرافکنده برمیگردد. خیابانهای اینجا آرامتر از مرکز شهرند. کسی در جنب و جوش نیست. باز خیابانهای پهن و فقیرانهای را میبیند که حتی خانههاشان هم خسته به نظر میرسند و بیاختیار صدای چکشِ قاضی را میشنود. باد بلند میشود. توفان نزدیک میشود و مثل همیشه قسمت آنهاست، قسمت بدبخت و بیچارههای درمانده، فقط مال آنها. موقع پرداخت صورت حساب به نظرش میرسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش میکند. شاید از اینکه آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون کردنش به این راحتیها نخواهد بود. « از مینیبار استفاده کردید؟» اشاره میکند که نه و بعد اضافه میکند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالیکه با اخم به صفحهی کامپیوتر زل زده تصدیق میکند. رسیدش را چاپ میکند و میگیرد طرفش. او نگاه میکند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خندهاش میگیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سالهای سپریشده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمیدارد یا اینکه باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمیشناخت، ولی صدای بچگانهای جواب داده بود. لحظهای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچهی آن طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آنجاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخمآلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم میآیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «بهاش بگو من دارم میآیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظهها فکر میکند و نیروی تازهای در وجودش ریشه میدواند. ضربان رگهایش را حس میکند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آنقدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهارصد کیلومتر براند. عجله دارد. این بیقراری از کی سراغش نیامده بود؟آدم ما در باليوود
معرفی کتاب آدم ما در بالیوود اثر کریم نیکو نظر
در روياي بابل
معرفی کتاب در رویای بابل
ریچارد براتیگان یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکایی در طول سدهی بیستم بود. در کتاب در رویای بابل که از جمله رمانهای مهم وی به شمار میرود، مخاطب داستان مفرحِ یک کارآگاه خصوصی خواهید بود که در ازای دریافت مبلغی قابل توجه، انجام مأموریتی عجیب را قبول میکند...درباره کتاب در رویای بابل
کتاب در رویای بابل (Dreaming Of Babylon) یکی از خواندنیترین رمانهای ریچارد براتیگان، نویسندهی فقید اهل آمریکاست. براتیگان در این اثر شوخ و شنگ که به جرئت یکی از بهترین و برجستهترین دستاوردهای ادبیات پست مدرن به شمار میرود، داستان مردی بینوا را روایت کرده که زندگیاش میان خیال شیرین و واقعیت تلخ در نوسان است. این مرد بینوا کارآگاهی خصوصی است؛ البته نه از آن کارآگاههای خصوصی باابهتی که نظیرشان را در فیلمهای نوآر آمریکایی میبینیم. بلکه یک کارآگاه خصوصی مفلوک و بیچیز که از سر نداری حاضر است کاسهی گدایی هم در دست بگیرد! این جناب کارآگاه از آن دست آدمهای روانپریشی است که تمام مدت در عوالم خیالی خود سیر میکنند. باری، داستان او در کتاب پیش رو زمانی شروع میشود که گروهی ناشناس، در ازای پرداخت پولی قابل توجه، مأموریتی عجیب و خطرناک را به او محول میکنند: دزدیدن جنازهی زنی تازهدرگذشته از سردخانهی شهر! کارآگاه بیچارهی قصهی ما که از فقر و نداری، شپش به تنش افتاده، این پیشنهاد را قبول میکند و به همراه دوستی، مأموریت خویش را آغاز مینماید. اما این تازه شروع ماجراهای سرسامآور و مفرح اوست!... کتاب در رویای بابل، چنانکه گفتیم، یکی از آثار شاخص در کارنامهی ادبی نویسنده است. طنز خاصی که در تمام نوشتههای براتیگان میبینیم، در این کتاب دلنشینترین صورت را به خود گرفته است. خواندن این اثر به خوردن چای و باقلوا در زمستانی سرد میمانَد، و یا به نوشیدن قهوهای خوشطعم در کافهای گرم و دنج؛ همانقدر دلچسب، همانقدر سحرانگیز!در قند هندوانه
معرفی کتاب در قند هندوانه
آیا زندگی و دنیا پس از فرا رسیدن آخرالزمان ادامه خواهد یافت؟ کتاب در قند هندوانه نوشتهی ریچارد براتیگان، اثری پست مدرن دربارهی یک آرمانشهر پس از فروپاشی جهان است. خورشید هر روز با رنگی تازه طلوع میکند و انسانهای منزجر از خشونت، در مکانی به نام آیدث غرق در شیرینی هندوانههای رنگارنگ هستند و آدم و حوا با چهرهای مدرن در این باغ عدن خودساخته سرگردانند. روایتی زیبا، متفاوت و البته تکاندهنده.دربارهی کتاب در قند هندوانه
دربارهی آخرالزمان و تبدیل شدن جهان به ویرانشهر یا دیستوپیا، کتابها و آثار هنری متعددی خلق شده، اما شکل گرفتن یک آرمانشهر آن هم پس از ویرانی کامل و فروپاشی جامعهی صنعتی، پدیدهای چنان غیرقابل باور و دور از ذهن به نظر میرسد که کمتر کسی به آن پرداخته است. دنیا در دهههای پس از جنگ جهانی دوم آنچنان نیازمند صلح و آرامش بود که جوانان نسل جدید به دنبال راهی برای ساختن یک آرمانشهر میگشتند و بر این باور بودند که صنعتی شدن دنیا، باعث بروز این همه مصیبت و بدبختیست. ریچارد براتیگان (Richard Brautigan) نویسندهی مشهور آمریکایی در کتاب در قند هندوانه (In Watermelon Sugar) به توصیف چنین آرمانشهری پرداخته و جامعهای بسیار عجیب را به تصویر میکشد. صنایع از میان رفتهاند و انسانها پیرامون خانهای مرکزی که محل تجمع آنهاست، سکونت گزیدهاند. نام این خانه آیدث (iDEATH) است که بر خلاف معنای ظاهریاش، بیشتر محل زندگیست تا مرگ و مدام دستخوش تغییر میشود. بسیاری از چیزها از قند موجود در هندوانه ساخته شدهاند، آن هم هندوانههای رنگارنگ. خورشید دچار کیفیتی عجیب است و از آنجا که هر روز با یک رنگ جدید طلوع میکند، هندوانهها نیز دستخوش تغییر و تحول شدهاند. هر هندوانه روز مخصوص به خود را دارد، مثلاً شنبه روز هندوانههای آبیست، یکشنبه هندوانههای قهوهای و هندوانههای قرمز فقط دوشنبهها میرسند.محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-باروخ اسپینوزا
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-دوستی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-پدیدارشناسی
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.