تام گیتس 4/ ایده‌های خلاقانه (البته بیشترشان)

300,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:2

فکرهای نبوغ آمیز (بیشترشان)» چهارمین جلد از مجموعه «تام گیتس» نوشته لیز پیشون است.

در این جلد تام باید از نبوغش استفاده کند و برای رژیم تناسب‌اندام خجالت‌آور پدرش، موفقیت گروه موسیقی‌اش در مسابقه استعدادهای درخشان مدرسه و سخت‌تر از همه دیدن خواهرش بدون عینک آفتابی راه‌حلی پیدا کند.

کلاس پنجم اف یعنی کلاس تام‌این‌ها هیچ‌وقت هیچ مسابقه‌ای را سر روز ورزش برنده نشده و همیشه آخر بوده.
اما امسال با همیشه فرق دارد، کلاس پنجم اف کلی افتخارآفرینی می‌کند و آقای فولرمن حسابی از نتیجه‌ی مسابقه خوشحال است و اخلاقش تا چند وقت خیلی خوب است.
بعد از روز ورزش نوبت برنامه‌ی استعدادیابی مدرسه است.
قرار است گروه سگ‌های آدمخوار برنامه اجرا کنند. به نظرتان موفق می‌شوند؟
برنامه‌ی مدرسه یک مهمان ویژه هم دارد.
یعنی کی؟

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

تام گیتس 4/ ایده‌های خلاقانه (البته بیشترشان)

نویسنده
لیز پیشون
مترجم
بهار سرلک
نوبت چاپ
تعداد صفحات 322
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222045852
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “تام گیتس 4/ ایده‌های خلاقانه (البته بیشترشان)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

فلسفه برگسن

36,000 تومان
فلسفه برگسن نویسنده کیث آنسل پیرسون، جان مولرکی مترجم دکتر محمد جواد پیر مرادی نوبت چاپ 1 تعداد صفحات 552

مدرسه‌ی جادوگری 2/ نجاتم بدهید از مدرسه‌ی جادوگری

57,000 تومان
توضیحات کتاب مدرسه جادوگری(2) نجاتم بدهید از - ( دیزی وارت ) دیگر برای خودش یک پا جادوگر شده است و چشمک وزغی صدایش می‌کنند. دیزی خیلی خیال‌پرداز است و همین‌طور بازیگر نمایشنامه‌های شکسپیر. اما مامان‌بزرگش به‌زور او را به قلعه‌ی وزغی فرستاده تا جادوگری یاد بگیرد. حالا دیگر او متخصص مقابله با طلسم شده است. این بار از بخت بد، طلسم بچه‌گربه شومی را در قلعه وزغی می شکند؛ بچه گربه‌ای که مکافات و دردسر درست می‌کند و باید جلویش را بگیرند... آیا این دختر با جادو و جنبل هایی که در آستین دارد، می‌تواند یک بار دیگر قلعه و ساکنانش را نجات بدهد؟ و... چکیده کتاب مدرسه جادوگری(2) نجاتم بدهید از : این کتاب، از سری داستان های کودکان انگلیسی، نوشته ( ام لاینس ) و ترجمه شده به قلم شیوای ( محمد یوسفی شیرازی ) بوده که توسط انتشارات هوپا تهیه و روانه بازار شده است.

راهنمای ژانر: معرفی و بررسی ده گونه‌ی سینمایی

35,000 تومان

معرفی کتاب راهنمای ژانر؛ معرفی و بررسی ده گونه‌ی سینمایی

ژانرهای سینمایی در عین سادگی، بی‌اندازه پیچیده هستند.
آنها با خود یک پیشینه قوی تاریخی دارند و در گذر زمان افت‌وخیزهای زیادی را از سرگذرانده‌اند. شناخت دقیق این ژانرها، عیار قضاوت ما را درباره فیلم‌های سینمایی بالا می‌برد. در کتاب «راهنمای ژانر»، یحیی نطنزی تلاش کرده است مسیر این شناخت را هموار کند.
بنابراین، خوانندگانی که پیش از این مجبور بودند دانش سینمایی خود را درباره ژانرها با رجوع به منابع پراکنده و محدود افزایش دهند، از این به بعد مجموعه‌ای مفصل و منسجم در اختیار خواهند داشت که چشم‌انداز دقیقی از ده ژانر اصلی سینمایی برایشان ترسیم می‌کند.
امید است این کتاب بتواند بخشی از خلأهای نظری موجود در مباحث مربوط به ژانر را برطرف کند و حرکت مؤثری باشد برای انتشار کتاب‌های جامع‌تر.

دختر خاندان گات 3/ دختر خاندان گات و لولوی بلندی‌های بادگیر

54,000 تومان

در بخشی از کتاب دختر گات و شبح موش می‌خوانیم

در عین این‌که بقیه مات مانده بودند و نگاه می‌کردند فُن هِلسانگ یکی از چهارلول‌ها را در‌آورد و شلیک کرد؛ یک‌بار، دو‌بار، چهار‌بار، هشت‌بار.. با هر شلیک مرگ‌بار، یکی از موجودات جلوِ چشم تماشاچی‌ها از بین می‌رفت. فُن هِلسانگ هنسل و گرِتِل را با پوزخندی توی جلدشان فرو‌کرد و شمشیر مبارزه‌ی دندانه‌داری از کمربندش بیرون کشید. «پیش به‌سوی بریدن سرها!» این را گفت و با قدم‌های بلند روی پشت‌بام به طرف دودکش‌ها رفت اما سرجایش بی‌حرکت ماند. غرید: «این چیه؟» پایین پایش یک‌عالم یخ ریخته بود. در همین لحظه آدا از پشت یکی از دودکش‌های یک‌کم دورتر بیرون آمد. سیرن سِستا کنارش ایستاده بود. از پشت دودکش‌های دور و برش بقیه اعضای کلوب زیر‌شیروانی هم هر یک با یکی از موجودات بیرون آمدند. روبی خدمت‌کارِ انبارِ پشتی موادِ غذایی کنار اومالوسِ فان ایستاد. امیلی کَبِیج روی هر یک از شانه‌هایش یک هارپی و روی سرش هارپی دیگری نشسته بود. کینگزلیِ دودکش‌پاک‌کن بازوی همسرِ بارنز را گرفته بود و آرتور هالفورد هم دستِ وایلد‌مَنِ پات‌نِی را در دست داشت. ویلیام کَبِیج سرِ پشمالوی هَمیش فانِ شِتلَند را نوازش می‌کرد. فُن هِلسانگ فریاد کشید: «من جوایزم را می‌خواهم.» و از روی یک دودکش به روی دودکش دیگر می‌پرید و شمشیرش را دیوانه‌وار حرکت می‌داد و روی پشت‌بام پیش می‌رفت. صدای خوش‌نواز و آرامی که کمی ته‌لهجه داشت به گوش رسید که می‌گفت: «روپرت فُن هِلسانگ! بالاخره به هم رسیدیم.» لوسی بورجیا از پشتِ کلاهکِ دودکشی بیرون آمد و چترش را بالا گرفت.
سفارش:0
باقی مانده:2

شاهنامه‌ی فردوسی کتاب ششم: از بازگشت کیخسرو به ایران تا پایان داستان فرود

80,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه‌ فردوسی - جلد 6: از بازگشت کیخسرو به ایران تا پایان داستان فرود می‌خوانیم

گفت‌وگوی گیو با باژبان پیران غمگین به‌سوی ختن رفت. از این‌سو افراسیاب با نامداران سپاهش به‌سوی جیحون تاخت در‌حالی‌که از فرط خشم، خون می‌گریست. به هومان امر کرد: «به‌شتاب کنار رود برو. اگر خبر بیاید که کیخسرو از جیحون گذشته، تمام رنج‌های ما بر باد می‌رود. حال نشانه‌های روزگاری که دانایان داده بودند، پدیدار شده؛ که از نژاد تور و کیقباد شاهی پدید می‌آید که توران‌زمین را ویران می‌کند و هیچ سرزمین آبادی در آن باقی نمی‌گذارد. مهرش به ایران‌زمین است و جز برای جنگ به توران‌زمین رخ نمی‌نماید.» از آن طرف گیو و کیخسرو به کنار جیحون رسیدند و برای گذشتن از رود شتاب داشتند. گیو و کیخسرو شروع به سخن‌گفتن با رودبان کردند که کشتی بر آب داشت. گیو قایقی با بادبان نو که زیبنده‌ی کیخسرو باشد از او خواست. رودبان به گیو گفت: «آب روان نوکر و شاه نمی‌شناسد. اگر می‌خواهی از این رود بگذری، باید برای کشتی بها بپردازی.» گیو گفت: «هر‌چه می‌خواهی بگو و ما را از آب رد کن که سپاه تُرکان به ما نزدیک شده‌اند.»

قدرت و جلال

105,000 تومان

بخشی از کتاب قدرت و جلال

«زن میانسالی در ایوان نشسته و سرگرم رفو کردن جورابی بود. عینک پنسی به چشم داشت و کفش‌هایش را برای راحتی بیشتر از پا کنده بود. آقای لهر، برادر او، مشغول مطالعهٔ مجلهٔ نیویورکی سه هفته پیش بود، اما کهنه بودن آن واقعاً اهمیت نداشت. همهٔ صحنه‌ها حکایت از صلح و صفا و آرامش می‌کرد. دوشیزه لهر گفت: «هر وقت آب خواستید، خودتان بریزید، بخورید.» در گوشهٔ خنکی کوزهٔ بزرگ آبی قرار داشت و یک آبگردان و لیوان هم در کنارش کشیش پرسید: «مگر آب را نمی‌جوشانید؟» دوشیزه لهر با لحنی دقیق و خودنمایانه، چنان‌که انگار اگر کس دیگری چنین سؤالی می‌کرد جوابش را نمی‌داد، گفت: «آه، نه، آب ما تازه و سالم است.» برادرش گفت: «بهترین آب این ایالت است.» صفحه‌های براق مجله که در موقع ورق زدن خش‌وخش صدا می‌کرد پر از عکس‌های سناتورها و اعضای کنگره بود با غبغب‌های گوشتالو و ازته‌تراشیده. در آن سوی پرچین باغ، علفزاری گسترده بود که به‌نرمی به سوی رشته‌کوه دیگری موج برمی‌داشت، و درخت لاله‌واری بود که هر روز صبح به گل می‌نشست و شامگاهان گل‌هایش پژمرده می‌شد. دوشیزه لهر گفت: «مسلماً روزبه‌روز حال‌تان بهتر می‌شود، پدر.» خواهر و برادر هر دو، تا اندازه‌ای انگلیسی را توی گلوی‌شان حرف می‌زدند و کمی لهجهٔ امریکایی داشتند آقای لهر آلمان را وقتی نوجوان بود ترک گفته بود تا از خدمت سربازی فرار کند: چهره‌ای مرموز و خط‌خطی و جاه‌طلب داشت. اگر کسی می‌خواست در این کشور به جاه و مقام برسد، ناچار بود حیله‌گر و موذی باشد و او هم دست به هر ترفندی می‌زد تا زندگی خوبی داشته باشد. آقای لهر گفت: «ای بابا، ایشان فقط به چند روز استراحت احتیاج داشتند.» به هیچ‌وجه دربارهٔ این مرد که مباشرش او را سه روز پیش در حالت اغما پیدا کرده و روی قاطری به خانه آورده بود کنجکاوی نشان نمی‌داد. هر چه درباره‌اش می‌دانست همان بود که خود کشیش به او گفته بود. این هم درس دیگری بود که این کشور به آدم می‌آموخت هرگز از کسی زیاد سؤال نکن یا سعی کن سرت توی کار خودت باشد.